حدیث جعلی حیاء عثمان و مردود خواندن آن توسط علمای اهل سنت
.....
با نگاهی به کتب علمای اهل سنت و بررسی آن، به خلق و خوی عثمان و قدر و ارزش او در میان مسلمانان پیخواهیم برد که چه زیادهروی هایی که دربارهی او صورت نگرفت. چرا که آنچه در این مختصر برمیشمریم مانند فرومایگی، تندخویی، اذیت و آزار، شرارتهای ذاتی و طبع زشت او، سختگیرهای او در اعمال، بدعتها، ظلم و ستم، نسنجیدگی در احکام، تبعیت از هوی و هوس، انحراف بودن از حق، پستی و رذالت، زیادهروی در گفتار و لغزش در رأی، بیباکی و هتاکی او در برخورد با دیگران، و... همه و همه از چیزهایی است که دربارهی عثمان گفته شده است و این خصلتها را داشته و از طرف دیگر به دروغ به او فضائلی را نسبت دادهاند که درشأن و مقام و منزلت او نبوده، از جمله دربارهی حیاء عثمان گفتهاند:
مسلم و احمد بن حنبل از طریق عقیل اموی از لیث عثمانی از یحیی بن سعید اموی از سعید بن عاص پسر عموی عثمان از عایشه و عثمان نقل کردهاند که ابوبکر از رسول خدا اذن ورود در خواست کرد در حالی که رسول خدا روی رختخواب خود و به پهلو دراز کشیده بود و لباس پشمی یا کتانی عایشه را پوشیده بود، پس در همان حال ابوبکر اجازهی ورود خواست و پیامبر اجازه داد و او حاجتش را گفت و برآورده شد و رفت. سپس عمر بن خطاب هم به همین صورت بر پیامبر وارد شد و حاجتش را خواست و رفت، تا این که عثمان میگوید: سپس من اجازهی ورود خواستم پس رسول خدا نشست و به عایشه فرمود: «اجمعی علیک ثیابک- لباست را برخود جمع کن». پس حاجتم را گفتم و برگشتم. در این هنگام عایشه گفت: ای رسول خدا چه شد که ندیدم خود را به خاطر ورود –ابوبکر و عمر- جمع و مهیا نکردی ولی برای عثمان خود را جمع و مهیا کردی؟ رسول خدا فرمود: «انّ عثمان رجل حیی و انّی خشیت ان اذنت له علی تلک ان لایبلغ الیّ فی حاجته[1] همانا عثمان مرد با حیایی است و من ترسیدم اگر با آن حال به او اجازهی ورود بدهم، در آن حاجتی که دارد به سوی من نیاید».
عباراتی تحت این مضامین: «الا استحیی من رجل تستحیی منه الملائکه[2] آیا از مردی که ملائکه از او حیاء میکنند، حیاء نکنم»
سئوالی که به ذهن خطور میکند این است که این حدیثی که پیامبر دربارهی حیاء نسبت به عثمان بیان داشته است چگونه با روحیات و حالات این خلیفه سازگاری دارد؟ مگر العیاذ بالله بگوییم که پیامبر چیزی نمیدانسته و از روی هوی و هوس جرفی را زده است که قرآن به شدت آن را ردّ میکند و خداوند میفرماید: «لاینطق علی الهوی... [نجم/3] از روی هوی و هوس حرفی را نمیزند...» و یا اینکه یقین بدانیم این چنین حدیث جعلی و ساختگی است که البته این مورد به صحت مطلب درستتر است چرا که در کتب فریقین دربارهی او و روحیاتش خلاف این را نوشتهاند. از جمله اینکه اگر او حیاء داشت پس چگونه به حضرت علی(علیه السلام) گفت: «والله ما انت عندی افضل من مروان[3] به خدا سوگند تو نزد من برتر از مروان نیستی» و این در حالی است که خداوند در قرآن حضرت علی را نفس و جان پیامبر نامید –انفسنا و انفسکم- در حالی که مروان بن حکم رانده شدهی پیامبر و وزغ فرزند وزغ و ملعون فرزند ملعون خوانده شد.[4] و یا دربارهی ابوذر آنگاه که مشورت خواست گفت: «اشیروا علیّ قی هذا الشیخ الکذاب اما ان اضربه او احبسه او اقتله[5] دربارهی این پیرمرد بسیار دروغگو به من مشورت بدهید که آیا او را بزنم یا حبس کنم یا او را بکشم». و یا دربارهی عمار یاسر چنین گفت: «یا غاض أیر أبیه أترانی ندمت علی تسییره[6] ای عورت پدرت در دهانت باد، آیا گمان میکنی از تبعید او پشیمانم».
در نتیجه آیا این گونه سخنان او میتواند دلیلی بر ثبوت این ملکه –حیاء- برای او باشد؟ آیا این مطالب نقل شده از بزرگان اهل سنت میتواند این خصوصیت او را سرپا نگه دارد و صدق بر روحیات او باشد؟ خیر این طور نیست، تا چه رسد به این که او را با حیاترین مردم یا افراد امت یا بالاتر از ملائکه بدانیم.
پینوشت:
[1]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج5ص18 حدیث27 کتاب فضائل الصحابه.
مسند، احمد بن حنبل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج1 ص114 حدیث516.
[2]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج5 ص18 حدیث26 کتاب فضائل الصحابه.
مسند، احمد بن حنبل، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج7 ص92 حدیث 23809.
[3]. مسند، ابویعلی، دار التراث، بیروت، لبنان، ج2ص38.
[4]. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، دارصادر، بیروت، لبنان، ج1 ص138.
[5]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج3ص113.
[6]. البدایه و النهایه، ابن کثیر، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج7 ص209.
افزودن نظر جدید