رسول خدا باشد و ابوبکر نماز بخواند؟
نماز ابوبکر به جای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بهانهای شد برای اینکه برادران اهل سنت به وسیله آن صلاحیت خلافت و جانشینی پیامبر را برای ابوبکر ثابت کنند. آنها میگویند: وقتی که پیامبر اکرم در بستر بیماری بود، ابوبکر را به جای خود برای اقامهی نماز جماعت به مسجد فرستاد و برای ادعای خود روایات مختلفی را بیان میکنند.
لازم به ذکر است که اکثر قریب به اتفاق منابع روایی اهلسنت به این روایت اشاره کرده و آن را سند افتخار برای خلیفه اول میدانند.
بخاری و مسلم در حدیثی از عایشه نقل میکنند: «هنگامیکه رسولخدا بیمار شد، بلال آمد تا از وقت نماز آگاهش نماید، حضرت فرمود: بگویید ابوبکر با مردم نماز بگزارد. تا آنجا که فرمود: شما همراهان یوسفید. پس نزد ابوبکر فرستادیم و او با مردم به نماز ایستاد که پیامبر در خود احساس سبکی کرد و با تکیه بر دو مرد بیرون آمد ... و ابوبکر که وجودش را احساس نمود، خواست تا عقب برود که پیامبر به او اشاره فرمود به جای خود بمان. سپس آمد تا در کنار ابوبکر نشست و ابوبکر به پیامبر اقتدا نمود و مردم به ابوبکر اقتدا کردند.»[1]
ذهبی در این خصوص مینویسد: «ابوبکر امتیازاتی داشت که به موجب آن به عنوان خلیفه معین شد، از جمله: نماز ابوبکر در بیماری پیامبر اکرم است.»[2]
فارغ از اینکه این روایت صحیح است یا غلط، چند سؤال در خصوص این ماجرا به ذهن میرسد که لازم است پاسخ گفته شود:
سؤال اول اینکه عایشه گفته است رسولخدا خود را با زحمت به مسجد رساند، به گونهای که پاهای مبارکش به زمین کشیده میشد. حال سؤال این است که اگر پیامبراکرم به ابوبکر دستور داده بود، که برای مردم نماز بخواند، چرا با آن حال نزار به مسجد میرود و به نماز مشغول میشود؟ پس معلوم میشود که پیامبراکرم راضی به این نماز نبود.
سؤال دوم اینکه آیا حضور پیامبر در مسجد برای تأیید ابوبکر بوده است؟ اگر چنین است، پس چرا او را کنار میزند و پیراهن او را میکشد و خود جای او میایستد و نماز میخواند؟
سؤال سوم اینکه عایشه گفته است ابوبکر به پیامبر و مردم به ابوبکر اقتدا کردند، اگر ابوبکر به پیامبر اقتدا نموده است، پس امامت او معنا ندارد، چون طبق نظر فقهای فریقین صحیح نیست که شخصی در زمان واحد و در یک نماز، هم امام باشد و هم مأموم؟
سؤال چهارم اینکه اگر نماز ابوبکر به جای پیامبر موجب استحقاق او برای خلافت شده است، چرا افراد دیگر مثل عبدالرحمن بن عوف سزاوار خلافت نباشد؟ چون در منابع حدیثی اهلسنت آمده است که رسول خدا پشت سر او نماز خوانده است: «صلّی خلفه»
سؤال پنجم اینکه آیا این نماز بر فرض ثبوت، میتواند جای آن همه نصوص متقن و روشن که پیامبر اکرم در حق امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرموده را بگیرد؟ مثلا حضرت فرمود: «یا علی انت منّی بمنزلة هارون من موسی.»[3] و بسیاری روایات دیگر.
