گله امیرالمؤمنین از غصب خلافت و گذشتن از حق توسط ایشان
به خدا سوگند! او ردای خلافت را بر تن کرد، در حالیکه به خوبی آگاه بود، من در گردش حکومت اسلامی، همانند محور سنگ آسیاب بودم، او (ابوبکر) میدانست چشمههای علم و حکمت، از وجودم جاری است؛ هيچ پرواز كننده در فضاى علم و دانش به اوج رفعت من نمىرسد؛ پس (چون پسر ابىقحافه پيراهن خلافت را بناحقّ پوشيد و مردم او را مبارك باد گفتند) جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهى کردم و در كار خود انديشه مىكردم كه آيا بدون دست (نداشتن سپاه و ياور) حمله كرده (حقّ خود را مطالبه کنم) يا آنكه بر تاريكى كورى (و گمراهى خلق) صبر كنم (بر اين تاريكى ضلالت) كه در آن پيران را فرموده، جوانان را پژمرده و پير ساخته، مؤمن (براى دفع فساد) رنج مىكشد تا بميرد، ديدم صبر كردن خردمنديست، پس صبر كردم در حالتى كه چشمانم را خاشاك و غبار و گلويم را استخوان گرفته بود (بسيار اندوهگين شدم، زيرا در خلافت ابوبكر و ديگران جز ضلالت و گمراهى چيزى نمىديدم و چون تنها بوده يارى نداشتم نمىتوانستم سخنى بگويم) ميراث خود را تاراج رفته مىديدم (منصب خلافت را غصب كردند و فساد آن در روى زمين تا قيام قائم آل محمّد عليهمالسّلام باقى است)
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص151.
مقاله: «ردّ ادعای به رسمیت شناختن خلافت شیخین توسط امام علی(ع)»
دریافت فایل | حجم فایل |
---|---|
1.rar | 1.2 مگابایت |
افزودن نظر جدید