تاریخچه بهائیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با شروع فتنهی علیمحمد شیرازی (ملقب به باب) که با ادعای بابیت حضرت حجت (علیه السلام) آغاز و سپس با داعیهی مهدویت و پیامبری و خدایی ادامه یافت، عدهای به او گرویدند. یکی از سران جنبش خونخوار بابی، حسینعلی نوری (ملقب به بهاءالله) بود.
حسینعلی نوری از خانوادهای کاملاً وابسته به استعمار روستزار رشد یافت. از پدر پیامبرخواندهی بهائیت گرفته تا برادر بزرگ، شوهر خواهر، فرزندان خواهر و شوهر عمهی پیامبرخواندهی بهائیت همگی از وابستگان مستقیم دولت استعمارگر روستزار در ایران بودند.[1]
حسینعلیبهاء از سران شورشی اجتماع بدشت (هفت کیلومتری شرق شاهرود) بود که با زیرکی ادعای نسخ اسلام را به همراه قدوس و طاهره برغانی مطرح کرد و پس از پذیرش توسط پیروان، هرکدام خود را خدا نیز نامیدند.[2]
پس از اعدام پیشوای بابیت (علیمحمد شیرازی)، یکی از مهمترین اقدامات بابیان که به انزوای این فرقهی انحرافی انجامید، طرح ترور ناصرالدین شاه بود؛ اما ناکارآمدی نقشهی آنان، موجب دستگیری 38 نفر از عناصر رهبری بابیت و مجازات بابیان تروریست شد.
در این بین، پیامبرخواندهی بهائیت پس از اطلاع از ناکامی ترور شاه، به سفارت روس پناهنده شد.[3] اما پس از بازداشت توسط نیروهای حکومتی، با حمایت مستقیم استعمار تزاری جانش خریده شد و به جای اعدام، به عراق امروزی تبعید شد. حسینعلی پس از آزادی در لوحی خطاب به پادشاهی تزار "الکساندر دوم" مینویسد: «قَد نَصَرَنِی أحَد سُفَرائِکَ إذَا کُنتَ فِی السِّجن تَحتَ السّلاسِلَ و الأغلَال... [4]؛ (ای پادشاه روس!) یکی از سفرای تو، هنگامی که من در زندان و در زیر زنجیرها بودم، مرا یاری کرد...».
البته تا به اینجا، باید به چند نکته توجه داشت که:
اول: تجربهی جنگهای روستزار با ایران و اشغال مناطقی از کشورمان، روسها را بر آن داشت تا با مشغول کردن کشورمان به مشکلات داخلی، فکر باز پسگیری مناطق اشغالی را از سر ایرانیان به در کنند. در این راستا، سران بابی و بهائی که وابستگی بسیار نزدیکی به امپراطوری تزاری داشتند، با وارد کردن پنج کرور تومان (معادل نیم برابر غرامت جنگهاى ایران روس) خسارت به خزانهی کشور [5]، استعمارِ تزاری را در رسیدن به هدف خود تا سطح بالایی موفق ساختند.
دوم: خدای تعالی همواره انسانها را از دوستی و نزدیکی با ظالمین نهی کرده است: «وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ [هود/113]؛ و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب میشود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت؛ و یاری نمیشوید».
در این راستا، مبلّغین بهائی با اعتراف به این موضوع، یکی از ویژگیهای بارز پیامبران را در بینیازی از مراکز قدرت و ثروت برمیشمارند.[6] حال آنکه وابستگی پیامبرخواندهی بهائی به استعمارِ ایرانخوار تزاری و حمایت بیقید و شرط استعمار روس از مدعی پیامبری بهائیت، بر خلاف این اصل بوده است.
سوم: ادعای صلحدوستی بهائیان و انتساب شعار وحدت عالم انسان به پیامبرخواندهی بهائی در حالیست که وی به عنوان یکی از سران جنبش بابی میباشد، جنبشی که به اعتراف خود بهائیان به دنبال: «ضرب اعناق (زدن گردنها) و حَرق کتُب و اُوراق (: سوزاندن کتابها) و هَدم بقاع (خراب کردن اماکن) و قتل عامِ إلّا مَن آمن و صدّق (غیر بابیان)»[7] بود.
چهارم: ادعای پیامبری علیمحمد باب و اعلام نسخ دین اسلام توسط پیشوای بهائی و بعدها ادعای آوردن دینی جدید پس از بابیت، در حالیست که شخص حسینعلیبهاء به ختم سلسلهی پیامبران به حضرت محمّد (صلّیالله علیه و آله) اعتراف کرده است: همچنان که به نقل او میخوانیم: «الصَّلوةُ و السَّلام علی سید العَالَم و مُربِّی الاُمَم الَّذی بِه إنتَهتِ الرِسالَة و النُبُوَة [8]؛ سلام و درود بر آقای اهل عالم و مربّی اُمتها، کسی که به او نبوت و رسالت پایان یافت».
