نرم خویی خلیفه اول
خلاصه مقاله
برادران اهل سنت خیلی اصرار دارند که خلفای خود را انسانهایی شجاع و جنگجو و دلیر جلوه دهند و برای این کار خود، به آیات قرآن تمسک کرده و خلفا را مصادیق برخی از این آیات میدانند. آیاتی مانند «اشداء علی الکفار» یا «اعزة علی الکافرین»، ولی غافل از این امر هستند که تاریخ هرگز مسکوت نمیماند و حقایق را برملا میکند.
وقتی به کتب تاریخی رجوع میکنیم میبینیم که فرارهای خلفا از نبردها در آن ذکر شده است.
بزرگان و اعلام اهل سيره و تاريخ از اهل سنّت تصريح كردهاند كه در جنگ احد، در شرايطى كه مشركين بعد از شكست ابتدایى، برگشتند و قصد قتل رسولخدا و انهدام قواى مسلمين را داشتند، ابوبكر و عمر نيز چونان ديگران، آن حضرت را رها كرده و تنها گذاشته و براى حفظ جان خودشان پا به فرار گذاشتند. این مطلب در کتبی همچون سنن طیالسی، الطبقات الکبری ابنسعد و معجم الکبیر طبرانی و صحیحابن حبّان، تاريخ مدينة دمشق .ابنعساکر و کنز العمال متقی هندی آمده است
متن مقاله
یکی از صفات و خصوصیات حاکم اسلامی، شجاعت است. اجماع مسلمین از شیعه و اهلسنت قائل هستند که خلیفه مسلمین باید متصف به صفت شجاعت باشد . لذا برخی از برادران اهلسنت به فراست افتاده و برای دفاع از خلفای خود، دستبرد به آیاتی زدند که در مورد جهاد و شجاعت نقل شده است و خلفای خود را مصداق آن میدانند. مانند آیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ.[فتح/29] بر كافران بسيار قويدل و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند.» یا «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ.[مائده/54] در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.»
طرفداران خلفا برای شجاعت آنان داستانهایی را نقل کردند که مهمترین آنها که ابنتیمیه به آن میبالد، ماجرای عقبة بن ابیمعیط است. ابنتيميّه براى اثبات شجاعت ابوبكر در کتابش آورده است: «عروة بن زبير مىگويد: من از عبدالله فرزند عمرو بن عاص پرسيدم كه: سختترين رفتار مشركين با رسول خدا (صلّىاللهعليهوآله) كدام بود؟ جواب داد: روزى رسولخدا مشغول نماز بودند كه عُقبة بن ابى معيط آمد و رداء آن حضرت را به دور گردن مبارك پيچيده و به شدّت فشار داد، در همين حال ابوبكر آمده و شانه عُقبه را گرفت و او را به كنارى زد و گفت: آيا مردى را مىكشيد كه مىگويد: ربِّي الله؟[1]
این نمونه، اوج شجاعت خلیفه اول بود که اگر بهتر از این مورد سراغ داشت، ابنتیمیه آن را نقل میکرد. لذا وقتی میبیند این شجاعت خلیفه اول در برابر شجاعتهای بیشمار حضرت علی (علیهالسلام) چیزی به شمار نمیآید، دست به توجیه میزند و میگوید: «جنگ، گاهی با دعاست. همانطور که گاهی با دست صورت میگيرد؛ رسول خدا فرمودهاند: آيا غير اين است که شما با دعا و نيايش و اخلاص ضعيفانتان روزی داده شده و ياری میشويد؟»[2]
و باز در جای ديگر با تحريف در معنای شجاعت میگويد: «اگر شجاعت مورد نياز رهبران، شجاعت قلبی باشد، پس شکی در اين نيست که ابوبکر از عمر شجاعتر بوده و عمر نيز از عثمان و علی و طلحه و زبير شجاعتر بود، و او در روز بدر همراه با رسولخدا در خيمه نشسته بود.»[3]
فارغ از توجیهات سخیفانه ابنتیمیه، تاریخ چیز دیگری را شهادت میدهد. در تاریخ نقل شده است که نه ابوبکر و نه خلفای دیگر هيچگاه در برابر كفار شدید و سختگیر نبودند، بلکه به راحتی از جنگها و نبردها میگریختند و شجاعتی از خود نشان نمیدادند؛ لذا اعزة علی الکافرین و اشداء علی الکفار در مورد آنها صدق نمیکند.
ابن أبیالحديد در شرح نهج البلاغه مینويسد: «استاد ما ابوجعفر میگفت: پابرجايی او(ابوبکر) را در جنگ احد بيشتر مورخين و سيره نويسان، منکر شدهاند و بيشتر ايشان میگويند که با رسولخدا جز علی و طلحه و زبير و ابودجانه، کسی باقی نماند و از ابنعباس نقل شده است که شخص ديگری نيز باقی ماند و او عبد الله بن مسعود است؛ بعضی شخص ديگری را نيز اضافه میکنند و او مقداد بن عمرو است. از يحيی بن سلمة بن کهيل روايت شده است که گفت: به پدرم گفتم چند نفر در روز احد همراه رسولخدا باقی ماندند؟ پاسخ داد: دو نفر، علی و ابودجانه»[4]
ابن ابیالحدید در جای دیگری نقل میکند که ابوجعفر اسکافی گفته است: «لم يرم ابوبكر بسهم قط و لاسلّ سيفاً و لا اراق دماً.[5] ابوبكر نه هيچگاه تيری انداخت و نه شمشيری کشيد و نه خونی ريخت.»
