علت جدایی کیوان قزوینی از فرقه صوفیه گنابادی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ملاعباسعلی کیوان قزوینی روحانی خطیبی که بعد از شنیدن ادعاهای بزرگ سران صوفیه گنابادی در سیروسلوک الی الله و رسیدن به درجات عالیه عرفان به این فکر افتاد که بعد از سالها تحصیل در حوزه علمیه نجف راهی گناباد شود تا در تصوف نیز سیری داشته باشد و اگر این مدعیان عرفان، صاحب حق هستند اسرار و معارفی از عرفان را کسب کند.
ملاعباسعلی بعد از شرح مراسم تشرف خود به مسلک تصوف میگوید ملاسلطان گنابادی در آن جلسه تشرف، برای من مدتی را برای خدمت، معین کرد و گفت: «تو دوازده سال باید خدمت مجانی به من نمائی تا خواهشها و حب دنیا و همه بدیها از وجود تو بیرون رود.» [1]
اما وی بعد از چهارده سال از این فرقه جدا شد و جدایی او سروصدای زیادی ایجاد کرد و عدهای از دراویش نیز به همراه او از این فرقه جدا شدند.
درباره علت جدایی کیوان قزوینی از این فرقه نظریات مختلفی مطرح شده است. برخی از اختلاف نظر و دعوای او با دیگر مشایخ سخن گفتهاند و برخی دیگر از تمایلات او به مسائل مادی سخن گفته. اظهارنظرهایی که هرکدام از آنها باتوجه به وابستگی و عدم وابستگیشان به این فرقه بیان شده، چراکه برخی از این اظهارنظرها آنچنان عجیب است که کاملاً روشن است که برای حمایت از فرقه و در جهت تخریب کیوان قزوینی بیان شده است.
صالح علیشاه علت جدایی کیوان قزوینی از فرقه را اینطور بیان میکند که: «بعد از چندی به مادیت پرستی و حب دنیا روی آورد و در دعوتهای خود مقاصد دنیوی و مادی را ابراز مینمود و همچنین نصیحتهای جناب صالح علیشاه هم در وی مؤثر نیفتاد.» [2] رضا علیشاه چندین علت برای جدایی کیوان قزوینی ذکر میکند و میگوید: «وقتی مأذون در دستگیری شد درصورت اجازه مرقوم شد که باید نسبت به آقای حاج شیخ عبدالله حایری و آقای شیخ محسن سروستانی رعایت احترام نمایید، ولی ایشان این قسمت را چندان رعایت نمیکرد، حتی در اواخر اظهار کینه و نقار با آقای حاج شیخ عبدالله مینمود و در مجلس ایشان حاضر نمیشد!». [3] همچنین علی تابنده به نقل از پدر خود میگوید: «او به دستورات شرعی اضافه میکرد و باعث بهوجود آمدن بدعت میشد و آن بدعتها را به خورد مردم میداد و در آخر بیان کرده که چیزی که احتمال بدعت در آن برود نباید گفت یا دستور داد!»[4] ولی نورعلی تابنده ناامید شدن کیوان قزوینی از نرسیدن به منصب قطبیت و علاقه خاص او به ریاست و سروری را بهانه جدایی وی میدانست. [5]
کیوان قزوینی درباره سرانجام کار خود و علت جدایی خود از این فرقه و درباره این دوازده سال مینویسد: «پیمانهایی را که با ملاسلطان بسته بود کاملاً بهجا آورد و سالیان دراز ملازم خدمت او شد تا دوازده سال بیآنکه معاش خود را از او بخواهد ملازم خدمت بود... تا اینکه روزی توسط پسرش ملاعلی بهقدر یک ساعت تقاضای انجاز وعده نمود و ملاسلطان هیچ حرف نزد... فردای آن روز باز کیوان در همان ساعت دیروز آمد از ملاعلی درخواست نمود او هم آمد باهم رفتند و از ملاسلطان وقت خواستند بیرون آمد و نشست. کیوان با عجز و لابه سر حرف گشود که من سی سال پی کسی میگشتم... تا به شما رسیدم و شما صریحاً دعوی قدرت تامه نمودید و وعده دوازده سال داد و پیمانهایی از من گرفتید. حالا چهارده سال شده اگر من خدمت نکردم بفرمائید من که اغلب این مدت را در حضور شما ماندم... اگر از اول قابل نبودم چرا پذیرفته وعده صریح به مدت معین به من دادید و اگر ناقابلی مرا نمیدانستید پس چه ادعا باطن بینی بهصراحت لهجه داشتید و حالا هم دارید؟ ... چیزی به دست ندارم جز نومیدی و حیرت از وعده صریح شما. آیا سزاوار یک نفر قطب جانشین خدا کامل مکمل همین است که مردم را به وعده سرگردان دارند و هنگام درخواست انجاز وعده و اداء دین ساکت نشینند...» [6] کیوان قزوینی محقق نشدن ادعاها و قولهای ملاسلطان از پاک شدن دل و تغییر و تحول درونی که هیچگاه حاصل نشد را علت جدایی خود از این فرقه میداند، که صد البته تناقضات و تضادهای نقش بسته در ذهن کیوان قزوینی از اعمال، رفتار، آموزهها و عقاید این فرقه که با اصل اسلام و مبانی آن در تضاد است نیز بیتأثیر نبوده و افشاگریهای او از این تناقضات و تضادها از همین جهت است.
پینوشت:
[1]. کیوان قزوینی، عباسعلی، اختلافیه، به اهتمام مدرسی چهاردهی، تهران، 1378، ج 2، ص 145
[2]. بیچاره بیدختی، محمدحسن (صالح علیشاه)، یادنامه صالح، گردآوری و تدوین هیأت تحریریه کتابخانهٔ خانقاه امیر سلیمانی، تهران، 1367 ش، ص 45
[3]. تابنده گنابادی، حسین، نابغه علم و عرفان، تهران، انتشارات حقیقت، 1384، چاپ اول، ص 410
[4]. تابنده، علی (محبوب علیشاه)، خورشید تابنده، نشر حقیقت، تهران، 1371، ص 416
[5]. عرفان، جزوه نود، نورعلی تابنده، پاییز ۱۳۹۰، صفحه ۲۷۵ الی ۲۷۶
[6]. کیوان قزوینی، عباسعلی، اختلافیه، به اهتمام مدرسی چهاردهی، تهران، 1378، ج 2، ص 148
افزودن نظر جدید