پشت پرده‌ی پروتستانتیزم اسلامی

  • 1400/04/29 - 10:40
یکی از نظریه‌هایی که اخیرا بین برخی روشنفکران باب شده و منشا استعماری دارد بحث پروتستانتیزم اسلامی است. این نظریه با همسان انگاری اسلام و مسیحیت معتقد است اسلام هم مانند مسیحیت با پیشرفت مخالف است و لذا نیاز به یک نهضت پرئتستانتیزم در اسلام وجود دارد و برای در خطر نبودن چهره‌ی اسلام، بهتر است آن را از سیاست جدا کنیم. مشکل این افراد این است که فکر می‌کنند اسلام هم مانند مسیحیت فاقد برنامه‌ی جامع برای اداره‌ی امور است؛ حال آنکه دینی مثل اسلام هیچ‌گاه نه مخالف کسب علم و پیشرف بوده و نه معطل برنامه برای جامعه و سیاست است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_در برخى نوشته‌ها و سخنرانى‌ها، شرایط کنونى ایران اسلامى به حکومت مسیحيّت در قرون وسطى تشبیه مى‌شود و با در نظر گرفتن وجوهى چند براى این شباهت چنین وانمود مى‌کنند که همانگونه که حکومت به نام دین در جهان غرب پیامدهاى ناهنجارى به دنبال داشت و عامل سرخوردگى و عقب‌افتادگى شد، در ایران امروز نیز چنین حالتى رخ داده است و براى رهایى از آن، چاره‌اى جز پیمودن همان راهى که در آن سامان صورت گرفت، وجود ندارد. در پاسخ به این ادعا بد نیست مطلبی که مرحوم علامه مصباح یزدی فرموده‌اند را بخوانیم:

