تضعیف قوه حق پذیری و باقی ماندن در فِرق انحرافی
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بعضی از افرادی که به یک فرقه و مَسلک معتقد هستند و از این راه، کسب منفعت می کنند، به سختی می توانند معایب و کاستی های موجود در مکتب خود را ببینند. علت این امر گاهی تضاد منافع هست.
منفعتی در حق طلبی و رسیدن به حقایق، برای انسان وجود دارد و انسان به صورت فطری گرایش به حق طلبی دارد. این حق طلبی انسان را وادار می کند که حرف حق را بپذیرد. همچنین وقتی یک منفعت دیگری برای همان انسان وجود داشته باشد که با پذیرش حق از بین برود، اینجا تضاد منافع حاصل می شود.
اگر شخصی روحیه حق پذیری داشته باشد نتیجه حقیقت جوئی خود را می پذیرد ولو منفعت بزرگتری از دستش برود. اما انسانی که دنبال هوا و هوس و گرفتار دنیا باشد نمی تواند حقیقت را بپذیرد و منفعت بیشتر ولو باطل را می پذیرد، اینجا یک مطلب مهم وجود دارد و آن اینکه وقتی انسان یک مطلب باطل ولو کوچک را بر مطلب حق ترجیح دهد، مثلاً در صف نانوائی بدون رعایت نوبت نان بگیرد یا جای پارک دیگری را بگیرد و... این کارهای به ظاهر کوچک باعث می شوند روحیه انقیاد و تسلیم بودن در مقابل حق در او ضعیف شود.
یعنی فرد قوه حق پذیری خود را ضعیف می کند و این کار آنقدر ادامه پیدا می کند که در بعضی مسائل خیلی آشکار و بدیهی نیز حق پذیری ندارد. اینجاست که گاهی می بینیم بعضی افراد حتی با داشتن منزلت و جایگاه اجتماعی بالا، بدیهی ترین مسائل را را رعایت نمی کنند و حرف ساده و صحیحی که کودکان (بدون استدلال و با فطرت پاک حق پذیری) قبول می کنند را نمی پذیرند و علت آن از بین رفتن قوه حق پذیری است. البته تضعیف قوه حق پذیری، تمام علت نپذیرفتن حق نیست؛ بلکه ممکن است ایستادگی در مقابل حق، و پایبندی به فرق انحرافی علت های دیگری داشته باشد. عوامل محیطی(خانواده، آموزش، مشکلات اقتصادی و...)، مشکلات عاطفی و روحی، باورهای مبنائی و بینشی خاص و... در این مسئله نیز وجود دارند. باید برای تحلیل چگونگی و چرایی پایبندی یک فرد به یک فرقه همه جوانب و علل همبسته(1) را بررسی کرد.
نکته بعدی این است که وقتی میل حقیقت جوئی می بیند اشکالاتی در فرقه یا یک شبه معنویت کاذب وجود دارد. آنگاه قوه و میل حق پذیری شروع به فعالیت می کند تا انسان تسلیم این میل و سرشت فطری و اصیل شود. اما وقتی مثلاً شخصی به خاطر تضاد منافع یا دارا بودن یک صفت رذیله اخلاقی(2) تسلیم حقیقت نمی شود، اینجا وُجدان انسان به عنوان کمک کار الهی به کار می آید و مانند واعظی درونی به انذار شخص می پردازد و در نهایت بر شخص نهیب می زند که جلوی حقیقت منکشف شده(3) مقاومت نکند.
اینجا نَفس انسان به خاطر منفعت طلبی یا به علت دیگری که جلوی حق ایستاده، برای اینکه بتواند از دست مواعظ و شماتت های وجدان رها شود، دست به کار می شود و عمل باطل خود را توجیه می کند و اینجاست که دیگر هدایت شدن شخص سخت می شود، یعنی انسان علاوه بر اینکه جلوی قوه حق پذیری می ایستد با توجیه گری های غلط سعی می کند نتیجه میل حق جوئی را زیر سوال ببرد و آن را انکار کند. در این حالت استدلال و تبیین اشکالات فرقه، برای هدایت عضو فرقه انحرافی سودی ندارد بلکه باید با استمداد از خداوند و معصومین(علیهم السلام) که نیروهای روحانی و الهی هستند و با رفع علل موجود، زمینه حق پذیری اصلاح شود، آنگاه حق پذیری اش افزایش پیدا می کند.
پینوشت:
(1). گاهی یک رویداد و معلول، علت واحد دارد، مثلاً علت حرکت قلم روی کاغذ، حرکت دست نویسنده می باشد. اما گاهی چند علت مختلف که گاهی روی هم تأثیر و تأثر هم دارند باعث می شوند یک معلول و نتیجه خاصی ایجاد شود این علت های مختلف را اصطلاحاً علل همبسته می گوئیم.
(2). ممکن است کسی صفت تکبر در مقابل همه چیز داشته باشد یا فردی باشد که خودشیفته باشد و این امر باعث می شود که تسلیم حقیقت نشود.
(3).آشکار و بدیهی.
افزودن نظر جدید