پیرامون اعدامِ انقلابی سلام بن ابیحقیق
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بنا بر روایات تاریخی، در سال 4 هجری، جمعی از انصار، از پیامبر اجازه خواستند تا برای کشتنِ «سَلّام بن ابی الحقیق» راهی شوند. او از یهودیان خیبر بود که شدیداً علیه مسلمانان اقدامات خصمانه و ناجوانمردانه صورت میداد و کفار را ضد مسلمانان تحریک میکرد.[1] پس پیامبر به ایشان اجازه دادند اما شرط کردند که به زن و فرزندانِ آن شخص کاری نداشته باشد.[2] پس آن گروهِ انصار به سوی خیبر حرکت کردند و شبانه وارد خانهی او شدند. زنِ «سلام بن ابیحقیق» شروع به داد و فریاد کرد، انصار خوستند آن زن را بکشند، اما یادِ دستور پیامبر افتادند (که به زن و بچههای او کاری نداشته باشید). پس از کشتن آن زن صرف نظر کردند. سپس با شمشیر، شکمِ «سلام بن ابی حقیق» را پاره کردند. برخی این واقعه را مربوط به سال 6-5 هجری و حوادث پس از جنگ خندق میدانند و معتقدند که سلامِ بن ابیحقیق از سران یهود بود که در جنگ خندق (غزوه احزاب) به مکه رفت و آنجا بتپرستان را برای جنگ علیه مسلمانان و کشتن پیامبر تحریک کرد.[3]
برخی گروههای ناسیونالیست و باستانگرا این مسئله را دستاویزی برای توهین به اسلام و تروریست خواندن مسلمین گرفته اند. در پاسخ به این جریانات باید بگوییم:
اولاً راوی اصلی این ماجرا (که منابع روایی از او نقل کرده اند) ابنِ اسحاق است که بسیاری در اعتبار او تردید دارند و حتی برخی مدعی هستند که کتاب او از بین رفته و بعدها عدهای به نام او کتاب نوشتند. پس اصل وقوع چنین ماجرایی در هالهای از ابهام است. چه برسد به اینکه بر اساس آن کسی بخواهد قضاوت کند. ثانیاً فرض بگیریم که این ماجرا رخ داده، در این صورت باید گفت که «سلّام بن ابیحقیق» از سرکردگانِ دشمن بوده و علناً شمشیر را از رو بسته و به مسلمین اعلان جنگ داده بود. آیا مسلمین حق ندارند کسی که برای نابود کردن آنان برخاسته را بکشند؟ چنین کاری حتی طبق قواعد امروزی جامعه بشری هم قابل پذیرش است. ثالثاً اگر این رفتار ناپسند بوده باشد، پس رفتار شاهان زرتشتی و هخامنشی و... چگونه خواهد بود؟ آنان دسته دسته مخالفان خود را به دم تیغ سپردند. کسی حق ندارد به آنان اعتراض کند؟! [4]
پینوشت:
[1]. تاريخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران انتشارات اساطير، 1375، ج 3، ص 1010.
[2]. تاریخ طبری، همان، ج 3، ص 1011 ؛ ابن اثیر جزری، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران: مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج 7، ص 164.
[3]. ابن مسکویه، تجارب الأمم، ترجمه ابوالقاسم امامى، تهران: نشر سروش، 1369، ج 1، ص 229 ؛ ابن سعد، طبقات (الطبقات الکبری)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران: انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374، ج 2، ص 89-90.
[4]. بنگرید به: «خشونتهای هخامنشيان» و «خشونت در آیین زرتشتی»
دیدگاهها
saman
1397/10/03 - 10:03
لینک ثابت
کانال نقد و بررسی زرتشت و
افزودن نظر جدید