شاهنامه: ناسپاسی در برابر خداوند، عامل بدبختی جامعه

  • 1400/03/09 - 11:30

راه درمان رنج‌های ما آن است که اولاً در محضر خداوند، دست از ناسپاسی برداریم. بلکه سپاسگزار باشیم و ثانیاً بکوشیم که نفوذی‌ها روی کار نیایند. چه اینکه بسیاری از مشکلات کشور، تعمداً از جانب ایشان پدید می‌آید. حال اگر یک انسان شریف صالح، با رأی بالا روی کار بیاید و از سویی، مردم بابت داشته‌هایشان شکرگزار خداوند باشند، یقینا برکات نازل خواهد شد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اینجانب، مهدی رستمی، نویسنده‌ی این متن، اهل یکی از روستاهای سوادکوه مازندران هستم. مدتی پیش، یکی از دوستان، چند تصویر قدیمی (مربوط به دهه 40 و 50 خورشیدی) از اهالی روستا برایم فرستاد. با دیدن تصاویر، چند نکته‌ی به ظاهر ساده توجه مرا جلب کرد. جاده‌ی خاکی روستا، که در اثر باران، گِل شده بود و چند نفر تا زانو در آن فرو رفته بودند. هیچ تیر برقی وجود نداشت. خبری از دکل مخابرات نبود. یک نفر از دور با دبّه می‌رفت تا آب بیاورد. لباس کدخدای روستا (که طبیعتاً سرمایه‌ی نسبتاً خوبی داشت)، وصله داشت. قبایی به تن داشت که چروک و گِل شده بود. یک نفر از اهالی روستا، با بیل و گِرباز (نوعی ابزار کشاورزی) به دست ایستاده بودند. خستگی در ظاهرشان هویدا بود. همه آن سختی‌ها در عکس واضح بود. اما چهره‌ها پر از آرامش...!

پیش خود گفتم، سِوادکوه مازندران، زادگاه رضاخان بود و علی القاعده می‌بایست شهر ما امکانات خوبی می‌داشت. لیکن امروز، تقریباً همه امکانات روستای ما، مربوط به دوران انقلاب اسلامی است. لوله کشی آب، گازرِسانی، جاده آسفالت، امکانات مخابراتی (پُست، تلفن، دکل تلفن همراه)، تأسیس خانه بهداشت، تقویت سیستم برق و... همگی در دوران انقلاب اسلامی پدید آمد. امروز در روستای ما، لباسِ بدنِ فقیرترین شخص، فاخرتر از لباسِ تنِ کدخدای آن زمان است. زمانی در روستای ما کسی خودروی شخصی نداشت. اما اکنون، در ایام نوروز یا شب عاشورا، حیاط همه خانه‌ها و تقریباً همه کوچه‌ها و خیابان‌های روستا پر از خودروی شخصی است. امروز، با وجود همه مشکلات، اما سطح زندگی عامه مردم به مراتب بالاتر از دوران پهلوی است. صد البته رنج‌هایی وجود دارد که در اثر ستم‌گری‌های استکبار جهانی و خیانت نفوذی‌های داخلی است. لیکن نباید شکرگزار نعمت‌ها باشیم؟ برخی را در جامعه می‌بینیم که ساعت‌ها از کمبودها و دردها ناله می‌کنند ولی حتی یک لحظه خدا را شکر نمی‌کنند. شب و روز، سیاه‌نمایی و منفی‌بافی می‌کنند و لحظه‌ای از خوبی‌ها نمی‌گویند. چنین کسانی که ناسپاس اند و همواره کفران نعمت می‌کنند، البته هر روز بیش از پیش به رنج مبتلا می‌شوند. چنان که حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه می‌گوید:

چه گفت آن سخن‏گوى با فرّ و هوش
چو خسرو شوى بندگى را بكوش‏

بيزدان هر آن كس كه شد ناسپاس
بدلش اندر آيد ز هر سو هراس‏

بجمشيد بر تيره ‏گون گشت روز
همى كاست آن فرّ گيتى فروز

یعنی چه [زیبا] گفت آن سخنگوی باشکوه و آگاه. که اگر پادشاه شدی، باید همچنان بندگی خدا را کنی. به خداوند قسم، هر کس که ناسپاس شد، از هر سو پریشانی او را فرامی‌گیرد و آرامش از قلبش بیرون می‌شود. چنان که روزگار جمشید سیاه شد و شکوه و عظمتش را از دست داد. چون در برابر خدا، ناسپاسی کرد.

اکنون، راه درمان رنج‌های ما آن است که اولاً در محضر خداوند، دست از ناسپاسی برداریم. بلکه سپاسگزار باشیم و ثانیاً بکوشیم که نفوذی‌ها روی کار نیایند. چه اینکه خائنین داخلی، بازوی راست ستمگران خارجی هستند و بسیاری از مشکلات کشور، تعمداً از جانب ایشان پدید می‌آید. حال اگر یک انسان شریف صالح، با رأی بالا روی کار بیاید و از سویی، مردم بابت داشته‌هایشان شکرگزار خداوند باشند، یقینا برکات نازل خواهد شد. گاهی فاصله مرگ و زندگی، به قدر یک سر سوزن است. به همین صورت، گاهی فاصله خوشبختی و بدبختی، به اندازه یک برگ رأی است. یا به اندازه یک ذکر «الحمدلله».

برچسب‌ها: 
تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.