بررسی دیدگاه بن عثیمین راجع به معنای واژه «استوی» در آیه 5 سوره طه

  • 1400/04/06 - 13:39
بن عثیمین معتقد است که واژه «استوی» در آیه 5 سوره طه، به معنی استقرار خداوند بر روی عرش است؛ وی می‌افزاید که اگر این واژه را به معنی «استیلاء» بگیریم، دچار تحریف آیه شده‌ایم؛ حال آنکه به تصریح لغت شناسان و بسیاری از عالمان مذاهب اسلامی، این واژه به معنی «استیلاء» است، و خداوند از صفات جسمانی منزه است.

خلاصه
برخورد وهابیون با آیات و روایات، یکی از بلایایی است که امروزه جهان اسلام بدان مبتلا شده است؛ بدین‌سان که فراوان مشاهده می‌شود بسیاری از آیات و روایات ماثوره، توسط سردمداران وهابیت، تفسیر به رای می‌شوند؛ به عنوان نمونه، وهابیونی نظیر بن عثیمین، واژه «استوی» در آیه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»[طه/5]، را به معنی استقرار بر عرش گرفته‌ و مدعی شده‌اند که معنایی غیر از این معنی، تحریف آیه مذکور محسوب می‌شود. حال آن‌که به زعم لغت شناسانی هم‌چون راغب اصفهانی، «استوی» در این آیه به معنی استیلاء و تسلط بر عرش است. هم‌چنین بسیاری از مفسرین نیز همانند راغب اصفهانی، واژه «استوی» را تاویل برده‌اند.

شبهه
بن عثیمین در رابطه با آیه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى.[طه/5]» می‌نویسد: «کسی‌که بگوید واژه «استوی» در آیه مذکور، به معنی استیلاء و تسلط بر عرش است، دست به تحریف برده است. ... مقتضی صیغه «استوی علی» این است که به معنی استقرار و علو باشد. (یعنی استوی علی العرش، به معنی استقرار خداوند بر روی عرش است.)»[1]

این ادعا در حالی از سوی بن عثیمین و دیگران مطرح شده است که باید بدانیم:
اولاً: لغت شناسانی هم‌چون راغب اصفهانی تصریح کرده‌اند که واژه «استوی»، هرگاه با حرف «علی» متعدی شود، به معنی «استیلاء» خواهد بود.[1] پس با توجه به این‌که در آیه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى.[طه/5]»، کلمه «استوی» با حرف «علی» متعدی شده است؛ بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت، به معنی استیلاء و تسلط بر عرش خواهد بود. به‌دیگر سخن، مراد از آیه مذکور این است که خداوند متعال، بر عرشش مسلط است. از همین‌رو مشخص می‌شود، کسانی‌که «استوی» را به معنی «استیلاء» گرفته‌اند، دچار تحریف نشده‌اند.
جالب‌تر آن‌که در بسیاری از جملات و اشعار عربی نیز، واژه «استوی» به معنای «استیلاء» استعمال شده است، چنان‌که در شعری عربی چنین می‌خوانیم:
«ثم استوى بشر على العراق ... من غير سيف أو دم مهراق»
شخصی به نام «بشر» بر عراق، مسلط شد، بدون آن‌که شمشیری بِکِشَد و یا خونی بریزد.
ثانیاً: معنایی که بن عثیمین و دیگر وهابیون برای «استوی» ارائه کرده‌اند (یعنی استوی به معنی استقرار بر عرش)، موجب اتصاف خداوند متعال به صفات جسمانی می‌شود؛ حال آن‌که قطعاً، ذات پروردگار از صفات جسمانی منزه است.
ثالثا: بسیاری از علمای اسلامی، واژه «استوی» در آیه محل بحث را به معنی «استیلاء» گرفته‌اند؛ چنان‌که علامه طباطبایی (رحمه‌الله‌علیه) از مفسرین نامدار شیعه، به چنین مطلبی تصریح فرموده‌اند.[3]
نَسَفی حنفی مذهب نیز در تفسیرش می‌نویسد: «فالاستواء يكون بمعنى الجلوس و بمعنى القدرة و الاستيلاء، و لا يجوز الأول على اللّه تعالى بدليل المحكم و هو قوله‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء.[4] «استوی» در آیه «الرحمن علی العرش استوی» یا به معنی جلوس و نشستن بر روی عرش است، و یا به معنی قدرت و تسلط یافتن بر عرش؛ معنای اول (یعنی نِشَستن بر روی عرش) جایز نیست؛ چرا که در آیات دیگری از قرآن آمده است که چیزی، شبیه و مثل خداوند نیست» یعنی حق نداریم صفاتی نظیر «جلوس و نِشَستن» را که از صفات مخلوقات به‌حساب می‌آیند را به خداوند نسبت بدهیم.»
هم‌چنین خلیل احمد سهارنپوری در کتاب «المهند علی المفند»[5] تصریح می‌کند: صحیح آن است که «استوی» را به معنای «استیلاء» بگیریم.[6]
بر همین اساس مشخص می‌شود، معنا کردنِ واژه «استوی» به «استیلاء» نه تنها از مصادیق تحریف قرآن به‌حساب نمی‌آید؛ بلکه رویه‌ای مرسوم بین بسیاری از لغت شناسان و علمای فریقین بوده است؛ بر همین اساس ادعای بن عثیمین در مورد معنای واژه «استوی» در آیه 5 سوره طه، رد می‌شود.

پی‌نوشت:

[1]. «من قال إن معنى استوى على العرش استولى على العرش لأن هذا تحريف للكلم عن مواضعه.... ومقتضى صيغة استوى على كذا في اللغة العربية العلو والإستقرار.» بن عثيمين، مجموع فتاوی و رسائل، ج1، ص24، دار الوطن - دار الثريا، چاپ آخر، 1413ه‌ق.
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص439، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، 1412ه‌ق.
[3]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص121، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1390ه‌ق.
[4]. نسفی، عبدالله بن احمد، مدارك التنزيل و حقايق التاويل، ج1، ص222، بیروت، دارالنفائس، چاپ اول، 1416ه‌ق. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[5]. نوعی اعتقاد نامه دیوبندیه مسلکان محسوب می‌شود که 50 نفر از علمای دیوبندیه، به صحت مطالب این کتاب تصریح کرده‌اند.
[6]. سهارنپوری، خلیل احمد، المهند علی المفند، ص52، ترجمه: عبدالرحمن سربازی، بی‌جا، چاپ اول، 1394 ه‌ش. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.

نویسنده: محمد باغچیقی(باغچقی)

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.