عدم شناخت حق و باطل، در معنویتهای کاذب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مخلوط کردن حق با باطل در آموزههای معنویتهای کاذب و نوظهور از روشهایی است که در جذب مخاطب و جلب اعتماد عمومی توسط سرکردگان فرقهها صورت میگیرد. از طرفی آمیختن حق با باطل از روشهای اصلی شیطان برای ایجاد انحراف فکری در بین افراد یک جامعه است که از این طریق امر را بر انسانها مشتبه کرده و منجر به فاصلهگرفتن از مسیر حق میشود.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ، وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ، وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ، فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ[1]؛ اگر باطل با حق نمیآمیخت بر جویندگان حق پنهان نمیماند و اگر حق به باطل پوشیده نمیگشت، زبان معاندان از طعن بریده میشد. ولى همواره پارهای از حق و پارهاى از باطل درهم مىآميزند. در چنين حالتی است که شيطان بر دوستان خود مستولى مىشود.» باتوجه به فرمایش حضرت، ممکن است در بین فرقههای انحرافی، سخن حق نیز گفته شود، یعنی این گونه نیست که معنویتهای نوظهور، از همان ابتدای کار انحراف خود را آشکار کرده و مقابله با حق کنند. بلکه مهم این است که، عناصر حقی که بعضاً در آموزههای فرقههای انحرافی از آنها سخن به میان آورده میشود، صرفاْ مختص آنها نبوده و نوع کامل و متعالی آن در عرفان اسلامی و آموزههای معصومین(علیهمالسلام) وجود دارد.
نکتهای که باید به آن اشاره شود اینکه، یکی از دلایل آمیختگی حق و باطل در آموزههای عرفانهای کاذب، تحریف کتب مقدس ادیان الهی همانند یهودیت و مسیحیت در طول تاریخ است. بدین صورت که بخشهای انحرافی معنویتهای نوظهور مربوط به مطالب دستخوش تحریف بوده و بخش دیگری که جزو مطالب حق و یا شبیه آن است، از مطالب و آموزههایی است که از تحریف شدن در امان مانده است.
برای نمونه محمدعلی طاهری رهبر فرقهی کیهانی به خلاف آنچه در منابع اسلامی و پارهای از نصوص و اناجیل مسیحی آمده است، نسبت به پُولُس که اصولاً پايبند دين و شريعتی نبوده، بلکه با همهی اديان بازی میکند و يک هدف بزرگی در پشت پرده دارد که آن، از بين بردن شرايع آسمانی و نواميس الهی است[2] کاملاً با عینک خوش بینی نگاه میکند. در کلام و دیدگاههای طاهری درباره پولس آمده است،«او رسول بزرگ و معروف حضرت عیسی (علیهالسلام) بوده است»[3]؛ و«بهواسطهی قرار گرفتن در حلقهی عام رحمانيت الهی توسط عيسی مسيح (علیهالسلام) بر اساس قانون بازتاب متحوّل شده است.»[4].
به راستی این سخن طاهری درباره پولس مطلب درستی است؟ یا اینکه دیدگاه ایشان درباره پولس، ناشی از عدم شناخت معیارهای صحیح در تشخیص از حق و باطل است؟
در روايات در دو مورد از پولس اسم به میان آمده است و در هر دو روايت پولس عامل کليدی و اصلی ايجاد انحراف و گمراهی در ميان مسيحيان معرفی شده است. امام کاظم(علیه السلام) در ضمن روايتی طولانی سرزمينی را در جهنم معرفی میکنند که اختصاص به بدعت گذاران و گمراهان بزرگ دارد. که در اين سرزمين پنج نفر از امم گذشته، از جمله پولس، قرار دارند.[5] امام صادق (علیه السلام) هم در ضمن حديثی ديگر چنين فرمودهاند: «رسولان خداوند در زمان خود و پس از خود به شيطانهايی مبتلا بودند که آنان را میآزردند و مردم را پس از آنان گمراه میکردند. پولس و مريسا (مريسون) در امت عيسی (علیهالسلام) اينچنيناند.»[6]
بنابراین، یکی از مشکلات جدی در آموزههای معنویتهای نوظهور، وجود مطالب تحریف شده و انحرافی، در آموزههای آنهاست. که تشخیص حق و باطل را برای مخاطبان خود، که غالباً از آگاهی لازم دینی هم برخوردار نیستند، بسیار سخت کرده و یکی از عوامل اصلی به انحراف کشیده شدن فرقهها، ممزوج کردن حق و باطل توسط سرکردگان آنهاست.
پینوشت:
[1]. نهجالبلاغه، خطبه 50.
[2]. آیه الله محمدحسین کاشف الغطاء، پژوهشي دربارهی انجيل و مسيح، ص ۱۶۳.
[3].طاهری محمدعلی، انسان از منظری دیگر، نشرندا، ص ۲۲؛ دوره ۴، ص ۶۹؛ دوره ۵، ص ۲۲۳؛ دوره ۶، ص ۳۳.
[4]. دوره ۵، ص ۹۱ و ۲۲۳.
[5]. علامه محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج ۸، ص ۳۱۰، ج ۷۷.
[6]. زیبایی نژاد محمدرضا، مسيحيت شناسی مقايسهای، نشر سروش، ص ۱۰۷ و ۱۰۸.
افزودن نظر جدید