ابوبکر معنای قضا و قدر الهی را نمیدانست
...
قضا و قدر الهی یعنی ثبوت و حتمیّت امری که در علم ازلی الهی است با قدرت بخشیدن بر انجام و ترک آن و شناساندن خوبی و بدی و روشن کردن عاقبت این دو. چرا که خداوند در قرآن می،فرماید: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً [انسان/3] ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و خواه ناسپاس» و یا در آیهای دیگر میفرماید: «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ[بلد/10] و او را به راه خیر و شرّ هدایت کردیم». این معنای دقیق از قضا و قدر الهی بود که همراه با برخی از آیات قرآن بیان کردیم. اما ابوبکر این گونه متوجه قضا و قدر الهی نگردید و پی به معنای آن نبرد. سیوطی در کتاب خود به نقل از عالم دیگر اهل سنت –لالکایی- از عبدالله بن عمر نقل میکند که: مردی نزد ابوبکر آمد و گفت آیا عقیده داری زنا کردن با قضا و قدر است؟ ابوبکر گفت آری همین طور است. او گفت چگونه خداوند آن را برای من مقّدر کرده است و سپس مرا عذاب میکند؟ در جواب این مرد گفت: «یابن اللخناء اما والله لو کان عندی انسان امرت ان یجا انفک[1] ای پسر زن بدبو، به خدا قسم اگر کسی نزد من بود امر میکردم که دماغت را بشکند». و ظاهراً ابوبکر معنای صحیح قدر را ندانست که این گونه جواب داد و در پاسخ آن مرد آرزو نمیکرد کسی نزد او ای کاش میبود تا بینیاش را بشکند، بلکه خلیفه مسلمین ابتداء باید منظورش را میگفت تا آن سئوال کننده به حق باز گردد.
و از طرف دیگر همه میدانند قدر-با فتح قاف و دال- الهی مسالزم جبر نیست و علم خداوند به مقدار خیر و شرّی که بندگانش انتخاب کرده و انجام میدهند منافاتی با تکلیف ندارد، همانطور که اثری در اختیار مکلفین ندارد و با وجود این علم مجازات بر معصیت قبیح نیست و ثواب بر اطاعت نیز ساقط نمیشود چرا که خداوند در قرآن میفرماید: «- فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ، وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ ...[زلزال/7/8] پس هر کس هموزن ذرّهای کار خیر انجام دهد آن را میبیند و هر کس هموزن ذرّهای کار بد کرده آن را میبیند». لذا همهی این کارها با رو در رویی عقل و شهوت در انسان و آفریدن عوامل پیروزی در مقابل نفس اماره است که برخی با حسن انتخاب اطاعت میکنند و برخی با سوء اختیار خود گرد معصیت میچرخند.
خلاصه از این مطلب این که خلیفه معنای قضا و قدر را نفهمید و به سئوال کننده دشنام داد. و جالبتر اینکه وقتی دخترش عایشه به خاطر قیام بر علیه حضرت علی(علیه السلام) دست به شورش زد و از پرده نشینی بیرون آمد و در میان مردم همچون دوران جاهلیت ظاهر شد و این در حالی است که خداوند به زنان پیامبر میفرماید: «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی.[احزاب/33] و همچون دوران جاهلیت نخستین-در میان مردم- ظاهر نشوید» وقتی که مورد ملامت و سرزنش قرار گرفت گفت: «انّها کانت فدراً مقدوراً و للقدر اسباب[2] این کارها مقدّر شده بود و قضا و قدر اسباب و لوازمی دارد». لذا آنچه از فعل و سخن عایشه هم فهمیده میشود میل به معنای دوم است که این گونه جواب میدهد.
در نتیجه جای تعجب است از کسانی که علوم و دانش ابوبکر را سر آمد تمام اصحاب پیامبر میدانند و در موردش غلو میکنند و میگویند: «انّ ابابکر من اکابر المجتهدین بل هو اعلم الصحابه علی الاطلاق[3]ابوبکر از بزرگان مجتهدین و بلکه بدون استثنا از داناترین اصحاب است».
پینوشت:
[1]. تاریخ خلفاء، سیوطی، دار الفکر، بیروت، لبنان،ص89.
[2]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1ص160.
[3]. صواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، مکتبه القاهره، قاهره، مصر، ص23.
افزودن نظر جدید