55دلیل آشکار برای یک ادعای دروغ

  • 1396/09/02 - 11:09
اهل سنت بر این باورند که خلفای غاصب پیامبر عالمان و دانشمندان امت اسلامی هستند و این در حالی است که خودشان معترفند که با وجود حضرت علی(علیه السلام) هیچ جایگاه علمی و... ندارند اما چه میتوان گفت درباره آن کسانی که مانند کبک سر خود را در زیر برف کرده اند و این سخنان آنها را نمیخواهند بشنوند و علم و دانش بیکران حضرت علی را بدانند

...

چه می‌توان گفت دربار‌ه‌ی افراد مغرضی که تلاش وافر دارند بر اینکه خلفای غاصب پیامبر اکرم عالم و دانای عرب در میان مسلمانان هستند و این در حالی است که خود این خلفا به جهل و نادانی خود در موارد گوناگونی اشاره داشته و بزرگان اهل سنت از قدیم الایام تا به الان اقرار و اعتراف آنان را در کتب خود آورده‌اند و این گونه افراد مخالف و کینه توز خودشان هم به مانند آنان جاهل و نادان هستند و جهل خود را با مکتوبات وارده در کتبشان آورده‌اند. از جمله مولف کتاب –الوشیعه فی نقض عقائد الشیعه- موسی جارالله است که در مورد خلیفه دوم در کتابش این طور می‌نگارد: «کان عمر بن خطاب افقه الصحابه و اعلم ااصحابه فی زمنه علی الاطلاق، و انّما کان اعرف الفقهاء بمواقع السنن و القرآن الکریم. و کان مدّه عمره فی جمیع اموره یعمل بالکتاب و السنّه، و کان یعرف مواقع السنن و یفهم معانی الکتاب[1] عمر، فقیه‌ترین صحابه و داناترین آنان در زمان خودش بود. به مواقع سنت و قرآن کریم از دیگر فقها آشناتر بود و در تمامی کارهایش در همه‌ی عمر به کتاب و سنت عمل کرد و جایگاه سنن را می‌دانست و معنای قرآن را می‌فهمید». این سخن موسی جارالله است که خود را از بزرگان اهل سنت می‌داند، در حالی که آنچه در کتب متقدم و متاخر اهل سنت آمده با این سخن او همخوانی ندارد، چرا که در کتب تاریخی آمده است که خود عمر بن خطاب گفته است: «کل الناس افقه من عمر حتّی ربّات الحجال...[2] همه‌ی مردم حتی زنان پرده نشین از عمر بن خطاب داناترند...» لذا در این مختصر نوشته برخی از شواهد و آثار جهل این خلیفه را از کتب اهل سنت بیان می‌داریم و قضاوت را بر عهده‌ی خوانندگان می‌گذاریم.
1- ابوملیکه می‌گوید: «عمربن خطاب درباره‌ی پسری که سرقت کرده بود به اهل عراق نوشت: «ان اشبروه و جدتموه ستّه اشبار فاقطعوه[3] او را با وجب اندازه گیری کنید، اگر قد او به اندازه‌ی شش وجب بود دست او را قطع کنید». آنان او را اندازه‌ گیری کردند و قد او به اندازه‌ی یک انگشت از شش وجب کوتاهتر بود و از این رو او را آزاد کردند.
2- از عبدالرحمن بن عائذ نقل شده که: سارقی را که یک دست و پایش قطع شده بود نزد عمر بن خطاب آوردندن وی دستور داد پای او را قطع کنند، در این احظه حضرت علی(علیه السلام) فرمود خداوند می‌فرماید: «32إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ...[مائده/33] کیفر آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند...» حال یک دست و پای او قطع شده و شایسته نیست پای دیگرش که با آن راه می‌رود را نیز قطع کنید و او را بدون پا رها کنید، اکنون وظیفه آن است که یا او را تعزیر کنید و یا به زندان بیندازید، می‌گویند او را به زندان انداخت.[4]