سؤال مهم دیگر اینکه چطور پیامبراکرم، وقتی که امر میکند ابوبکر به جای او در مسجد امامت کند، هذیان نمیگوید، اما وقتی که امر میکند قلم و کاغذی بیاورید تا بنویسم چیزی را که بعد از من به ضلالت و گمراهی نیفتید، به قول عمر (نستجیر بالله) آن حضرت هذیان میگوید؟[4] این در حالی است که هر دو واقعه در حالت بیماری پیامبر نقل شده است. اگر پیامبر اکرم (العیاذ بالله) هذیان میگوید، پس چرا قول آن حضرت را در نماز ابوبکر ملاک قرار دادهاید؟ و اگر هذیان نمیگوید، پس چرا عمر به آن حضرت نسبت هذیان گویی داده است؟
سؤال آخر اینکه در تاریخ آمده است که در زمانی که پیامبر اکرم در بستر شهادت بود، امر کرد که اصحاب در لشکر اسامه شرکت کنند و فرمود: «جًهًّزوا علی جیش اسامة لعن الله من تخلف عنه.»[5] و به نظر همه مورخان تا زمان شهادت پیامبر اکرم، اسامه در مکانی که برای آمادگی سپاهیان در نظر گرفته شده بود، حضور داشت و منتظر حضور سپاه بود، حال با توجه به این حقیقت آیا ابوبکر در لشکر اسامه شرکت کرد یا خیر؟ اگر شرکت نکرد، پس تخلف از امر پیامبر اکرم نموده است و مستوجب لعن خدا قرار گرفته است و اگر در جیش، شرکت کرده است، در این صورت در مدینه نبوده تا بتواند به جای پیامبر نماز بخواند.[6]
پینوشت:
[1]. «لما ثقل رسول الله جاء بلال یؤذنه بالصلاة فقال: مروا أبابكر ان یصلى بالناس. فقلت: یا رسولالله ان أبابكر رجل أسیف و انه متى ما یقم مقامك لا یسمع الناس فلو أمرت عمر. فقال: مروا أبابكر یصلى. فقلت لحفصة: قولی له ان أبابكر رجل أسیف و انه متى یقم مقامك لا یسمع الناس فلو أمرت عمر قال: إنكن لأنتن صواحب یوسف. مروا أبابكر ان یصلى بالناس. فلما دخل فی الصلاة وجد رسولالله فی نفسه خفة فقام یهادى بین رجلین و رجلاه یخطان فی الأرض حتى دخل المسجد فلما سمع أبوبكر حسه ذهب أبوبكر یتأخر فأومأ إلیه رسولالله فجاء رسولالله حتى جلس عن یسار أبىبكر فكان أبوبكر یصلى قائما و كان رسولالله یصلى قاعدا یقتدى أبوبكر بصلاة رسولالله و الناس مقتدون بصلاة أبىبكر.» صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص174
صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص22
مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالعلم، بیروت: ج6، ص210
سنن نسائی، نسایی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص99
سنن ابنماجه، ابنماجه قزوینی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص390
تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالمعرفة، بیروت: ج2، ص230
[2]. تاریخ الاسلام، ذهبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص584
[3]. مغازی، واقدی، دارالعلم، بیروت: ج3، ص1012
تهذیب الکمال، مزی، دارالعلم، بیروت: ج14، ص122
[4]. عمر گفته است: «دعو الرجل فانه لیهجر حسبنا کتاب الله» واگذارید این مرد را زیرا که او هذیان میگوید، کتاب خدا ما را بس است». صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص39- صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج6، ص 76- شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، دارالعلم، بیروت: ج2، ص536- الکامل، ابناثیر، دارالمعرفة، بیروت: ج2، ص217.
[5]. تاریخ مدینه دمشق، ابنعساکر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص57
معجم الکبیر، طبرانی، دارالعلم، بیروت: ج3، ص130
کنزالعمال، متقی هندی، دارصادر، بیروت: ج10، ص576
الملل و النحل، شهرستانی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص23
شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، دارالعلم، بیروت: ج6، ص52
[6]. برخی از مورخان اهلسنت تصریح کردهاند که ابوبکر جزء لشکریان اسامه بوده است، از جمله:
طبقات الکبری، ابنسعد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4، ص46
تهذیب الکمال، ابنعساکر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص391
کنزالعمال، متقی هندی، دارصادر، بیروت: ج5، ص312
تاریخ یعقوبی، یعقوبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص93
شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، دارالعلم، بیروت: ج1، ص53.
افزودن نظر جدید