حکایت سفر به شام و ملاقات با ابنتیمیه
خلاصه مقاله
یکی از کسانیکه در طول چندین قرن، مورد توجه خاص وهابیان قرار گرفته و برای او ارزش فراوانی از نظر علمی قائلند، تقی الدین احمد بن عبدالحلیم معروف به «ابنتیمیه» است. او کسی است که افکار وهابیان از او سرچشمه میگیرد. وهابیان برای او کنگرههای علمی گرفته و کتابهایی در مدح و منزلت و شخصیت علمیش تألیف کردهاند و در حقیقت او را مؤسّس مذهب خود میدانند؛ اگر چه آنان در ظاهر این مطالب را اظهار نکرده و خود را سلفی مینامند. در مقابل این جریان میبینیم برخی از علمای اهلسنت مواضع تندی در مقابل این شخصیت دارند که از جمله آنان محمّد بن عبدالله بن ابراهیم، معروف به ابن بطوطه و قسطلانی هستند.
متن مقاله
یکی از کسانیکه در طول چندین قرن، مورد توجه خاص وهابیان قرار گرفته و برای او ارزش فراوانی از نظر علمی قائلند، تقی الدین احمد بن عبدالحلیم معروف به «ابنتیمیه» است. او کسی است که افکار وهابیان از او سرچشمه میگیرد. وهابیان برای او کنگرههای علمی گرفته و کتابهایی در مدح و منزلت و شخصیت علمیش تألیف کردهاند و در حقیقت او را مؤسّس مذهب خود میدانند. اما در مقابل میبینیم برخی از علمای اهلسنت مواضع تندی در مقابل این شخصیت دارند که در این مقاله برای نمونه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
- محمّد بن عبدالله بن ابراهیم، معروف به ابن بطوطه شافعی؛
او درباره سفرش به شام و ملاقاتش با ابنتیمیه در مسجد جامع آن دیار میگوید: «... من در روز جمعه به جلسه او حاضر شدم، در حالیکه او بر منبر مسجد جامع مردم را موعظه میکرد و آنان را تذکّر میداد. از جمله سخنانش این بود که خداوند به سوی آسمان دنیا فرود میآید، همانگونه که من فرود میآیم. این را گفت و از یک پله منبر پایین آمد. یکی از فقیهان مالکی که معروف به ابن الزهراء بود با او به مخالفت پرداخت و آنچه را که او گفته بود ردّ کرد. عوام مردم بر سر او ریخته و با دست و کفش آن قدر او را کتک زدند، که عمامه از سرش افتاد.»[1]
- قسطلانی شافعی؛ قسطلانی در «المواهب اللدنیة» نقل کرده: «روایت شده که چون ابو جعفر منصور عباسی از مالک سؤال کرد: ای ابوعبدالله! آیا رو به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نمایم و دعا کنم، یا رو به قبله دعا نمایم؟ مالک در جواب او گفت: چرا صورتت را از طرف حضرت برمیگردانی در حالیکه او وسیله تو و وسیله پدرت آدم (علیهالسلام) نزد خدای عزّوجلّ در روز قیامت است.»[2] او در ردّ ابنتیمیه که این قصّه را درباره مالک بن انس رد کرده، میگوید: «ولی این مرد ـ یعنی ابنتیمیه ـ مذهبی را بدعت گذاشته است که همان تعظیم نکردن قبرهاست، و اینکه تنها به جهت ترحّم و عبرت گرفتن باید زیارت کرد به شرط آنکه به سوی آنها بار سفر بسته نشود، لذا تمام مخالفانش نزد او همانند کسی است که حمله کرده و باکی ندارد که به چه وسیلهای او را دفع میکند، و چون ـ به گمان خود ـ شبهه سستی نداشته باشد، تا بهوسیله آن از خودش دفاع کند، بیجهت و بدون انصاف به نسبت دادن به دروغ روی آورده است و لذا منصفانه در حق او گفتهاند که علمش از عقلش بیشتر است... .»[3]
پینوشت:
[1]. «... فحضرته یوم الجمعة و هو یعظ الناس علی منبر الجامع و یذکّرهم، فکان من جملة کلامه: انّ الله ینزل الی سماء الدنیا کنزولی هذا، و نزل درجة من درج المنبر، فعارضه فقیه مالکی یعرف بابن الزهراء... .» تحفة النظار فی غرائب الأمصار و عجائب الأسفار، چاپ مصر، ص 57.
[2]. «و قد روی انّ مالکا لمّا سأله ابوجعفر المنصور العباسی: یا اباعبدالله! أأستقبل رسول الله ... .» شرح الموهب اللدینة، ج 12، ص 194.
[3]. «ولکن هذا الرجل ـ ابنتیمیه ـ ابتدع له مذهبا و هو عدم تعظیم القبور، و انّها انّما تزار للترحم و الاعتبار بشرط ان لا یشدّ الیها رحل، فصار کلّ ما خالفه عنده کالصائل لا یبالی بما یدفعه... .» همان.
افزودن نظر جدید