پس از فرار و تبعید ته ماندهی بابیان به عراق (که آن زمان جزء خاک عثمانی بود) تعداد زیادی از پیروان، ادعای جانشینی علیمحمد باب را داشتند. در این بین، پیامبرخواندهی بهائیان که خود را پیامبرِ موعود باب میدانست، اما ظهور ادعایش با پیشگویی سال ظهور، مکان ظهور، لقب و... که باب وعده داده بود همخوانی نداشت [9]؛ به حذف مخالفین درون فرقهای پرداخت؛ تا زمینه را برای ادعای پیامبری خود فراهم کند
عِزّیه نوری (خواهر پیامبرخواندهی بهائیان)، در این خصوص پس از نقل جنایات و کشتاری که به سرکردگی برادر خود در عراق صورت گرفت، میگوید: «(عدهای) به سبب این اعمال زشت و خلافکاریها از دین بیان (بابی) عدول کردند (خارج شدند) و این بیت را انشاد میکردند، در محافل میخواندند و میخندیدند: اگر حسینعلی (پیامبرخواندهی بهائیان)، مظهر حسین (بن) علی است، هزار رحمت حق بر روان پاک یزید...».[10]
به هر حال پیامبرخواندهی بهائیان که او را پیامآور صلح و وحدت برای عالم انسانی میخوانند [11]، با برادر خود (رهبر ازلیان) نیز سر صلح و سازش نداشت. رفتاری سرشار از خشونت و ثباتشکن که حکومت عثمانی را ناچار به جدایی دو برادر کرد و پیامبرخواندهی بهائیان را به عکا (در فلسطین اشغالی) و برادرش صبح ازل را به قبرس تبعید کرد.
حسینعلی بهاء سیاهمشقهایی که به نام وحی مینوشت و چکنویسهایش را به آب میریخت [12] را به عنوان کلام پروردگار معرفی و دین مجعول بهائیت را پایه نهاد. سرانجام در سال 1892 م و در سن 75 سالگی درگذشت.
با مرگ پیامبرخواندهی بهائی، عباس افندی (ملقب به عبدالبهاء) جانشینی وی را به عهده گرفت. عبدالبهاء که زیرکتر از پدر بود، با کپیبرداری از ادیان الهی و مجامع روز فکری، تعالیمی نوین به پدر نسبت میداد. او با سفر به آمریکا و کشورهای اروپایی، بهائیت را از محدودیت تبلیغی درآورد و پیروانی از کشورهای مختلف گردآوری کرد.
عبدالبهاء از نظر سیاسی نیز جانب احتیاط را در پیش میگرفت و بسته به اوجگیری قدرت هر امپراطوری، به همان ابراز وفاداری میکرد. عبدالبهاء چنان در ورطهی سیاست رنگ عوض میکرد که همزمان خود را دعاگوی سه امپراطوری دشمن میدانست. از طرفی به روسها ابراز وفاداری میکرد و دعاگویشان بود [13]، از طرفی دیگر برای تأیید و دوام امپراطوری عثمانی دعا میکرد و نامه مینوشت [14] و پس از غالب شدن انگلیسیها بر عثمانی، به سلطنت انگلیس ابراز وفاداری میکرد![15]
عبدالبهاء که قرار بود طبق وصیت و پیشبینی پدر، پس از خود، محمدعلی (برادر دیگرش) را به جانشینی برگزیند [16]، سر مخالفت و اختلاف با برادر نهاد و با زشتترین القاب او را از خود راند.[17]
پس از مرگ عبدالبهاء در سال 1921 م، شوقی افندی نیز با وصیتنامهی جعلی مادر خود (ضیائیه: دختر عبدالبهاء) رهبری بهائیان را عهدهدار شد و ولیامر بهائیان گشت.[18] او نیز مانند اسلافش با خیانت در وصیت به قدرت رسید و موجب پیدایش انشعاباتی دیگر در بهائیت شد.[19]
شوقی افندی در زمان ریاستتش، تلاشهای بسیاری در جهت ترویج و توسعهی بهائیت انجام داد؛ که از جمله میتوان به: نظاممند کردن بهائیت، ساخت معابد قارهای بهائی، تشکیل نهادی به نام جنین بیتالعدل، تدوین نقشهای دَه ساله به نام نقشهی جهاد روحانی جامعهی بهائی و... اشاره کرد.
