مکتب ماتریدیه
برای نقد آموزههای هر مکتبی در ابتدا باید با تاریخچه، مبانی، عقاید و ... آن گروه آشنا شد. به همین دلیل این نگاشته به دنبال بازکاوی یکی از بزرگترین مکاتب اعتقادی اهلسنت یعنی ماتریدیه است.
این مکتب پس از تضعیف مکتب اعتزال توسط ابومنصور ماتریدی، پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان مکتب کلام حنفیه اهلسنت مشهور گشت.[1]
آنچه مهم است عدم توجه به این مکتب در یک دوره یک صد ساله پس از تاسیس آن است.[2] محققان دلایل ذیل را برای بیتوجهی به این مکتب کلامی برشمردهاند:
الف: دور بودن از حکومت مرکزی
ب: همراه نشدن حکومت با این مکتب
ج: عدم سفر موسس این گروه به کشورهای دیگر[3]
از نظر جغرافیا باید گفت که این مکتب کلامی گسترش قابل توجهی را به خود اختصاص داده است. در کشورهایی همچون هند، بنگلادش، پاکستان، افغانستان، چین، ترکیه و ... میتوان نفوذ این تفکر را به نظاره نشست.[4]
در پایان به پارهای از عقاید این مکتب کلامی اشاره میشود. ماتریدیه با اصل قرار دادن عقل معتقد به حسن و قبح عقلی، محال بودن ظلم از سوی خداوند، اختیار انسان و... شدهاند.[5] این مکتب معتقد است که راه نصب خلیفه با زور محقق نمیشود و بیعت اکراهی بعد از آن نیز کارگشا نیست.[6] اهلبیت نیز از نگاه این تفکر همچون صحابه دارای جایگاه حجیت هستند.[7]
نکته پایانی اشاره به کیفیت بهرهگیری از عقل از سوی این مکتب است. اگرچه توجه به عقل در مکتب ماتریدی چشمگیر است، اما دیدگاه برخاسته از این عقل در بحث صفات الهی، دچار تزلزل و تشتت است. چرا که طرفداران این مکتب گاهی صفات خداوند را که با احکام عقل در تعارض است (مثل نشستن خداوند در عرش) تاویل کرده و گاهی آن را تفویض (واگذاری فهم آن به خداوند) میکنند.[8]
پینوشت:
[1]. مصاحب، غلامحسین، دائره المعارف فارسی، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1374 ش، ج 2، ص 2562.
[2]. مادلونگ، ویلفرد، مکتبها و فرقههای اسلامی در سدههای میانه، ترجمه: جواد قاسمی، مشهد، بنیاد بژوهشهای اسلامی، 1387 ش، ص 35 تا 37.
[3]. حربی، احمد، الماتریدیه دراسه و تقویما، ریاض،دار الصمیمی، 1421ق، ص 83 تا 84.
[4]. جلالی، سید لطف الله، تاریخ و عقاید ماتریدیه، طبع دوم، تهران، دانشگاه ادیان و مذاهب،1390 ش، ص 65.
[5]. حربی، همان، ص 513 تا 517.
[6]. شریف، میان محمد، تاریخ علم کلام در ایران و جهان اسلام، تهران، اساطیر، 1362ش، ج 2، ص 132.
[7]. بزدودی، ابوالیسر محمد بن عبدالکریم، اصول دین، تحقیق: د. هانز بیترس، قاهره، دار احیاء التراث، 1963، ص 290 تا 294.
[8]. ابنهمام، المسایره، قاهره، 1317 ق؛ ص 30 تا 33. بیاضی، محمد عبدالستار، اشارات المرام من عبارات الامام، تحقیق: یوسف عبدالرزاق، قاهره، 1368 ق؛ ص 89.
افزودن نظر جدید