نفاق ابن تیمیه از دیدگاه عسقلانی
حافظ ابن حجر عسقلانى، به تفصيل در شرح حال ابن تيميّه سخن گفته كه تمامى سخنانش قابل توجه است و ما به ذكر اندكى از آن اكتفا مىكنيم.
ابن حجر مىگويد: ابن تيميّه درباره حضرت على چنين اظهار نظر مىكند: وى در هفده مورد اشتباه كرده و در آن موارد با سخن آشكار قرآن، مخالفت کرده است.
ابن حجر پس از نقل اين سخن مىنويسد: درباره ابن تيميّه بين علما اختلاف نظر وجود دارد. برخى او را از مجسّمه[1] مىدانند، از اين جهت كه وى چنين اعتقادى را در دو كتاب عقيده حمويّه و واسطيّه و ديگر كتابهايش آورده است؛ براى مثال مىگويد: دست، پا، ساق و صورت از صفات حقيقى خدا هستند و ذات او بر عرش استيلا دارد.(!!)
ابن حجر در ادامه مىگويد: برخى از علما او را زنديق و بىدين مىدانند؛ چرا كه او مىگويد: نبايد از پيامبر اكرم كمك خواست و چنين درخواستى از عظمت نبى اكرم كاسته و مقام او را پايين مىآورد ....
او مىافزايد: برخى به ابن تيميّه نسبت نفاق مىدهند؛ زيرا مىگفت كه على در هفده مورد اشتباه كرده و به هر سمتى كه رو مىكرده است، خوار و زبون مىگشته و او بارها خواست كه به خلافت برسد؛ امّا نتوانست؛ او براى رياست و سلطنت مىجنگيد، نه براى ديانت؛ او دوستدار رياست بود.
ابوبكر در بزرگسالى اسلام آورد و مىفهميد كه چه مىگويد، اما على در خردسالى مسلمان شد و اسلام كودك پذيرفته نيست. او در جريان خواستگارى دختر ابوجهل سخنى گفته كه تا هنگام مرگ آن را فراموش نكرده بود؛ ابن تيميّه با اين سخنان به على (عليهالسلام) جسارت کرده است؛ به همين جهت علما او را منافق دانستهاند؛ زيرا رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) درباره على (عليهالسلام) فرمود: «لا يبغضك إلّا منافق.[2] جز منافق كسى بغض و دشمنى تو را به دل ندارد.»
نمونههای ديگر؛
ابن تیمیه میگوید: معلوم نيست كه كفّار و منافقان با على دشمن بودهاند.[3] و تمام مطالبى كه درباره رشادتها و شهامتهاى او در جنگها و غزوهها نقل شده، دروغ است.[4]
درباره علوم و معارف اميرالمؤمنين (عليهالسلام) روايات بسيارى نقل شده است. ابن تيميّه به بيشتر رواياتى كه در اين زمينه نقل شده اشكال كرده و آنها را رد مىكند؛ براى مثال در آيه شريفهاى آمده است:«وَتَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ.[حاقه/12] گوشهاى هوشمند فراگير آنها را درك مىكند.» كه طبق روايات بسيارى در شأن حضرت على (عليهالسلام) نازل شده است.
ابن تيميّه مىگويد: اين حديث به اتفاق و اجماع اهل علم، ساختگى است!![5] در صورتىكه اين حديث را علماى اهل سنّت در كتابهاى ذيل آوردهاند:
تفسير طبرى، تفسير ابن ابىحاتِم، تفسير ابنمنذر، تفسير ابنمردويه، تفسير فخررازى، تفسير زمخشرى، تفسير واحدى و تفسير سيوطى.
و اين حديث را محدّثانى نيز چون: ابوبكر بزّار، سعيد بن منصور، ابونعيم اصفهانى، ضياء مَقْدِسى، ابن عساكر، ابوبكر هيثمى ... روايت كردهاند.[6]
دروازه دانش نبوى
پيامبر خدا (صلىاللَّهعليهوآله) در حديثى فرمود: «أنا مدينة العلم وعلي بابها» من شهر علم هستم و على دروازه آن است.
ابن تيميّه در اين باره چنين مىگويد: حديث «أنا مدينة العلم وعلي بابها» ضعيفتر و سستتر است؛ از همين رو، در جرگه احاديث دروغين قرار گرفته است.[7] با اينكه بعضى از راويان اين حديث از اين قرارند: يحيى بن معين، احمد بن حنبل، تِرمذى، بزّار، ابن جرير طبرى، طبرانى، ابوالشيخ، ابن بطّه، حاكم نيشابورى، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، ابومظفّر سمعانى، بيهقى، ابن اثير، نَوَوى، علائى، مزّى، ابن حجر عسقلانى، سخاوى، سيوطى، سمهودى، ابن حجر مكّى، قارى، منّاوى، زرقانى و گروهى از پيشوايان بزرگ اهل سنّت اين حديث را صحيح مىدانند.[8]
بهترين داور
در حديث معروفى آمده است كه پيامبر اكرم (صلىاللَّهعليهوآله) فرمودند: «أقضاكم علی.» بهترين شما در امر قضاوت و داورى على است.
ابن تيميّه در اين باره مىگويد: اين حديث ثابت نيست و سند محكمى ندارد كه بتوان به آن استدلال كرد ...؛ هيچ كس آن را در كتابهاى حديثى مشهور نقل نكرده است؛ نه در كتابهاى سنن و نه در كتابهاى مسند، نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف. فقط اين حديث از طريق كسى نقل شده كه به دروغگويى معروف است.[9]
اين در حالى است كه بُخارى در صحيح خود در تفسير آيه شريفه: «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها.»[بقره/106] نقل كرده است، که عمر شهادت میدهد: «اقضانا علی» علی از همه ما به داوری و قضاوت داناتر است[10] پس مضمون حدیث ثابت، مسلّم و مورد اعتراف بوده ومیبایست بدان اقرار کرد. تشکیک در آن شایسته نیست مگر برای کسیکه در دلش نسبت به ایشان بغض، کینه و تکبر وجود داشته باشد.[11]
پینوشت:
[1]. مجسّمه گروهى هستند كه خدا را جسم میدانند که مانند انسان اعضا و جوارح دارد.
[2]. ابن حجر عسقلانی، الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، دار الجيل، ج1، ص154و155، بيروت، لبنان، 1414. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج7، ص461.
[4]. همان، ج8، ص97.
[5]. همان، ج7، ص522.
[6]. ر. ك تفسيرهای نام برده ذیل آیه 12سوره الحاقه، (مجمع الزوائد: 1/ 131، حلية الأولياء: 1/ 67، كنز العمّال: 13/ 136، حديث 36525 و ص 177.) براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر. ك دراسات في منهاج السنّه: 225 و 226.
[7]. منهاج السنّه، ج7، ص515.
[8]. ر.ک حسینی میلانی، دراسات في منهاج السنّه، ص226 و 227.
[9]. منهاج السنّه، ابن تیمیه، ج7، ص512.
[10]. صحيح بخارى، ج5، ص149.
[11]. برای اطلاع بیشتر ر. ك: دراسات في منهاج السنّه، ص 229 و 230.
افزودن نظر جدید