مهدور الدم شدن کسیکه دختر پیامبر را ترساند که جنینش سقط شد
ابن ابیالحدید پس از نقل داستان دختر پیامبر، زینب، و فدیهای که برای آزادی ابوالعاص فرستاده بود، مینویسد: «ابن اسحاق میگوید وقتی پیامبر ابوالعاص را آزاد کرد، یا پیامبر برایش شرط گذاشت، یا ابوالعاص به پیامبر وعده داد که پس از مراجعت به مکه، وسایل مسافرت دختر پیامبر را به مدینه فراهم سازد. این قضیه، مخفی ماند؛ پیامبر به زید و یک انصاری، مأموریت داد که در نزدیکی مکه توقف کنید و هر موقع کجاوه زینب به آنجا رسید، او را به مدینه بیاورید. ابوالعاص در مکه در حال آماده کردن وسایل سفر برای زینب بود؛ زن ابوسفیان نزد زینب میآید و میخواهد بفهمد که قصد مدینه رفتن دارد یانه؟! با اینکه زینب به او اعتماد کرد، ولی ترسید و منکر این خواسته شد؛ هنگامیکه شرایط فراهم شد، برادر شوهرش، کنانه، کمانش را برداشت و با شتری که زینب بر آن سوار شد، در روز از مکه خارج شدند؛ قریش که از خروج دختر پیامبر، از مکه آگاه شدند، تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه باز گردانند؛ اولین کسانیکه در یک فرسخی مسجدالحرام (منطقه ذی طوی) به آنان رسیدند، هبار بن اسود قرشی و نافع بن عبدالقيس فهری بودند. هبار، نیزه خود را بر کجاوه دختر پیامبر کوبید؛ از ترس آن، زینب، کودکی را که در رحم داشت، سقط کرد و خونریزی کرد؛ به همین دلیل، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) روز فتح مکه، خون هبار بن اسود را مباح شمرد.
ابن ابیالحدید میگوید: «من این جریان را برای استادم ابوجعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتی که پیامبر، خون هبار را به خاطر ترساندن زینب که منجر به سقط جنینش شد، مباح کرد، مشخص میشود که اگر در قضایای بعد رحلتش زنده بود، خون کسیکه فاطمه را ترساند و بچهاش به این دلیل سقط شد، مباح میکرد.»
پرسیدم: آیا این را که فاطمه وحشت کرد و فرزندش محسن سقط شد را از تو روایت کنم؟ گفت: آن را از من روایت نکن و بطلان این مطلب را هم از من نقل نکن؛ بلکه من در این قضیه، به دلیل روایات متناقض، متوقفم و سکوت میکنم.
شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج14، ص335.
مقاله: «برخورد مناسب با پاره تن رسول خدا»
دریافت فایل | حجم فایل |
---|---|
327315.rar | 453.09 کیلوبایت |
افزودن نظر جدید