آیا با نبود انسانهای شرور، انسانهای نیک شناخته نمیشوند؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی دیگر از مبانی که در شبهه عرفان حلقه به سرکردگی طاهری بر آن پافشاری میکنند، ارزشدهی به انسانهای شرور است. و اینکه انسانهای شرور، دارای ارزشاند و آنها هستند که به انسانهای نیک ارزش میدهند. وی میگوید: «ببینید اگر صورت مجادله باز شود، میبینیم که یزید هم صورتی از مجادله من است، باید طلب رحمت بکنیم، اما در دید کلنگر میگوید اگر یزید نبود امام حسین(سلاماللهعلیه) ارزشی نداشت و یا اگر یزید نبود عظمت امام مشخص نمیشد.»[1] که این سخن برخلاف نص صریح اسلام و روایات است.
مسألهی خير و شر يكى از مباحث مهم فلسفى و كلامى است. که از دیریاز مورد مناقشه بوده و نظر فلاسفه و حکما را بر خود برانگیخته است.
برای روشن شدن این موضوع ابتدا باید واژهی شيطان (شر) را مورد بررسی قرار داد: شيطان در لغت، اسم جنس است به معناى موجود شرور و شامل هر موجود متمرّد و طغيانگر و خرابكارى مىشود. خواه از جن باشد يا انسان يا ساير موجودات. به همين جهت در قرآن كريم گاه به صورت مفرد و گاه جمع به كار رفته است مانند تعبير شياطين الجنّ و الانس.
نكته ديگر اين است كه اساساً خداوند شيطان را براى وسوسه انسان نيافريده است بلكه شيطان از جنس جن مىباشد و مانند انسان موجودى مختار است و هر موجود مختارى مىتواند راههاى خوب و بدى برگزيند و نتيجه آن را نيز دريافت كند. خداوند جن و انس را اساساً براى سعادت و رسيدن به كمال آفريده و آن دو را به راه سعادت هدايت فرموده است. ليكن برخى از انسانها و جنها راه هدايت را پذيرفته و برخى آن را رها ساخته و خود وديگران را به بدىها دعوت مىكنند. در قرآن مجيد هر انسان يا جن بدكار و دعوت كننده به بدىها را شيطان ناميده است، ولی تمام شیاطین هرگاه بخواهند توبه و بازگشت کنند، خداوند راه توبه باز گذاشته است.
خداوند متعال نظام انسانى را، نظامى آميخته با اختيار طراحى كرده و به همين جهت عوامل هدايت و گمراهى را نيز مشخص نموده است چنان كه خود مىفرمايد: «ما انسان را از نطفهاى آميخته آفريديم و او را شنوا و بينا ساختيم. ما راه را به او نمايانديم حال يا شكرگزار خواهد بود و يا كفران خواهد كرد».[2] لذا فطرت هر موجودی کار خیر و سرشت نیک را درک میکند و برای شناخت و تمییز دادن آن نیازی به وجود شر ندارد. چرا که عدهای معتقدند انسان گرایش به خیر و کمال مطلق دارد و هرچند خداوند فجور و تقوا را به او الهام کرده، اما تمایل او به تقواست و او به نیکی ها گرایش دارد، مگر آن که محیط خانواده و تربیت غلط او را به سمت فجور بکشانند، که این نوعی انحراف از فطرت و تحمیل بر حقیقت اوست. پس انسان فطرتا متمایل به حق است و گرایش باطل تحت تأثیر شرایط بر او عارض می شود.[3]
پینوشت:
[1]. کمیته عرفان، محمدعلی طاهری، جلسه سیزدهم، بینا، 1388.
[2]. توحید، علامه مطهری، نشر صدرا، 1395، ص 295.
[3]. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن (فطرت در قرآن)، نشر اسراء، 1378، ج 12، ص 43.
افزودن نظر جدید