رهبری بهائیان پس از مرگ شوقی افندی در سال 1957 م، نیز بر خلاف خواست و پیشبینی پیشوایان بهائیت مبنی بر اداره توسط دو رکن ولایت امر و بیت العدل شکل گرفت.[20]، بیت العدل با تصاحب رهبری بهائیان، تمام وظایف ولیامر را به نفع خود مصادره کرد و ضمن از دست دادن مشروعیتش موجب شکلگیری انشعاباتی جدید در بهائیت شد.[21]
امروزه نهاد نامشروع بیت العدل (حتی بنابر ملاکهای پیشوایان بهائی)، عهدهدار رهبری اکثریت بهائیان هست و اعضای آن به وسیلهی انتخابات برگزیده میشوند؛ انتخاباتی که در صحت و صداقت آن، شبهات بسیار وجود دارد. چرا که در انتخابات بیت العدل کاندیدی وجود ندارد، هیچ تبلیغات و مناظرهای برگزار نمیشود، آراء مخفیانه است، شمارش آراء مخفیانه است، کسی از درصد آراء مطلع نخواهد شد، مجری انتخابات هیأتی است که بیت العدل تعیین میکند، هیأت نظارت بر انتخابات را نیز بیت العدل تعیین مینماید، نتیجهی نهایی را نیز خود بیت العدل اعلام میکند، کسی هم حق اعتراض به نتیجه را ندارد![22]
پینوشت:
[1]. جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: خانوادهی بهاءالله در یک نگاه
[2]. عباس افندی، مکاتیب، نسخهی الکترونیکی، ج 2، ص 255.
[3]. اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، مؤسسهی چاپ و انتشارات مرآت، نسخهی الکترونیکی، ص 562.
[4]. علاءالدين قدس جورابچی، بهاءاللّه موعود کتابهای آسمانی، ص 203.
[5]. شوقى افندى، قرن بدیع، ترجمه: نصراللَّه مودت، تهران: مؤسسه ملى مطبوعات امرى، ج 1، ص 315.
[6]. سرهنگ عنایتالله سهراب، درس تبلیغ (از دروس مدرسه تابستانه سال 106)، اصفهان: مؤسسه ملّی مطبوعات امری، 117 بدیع، صص 20-19.
[7]. عباس افندی، مکاتیب، نسخهی الکترونیکی، ج 2، ص 266.
[8]. حسینعلی نوری، اشراقات، 295 صفحهای، خط نستعلیق، چاپ سنگی، بینا، بیتا، ص 293.
[9]. جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: چرا بهاءالله مَن یظهره الله نیست؟!
[10]. عزیه نوری، تنبیه النائمین، مؤمنین بیان، نسخهی الکترونیکی، ص 12.
[11]. عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری، 127 بدیع، ج 2، صص 5-4.
[12]. شوقی افندی، قرن بدیع (1892-1853)، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 125 بدیع، ج 2، ص 146.
[13]. ر.ک: سلیمانی، مصابیح هدایت، بیجا: چاپ لجنه، بیتا، ج 2، ص 282.
[14]. عباس افندی، مکاتیب، نسخهی الکترونیکی، ج 2، ص 312.
[15]. همان، ج 3، ص 347.
[16]. ر.ک: اشراق خاوری، الواح بعد از اقدس، بیجا: بینا، بیتا، ص 135.
[17]. ر.ک: عباس افندی، مکاتیب، مصر: کردستان العلمیه، 1910 م، ج 1، ص 271؛ اشراق خاوری، رحیق مختوم، بیجا: لجنهی ملّی نشر آثار بهائی، 103 بدیع، ج 1، ص 581.
[18]. عباس افندی، الواح وصایا، پاکستان: مطبعه استرلینگ، 1960 م، ص 12-11.
[19]. شوقی افندی، توقیعات مبارکه خطاب به احبای شرق، لانگنهاین آلمان: لجنهی ملّی نشر آثار امری، 1992 م، ص 320.
[20]. ر.ک: عباس افندی، الواح وصایا، محفل ملّی بهائیان پاکستان: مطبعهی استرلینگ گاردن رود، نوامبر 1960، ص 12.
[21]. جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: نگاهی اجمالی به فرقهها و انشعابات بهائی
[22]. سایت: سرویس خبری جامعه بهائی، مقالهی: بهائیان اعضای بیت العدل أعظم را انتخاب میکنند، پیام مورخ: 22 آوریل 2008 م؛ همان، پیام مورخ: 29 آوریل 2008.
افزودن نظر جدید