شاهد دیگر در عدم شجاعت ابوبکر، جنگ خیبر است. إيجی در المواقف مینويسد: «از رسولخدا روايت شده است که ايشان ابوبکر را برای جنگ خيبر فرستادند، اما شکست خورده و بازگشت. عمر را نيز فرستادند او نيز چنين کرد. پس رسولخدا بدين سبب غضبناک گرديدند. صبح هنگام وقتی به نزد مردم آمده و پرچم در دست ايشان بود فرمودند : پرچم را ...»[6]
یا در مورد فرار ابوبکر از جنگ احد نیز روایتی از عایشه در بخاری نقل شده است که نقل میکند: «كان أبوبكر إذا ذكر يوم أحد بكى، ثم قال: ذاك كلّه يوم طلحة، ثمّ أنشأ يحدّث، قال: كنت أول من فاء يوم أحد فرأيت رجلا يقاتل مع رسول الله دونه، و أراه قال: يحميه، قال: فقلت: كن طلحة حيث فاتنی ما فاتنی...[7] ابوبكر هرگاه ياد روز اُحُد مىافتاد، گريه مىكرد و مىگفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسىكه در آن روز پس از فرار بازگشت، من بودم، رسولخدا را ديدم كه با يكى از كفار مىجنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست دادهام...»
این موارد تنها بخشی از نرم خویی ابوبکر در مقابل دشمنان بود. البته شاید یک شاهد خوب برای شجاعت ابوبکر آورد و آن هم طرح ترور حضرت علی (علیهالسلام) بود که هرچند در نهایت، باز هم عدم شجاعتش مانع این کار شد.
سمعانی در کتابش آورده است: «از يعقوب رواجنی استاد بخاری کلام ابوبکر روايت شده است که گفت: خالد آنچه را به او دستور داده شده است انجام ندهد. از سيد عمر بن ابراهيم حسينی در کوفه پرسيدم که معنی اين روايت چيست؟ او گفت: به خالد دستور داده بود که علی را بکشد، اما از اين کار پشيمان شده و از آن نهی کرد.»[8]
بله خلیفه را نمیتوان مصداق «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» دانست، بلکه بالعکس باید گفت ایشان به گونهای دیگر هستند.
پینوشت:
[1]. منهاج السنة، ابنتیمیه، دارالعلم، بیروت: ج8، ص85
[2]. «و القتال يكون بالدعاء كما يكون باليد. قال النبی هل ترزقون و تنصرون إلا بضعفائكم بدعائهم و صلاتهم و إخلاصهم.» منهاج السنة، ابنتیمیه، دارالعلم، بیروت: ج4، ص482
[3]. «إذا كانت الشجاعة المطلوبة من الأئمة شجاعة القلب، فلا ريب أن أبابكر كان أشجع من عمر، و عمر أشجع من عثمان و علی و طلحة و الزبير. و كان يوم بدر مع النبی فی العريش.» منهاج السنة، ابنتیمیة، دارالعلم، بیروت: ج 8، ج79
[4]. «قال شيخنا أبوجعفر رحمه الله اما ثباته يوم أحد فأكثر المؤرخين و أرباب السير ينكرونه، و جمهورهم يروى انه لم يبق مع النبی، الا على و طلحة و الزبير، و أبودجانة، و قد روى عن ابنعباس أنه قال: و لهم خامس و هو عبدالله بن مسعود، و منهم من أثبت سادسا، و هو المقداد بن عمرو، و روى يحيى بن سلمة بن كهيل قال: قلت لأبی كم ثبت مع رسول الله يوم أحد؟ فقال: اثنان. قلت: من هما؟ قال: على و أبودجانة.» شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارإحیاء الکتب العربیة، بیروت: ج13، ص293
[5]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، داراحیاء الکتب العربیة، بیروت: ج13، ص281
عثمانية، جاحظ، دارالجمیل، بیروت: ص330
[6]. «روی أنه بعث أبابكر أولا فرجع منهزما و بعث عمر فرجع كذلك فغضب النبی لذلك فلما أصبح خرج إلى الناس و معه راية فقال: لأعطین...» المواقف، إيجی، عالم الکتب، بیروت: ج3، ص634
[7]. مسند طیالسی، أبیداود طيالس، دارالمعرفة، بیروت: ج1، ص
فضائل الصحابة، احمد بن حنبل، موسسة الرسالة، بیروت: ج1، ص222
تهذیب الکمال، مزی، دارالکتب، بیروت: ج13، ص417
تاریخ الإسلام، ذهبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص 191
البدایة والنهایة، ابنکثیر، مکتبة المعارف، بیروت: ج4، ص29
[8]. «وروى عنه(رواجنی) حديث أبىبكر أنه قال: لا يفعل خالد ما أمر به، سألت الشريف عمر بن إبراهيم الحسينی بالكوفة عن معنى هذا الأثر فقال: كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا ثم ندم بعد ذلك فنهى.» الأنساب، سمعانی، دائرة المعارف العثمانیة، حیدرآباد: ج6 ص176
افزودن نظر جدید