نسخه‌اى که استکبار جهانى براى ما پیچیده است و از همان سال‌هاى نخستین بعد از پیروزى انقلاب شروع به برنامه‌ریزى و اجراى آن نموده است، مخدوش جلوه‌دادن نظام اسلامى ما و یکسان‌انگارى آن با نظام قرون وسطى که به وسیله کلیسا (خصوصاً کلیساى کاتولیک) اداره مى‌شد، مى‌باشد. مطابق این طرح اسلام بعنوان مانعى در برابر پیشرفت علم و دانش و صنعت و فنّ‌آورى معرّفى مى‌گردد، همچنان که بعنوان دیدگاهى ناکارآ و ناقص که نظام مبتنى بر آن توانایى حلّ مشکلات جامعه و اداره آن را ندارد شناخته مى‌شود و با برشمردن مؤلّفه‌هایى آن را دلیل همسانى این دو نظام ـ یعنى نظام اسلامى و نظام حکومتى مسیحيّت ـ قلمداد مى‌کنند. تا از سویى تجارب مبارزاتى قرون وسطى با چنین نظامى را بهترین راه وانمود کنند و از سویى ادّعا کنند، آنچه براى آن نظام اتفاق افتاد، براى این نظام هم خواهد افتاد. اولین وجه شباهت چنین بیان مى‌شود: کسانى در آن زمان به نام دین بر مردم حکمرانى مى‌کردند، اکنون نیز وضع بر همین منوال است، چراکه عده‌اى مى‌خواهند به نام خدا و دین بر مردم حکومت کنند. پس وجه مشترکى بوجود آمد. سپس مى‌افزایند: سخت‌گیرى‌هایى که آن گروه در مورد افکار و عقاید خود مى‌کردند، این عده نیز اعمال مى‌کنند. آنها مخالف آزادى فکر و اندیشه بودند و مخالفین با افکار کلیسا را زندانى، محاکمه و یا اعدام مى‌کردند. اینها نیز چنین اعمالى روا مى‌دارند. واکنش جهان غرب براى مبارزه با آن نظام در گام اوّل، نهضت اصلاح دینى یا «پروتستانتیسم» بود، یعنى در بین خود کشیش‌ها و رجال دینى کسانى رفتار کلیساى کاتولیک را تقبیح نموده و گفتند: این شیوه، مسیحيّت واقعى نیست و ما باید به مسیحيّت اصیل برگردیم و پیشنهاد کردند، باید مذهب بگونه‌اى مطرح شود که در آن حکومت نباشد و به کار سیاست نپردازد، و فقط وظیفه‌اش برقرارى روابط بین خدا و فرد باشد و بدین ترتیب به مبارزه با روحانیت رسمى مسیحيّت پرداختند. بهرحال در نظام اسلامى ما نیز چنین القاء مى‌شود که خلط بین دین و سیاست و قراردادن دین بعنوان اساس حکومت فرجامى نیک‌تر از آنچه براى کلیساى کاتولیک واقع شد، نخواهد داشت و شکستى عظیم براى اسلام به وجود خواهد آورد. پس همان بهتر که براى نجات دین حساب آن را از سیاست جدا کنیم. از طرفى ورود در سیاست قداست روحانيّت و متدینین را مى‌شکند چراکه اولا: سیاست دغل‌بازى‌هاى خاص خود را دارد، و ثانیاً: با دخالت این گروه چه بسا نابسامانى‌ها و نارسائى‌هایى بوجود آید که پیامدهاى منفى آن دامنگیرشان شود و حرمت روحانيّت در جامعه را زایل گرداند، پس خوب‌تر آن که اینها فقط به رابطه با خدا و موعظه مردم بپردازند و کارهاى سیاسى را به اهلش واگذارند.
سابقه پروتستانتیسم در جامعه اسلامى
باید گفت: این نسخه هم شیوه جدیدى نیست و سابقه‌اى طولانى در این کشور دارد، همچنان که قبل از پیروزى انقلاب نیز عده‌اى که بعضاً گرایش‌هاى دینى هم داشتند چنین مطالبى را مطرح مى‌کردند که بعنوان نمونه مى‌توان به کتابچه «مرز بین دین و سیاست» نوشته مهندس مهدى بازرگان اشاره کرد. و قبل از آن فتحعلى آخوندزاده ایجاد پروتستانتیسم اسلامى را بعنوان راهى براى جبران عقب‌ماندگی‌هاى ایران پیشنهاد کرده بود و بعداً هم دیگران آنرا تکرار کردند.
در هرحال، بررسى تفصیلى این مقایسه (بین اسلام و مسیحيّت)، همچنین ریشه‌یابى عواملى که منجرّ به نهضت اصلاح دینى در اروپا شد و تبیین این واقعيّت که چنین مؤلّفه‌هایى اساساً در اسلام و حکومت اسلامى وجود ندارد (و اسلام با مسیحيّت تحریف شده ماهيّتاً تفاوت بسیار دارد)، خود مجالى گسترده مى‌طلبد، اما آنچه اجمالا در اینجا مى‌توان گفت آن است که اسلام اینجا نیست که فقط برنامه‌اى محدود براى برقرارى رابطه بین خدا و فرد ارائه کرده باشد و بس، بلکه دینى جامع و گسترده است که براى تمام شؤون زندگى بشر اعمّ از شؤون فردى (ارتباط انسان با خدا، و ارتباط انسان با خود) و شؤون اجتماعى (از جمله حقوق، سیاست، اقتصاد، خانواده، تجارت و ...) داراى قانون و برنامه است که البته سمت و سوى همه آن احکام و قوانین بسوى تأمین کمال نهایى انسان یعنى قرب به خدا و سعادت اخروى، همینطور تأمین مصالح فردى و اجتماعى و خوشبختى زندگى این جهانى بشر مى‌باشد.
همچنان که دخالت در سیاست به مفهوم اسلامى آن نه تنها دامن قداست روحانيّت و متدینین را نمى‌آلاید که بعنوان مجریان احکام الهى و خدمتگزاران مسلمین وظیفه‌اى واجب و غیر قابل اجتناب را بر دوش آنها مى‌نهد و اجراى هر یک از احکام الهى در این زمینه و حل مشکلات مردم گامى بلند در جهت تعالى روحى و قرب به خدا، و نیز تأمین سعادت انسان‌ها و مصالح واقعى آنها در جامعه است.
مخلص کلام آن که دشمن با کمک عوامل داخلى خود سعى بر این دارد که ایده «پروتستانتیسم اسلامى» را در میان قشر تحصیلکرده و جوانان ما مطرح کرده و آنها را به اصطلاح به سوى «قرائتى نو» از دین بکشاند که نه قرآن و سنّت آن را بر مى‌تابد و نه مردم مسلمان و دیندار ما. بقول حضرت امام خمینى‌ (قدس سره): یکى از مصیبت‌ها این است که یک آدمى که از اسلام نمى‌داند که اسلام با سین است یا با صاد از اسلام بى‌اطّلاع است، از مدارک اسلام بى‌اطلاع است، این، یک کلمه را برمى‌دارد و مى‌رود پیش جوانان مى‌خواند و داد مى‌زند و فریاد مى‌زند و جوان‌ها را وادار به یک کار مى‌کند... یک همچو آدم‌هایى خیال مى‌کنند که حالایى که مثلا انقلاب شده باید در اسلام هم انقلاب بشود... این‌ها نمى‌فهمند بسیارشان هم فهمیده هستند لکن مى‌خواهند اساس را از بین ببرند.[1]

پی‌نوشت:

[1]. پرسش‌ها و پاسخ‌ها، محمد تقی مصباح یزدی، ج 2، ص 139

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.