مروری گذرا بر فصل اول نامه مهم شیخ جعفر کاشف الغطاء به عبدالعزیز بن سعود
خلاصه مقاله
از آنجایی که وهابیت پس از آغاز فعالیتش، انحرافات فراوانی را در جهان اسلام به وجود آورد و به جرأت میتوان مفتیان وهابی را در جنایتهای گروههایی همچون داعش شریک دانست، از همینرو علمای بصیر جهان اسلام به گونههای مختلفی به مواجهه با تفکرات انحرافی آیین وهابیت پرداختهاند. در این میان، شیخ جعفر کاشف الغطاء (رحمهاللهعلیه) از علمای نامدار شیعه در قرن سیزدهم هجری قمری نیز با نگارش نامهای به عبدالعزیز بن سعود (پادشاه وقت عربستان) مطالبی را در کمال ادب و صرفاً به جهت یادآوری مبانی اسلام ناب، به عبدالعزیز متذکر میشود. این نامه ارزشمند که حاوی مباحث بسیار مهم و متقنی بوده است، الان به صورت کتابی با عنوان «منهج الرشاد لمن اراد السداد» تهیه و تنظیم شده است. بر پژوهشگران حوزه نقد وهابیت و جریانات تکفیری، خواندنِ این نامه مهم لازم است.
متن مقاله
نامهای که مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رحمهاللهعلیه) به عبدالعزیز بن سعود نوشته است، در حدود 100 صفحه و شامل 3 فصل اصلی است؛ البته مولف در خاتمه این نامه نیز 4 مبحث اصلی دیگر را مورد بحث و بررسی قرار میدهد؛ عنوان فصل اول نامه مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رحمهاللهعلیه) عبارت است از: «اَنَّ الافعال و الکلمات، تختلف باختلاف المقاصد و النیات» نیات ما در حکم افعال و گفتار ما تأثیرگذارند.
برخی از مهمترین مباحث مطرح شده در این فصل، در ادامه مورد اشاره قرار میگیرد:
فصل اول: نیت افراد در حکم افعال و اقوال آنان تاثیر گذار است
مرحوم کاشف الغطاء (رحمهاللهعلیه) در این فصل، سعی دارد با بیان اینکه نیت انسان در حکم فعلش اثر دارد، نشان دهد که وهابیون، به اشتباه برخی از امور را از موجبات کفر تلقی کردهاند، حال آنکه وقتی به نیت فاعل یا قائل آن امر مراجعه میکنیم، میبینیم که اساساً او قصد شریک قرار دادن برای خدا نداشته است.
با این همه مشخص میشود مثلاً در نامگذاری به اسامی که واژه «عبد» به غیرالله اضافه شده است (مثل عبدالحسین، عبدالرضا و...) اگر نیت انسان این باشد که شخصِ نامگذاری شده، حقیقتاً عبد و بنده غیرالله است و غیرالله، حقیقتاً مالک انسان است، قطعاً چنین نامگذاری مشروع نیست، ولی اگر این نامگذاری بدین جهت نباشد، اشکالی ندارد.[1]
همچنین در طلب رزق از غیرالله، اگر نیت انسان این باشد که غیرالله، رازق حقیقی است، قطعاً چنین طلب کردنی جایز نیست، ولی در غیر اینصورت، مانعی ندارد.[2] نکته قابل توجه آنکه مولف برای اثبات مدعاهای خود در این فصل به ادلهای تمسک کرده است که به جهت اختصار صرفاً به دو مورد اشاره میشود:
- اگر نیت قائل و فاعل در گفتار و یا فعلش تأثیرگذار نبود، هر آینه (العیاذبالله) باید حضرت یوسف (علیهالسلام) را تکفیر کرد؛ چرا که به تصریح قرآن کریم، آنحضرت به شخصی که قرار بود از زندان آزاد شود، چنین فرمود: «اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ.[یوسف/42] مرا نزد سرور خود یاد کن.» در این عبارت، حضرت یوسف (علیهالسلام)، واژه «رب» را برای غیر الله بهکار برده است، و لذا از آنجایی که ایشان، حقیقتاً نیت ربوبیت برای غیرالله نداشتهاند، مشخص میشود حکم اقوال و افعال، تابع نیت افراد است.[3]
- در روایتی که بسیاری از محدثین اهل سنت نیز آن را نقل کردهاند، چنین میخوانیم: عمر بن خطاب چندین مرتبه گفته است: «لولا علی لهلک عمر»؛ در این جمله نیز اگر اقوال، تابع نیات نباشند، باید عمر را تکفیر کرد؛ چرا که وی، اموری همچون هلاکت (مرگ) را به غیر الله (امیرالمؤمنین علیهالسلام) نسبت داده است؛ حال آنکه اَحَدی از مسلمانان (اعم از وهابیون و غیر آنان) را پیدا نمیکنیم که عمر بن خطاب را به خاطر صدور چنین سخنی تکفیر کرده باشد؛ از اینرو با توجه به اینکه عمر بن خطاب، حقیقتاً امیرالمومنین (علیهالسلام) را در هلاکت و یا عدم هلاکت خویش دخیل نمیدانست و صرفاً نیتش از گفتن این عبارت، بیان فضیلتی راجع به مقام علمی آنحضرت بوده است، بنابراین معلوم میشود، نیت گوینده در حکم گفتارش بسیار اثر دارد.[4]
پینوشت:
[1]. کاشف الغطاء، منهج الرشاد لمن اراد السداد، ص24، قم، دائره المعارف الفقه الاسلامی، 1384هش.
[2]. همان، ص26.
[3]. همان.
[4]. همان، ص27.
نویسنده: محمد باغچیقی(باغچقی)
افزودن نظر جدید