افسانههای ما قبل تاریخ صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در مورد کثرت کرامات نقل شده برای بزرگان و مشایخ تصوف، شاید بتوان گفت این تعداد کرامت، از تعداد مشایخ و بزرگان صوفیه نیز بیشتر باشد. کراماتی که به حدی عجیب و غریب است که بیشتر به افسانههای ماقبل تاریخ شباهت دارد تا کرامت از یک شخصیت عرفانی. در تذکره الاولیاء نقل شده که: «روزی شخصی بر بایزید وارد شد و از حیا سؤال نمود. شیخ جواب او را داد و آن شخص آب شد. مردی وارد شد و آب زردی دید و گفت: یا شیخ این چیست؟ گفت: یکی از در آمد و سؤالی از حیا پرسید و من جواب دادم و طاقت نداشت، در اثر شرم، چنین آب شد!» [تذکره الاولیاء، ج 1، ص 153] یا نقل شده است که: «چون عشق و شور بر شبلی غلبه کرد، خویشتن را در دجله انداخت ولی دجله موجی زد و او را بیرون انداخت. بعد از آن خویشتن را در آتش افکند و آتش در او اثر نکرد. خود را جائی که شیران گرسنه بودند انداخت، ولی همه شیران رفتند. خود را از سر کوهی پایین انداخت، باد او را گرفت و بر زمین نشاند.» [تحفه الأخیار، ص 81] اینها کراماتی است که اگر برای یک صوفی نقل کنیم ولی نامی از صاحب آن کرامت نبریم و اشاره به صوفی بودن آن نکنیم، قطعاً اینها را افسانه یا دروغ دانسته و صاحب این بهاصطلاح کرامات را دیوانه خواهد خواند. کما اینکه محققینی مثل دکتر غنی که خود صوفی بودهاند نیز به افسانه بودن بسیاری از این کرامات اشاره کرده و آنها را به دور از هرگونه عقل و منطقی خوانده است و میگوید: «با کمال تعجب باید دید که این جماعت با چه سهولتی هر امر غریب و عجیبی را پذیرفته و با چه آسانی پشت پا به هر منطق و استدلال و عقل و حسی زدهاند.» [همان، ص 74]
پینوشت:
عطار نیشابوری، فریدالدین،، تذکره الاولیاء، مصحح نیکلسون، 1905 م، ج 1، ص 153
طاهر قمی، مولی محمد، تحفه الأخیار، محقق داود الهامی، نشر مدرسه امام امیرالمؤمنین (ع)، قم، 1369، ص 8
افزودن نظر جدید