3- از ابن ابی حسین نقل شده است که: مردی، سر مردی از اهل کتاب را شکست، عمر بن خطاب تصمیم گرفت او را قصاص کند. معاذ بن جبل به او گفت: تو می‌دانی که حق این کار را نداری و این، از پیامبر رسیده است، پس عمر بن خطاب به آن مرد به خاطر شکستگی سرش یک دینار داد و او راضی شد.[5]
4- از انس بن مالک نقل شده است که مردی را که شراب خورده بود نزد پیامبر آوردند و حضرت با دو چوب تر و خیس از درختی حدود چهل ضربه به او زدند. انس می‌گوید: ابوبکر هم در زمان خلافت به همین صورت عمل می‌کرد، اما عمر بن خطاب در زمان خلافت خود در این باره با مردم مشورت کرد و عبدالرحمن بن عوف گفت: کمترین حدّ، 80ضربه است و عمر بن خطاب بر اساس آن قضاوت کرد.[6]
5- ابن عساکر نقل کرده که دو نفر نزد عمر بن خطاب آمدند و از طلاق کنیز سئوال کردند، عمر با آنان برخاست و رفت تا به حلقه‌ای در مسجد رسید، که در آن مرد اصلعی(کسی که موی جلوی سرش ریخته) بود، عمر گفت: ای اصلع، نظر تو درباره‌ی طلاق کنیز چیست؟ او سرش را بلند کرد و به او با انگشت سبّابه و وسط اشاره کرد. پس عمر به آن دو جواب داد که دو طلاق است، یکی از آن دو به عمر گفت: سبحان الله، ما پیش تو آمدیم در حالی که امیر مومنان هستی و تو ما را پیش مردی آوردی و از او سئوال کردی و به اشاره‌ی او قانع شدی...».[7]
از جمله جهل و ناآگاهی خلیفه درباره‌ی حکم کسی که آب یافت نکرد به جهت وضو، خلیفه حکم شکیات را نمی‌دانست، جهل خلیفه به قرآن، مردم عالم‌تر از خلیفه بودند در مسائل دینی، جهل خلیفه به معنای کلمه ابّ، حکم خلیفه درباره‌ی زن دیوانه‌ای که زنا کرده بود، جهل خلیفه به معانی کنایی و غیر صریح کلام، جهل خلیفه به تاویل آیات قرآن، اجتهاد خلیفه در قرائت نماز، جهل خلیفه به مسئله‌ی ارث، جهل خلیفه در طلاق کنیز، جهل خلیفه نسبت به سنت پیامبر، جهل خلیفه به حکم سنگسار زنی که زنا کرد، جهل او به اینکه نمی‌دانست حکم مسئله چیست، جهل خلیفه نسبت به حکم تجسس‌های او، جهل او درباره‌ی حدّ شراب، جهل او در حکم کلاله، درباره‌ی قصاص، قتل اهل کتاب، درباره‌ی دیه قطع انگشتان، درباره‌ی دزد، اجتهاد او درباره‌یگریه بر مردگان، جهل او از کاستن از مقدار حدّ، جهل او درباره‌ی قربانی، جهل او درباره‌ی بلوغ، درباره‌ی سه طلاقه کردن زن، جهل او درباره‌ی مساوات و برابری(عرب و عجم)، حکم او درباره‌یحج نمتع و ازدواج موقت و ذکر حی علی خیر العمل در اذان، جهل او درباره‌ی روزه ماه رجب، و... این گوشه‌ای از شاهکاری‌های عمر بن خطاب است که کاملاً نسبت به این گونه مسائل جاهل بوده که به صورت خلاصه بیان گردید. آن وقت کسانی او را اعلم و دانای عرب بعد از پیامبر می‌دانند. یا اولی الابصار.

پی‌نوشت:
![1]. الوشیعه فی نقد عقائد الشیعه، موسی جارالله تاتاری، مکتبه الخانجی، قاهره، مصر، ص123.
[2]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، مصر، ج1 ص182.
[3]. کنزالعمال، متقی هندی، موسسه الرساله العلمیه، بیروت، لبنان، ج5 ص544 حدیث13887.
[4]. الریاض النضره، محبّ طبری، دار الندوه الجدیده، بیروت، لبنان، ج2 ص332.
[5]. کنزالعمال، متقی هندی، موسسه الرساله العلمیه، بیروت، لبنان، ج15 ص97 حدیث40243.
[6]. الطریق الحکمیه... ، ابن قیم جوزی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ص47.
[7]. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، دارالبشیر، دمشق، سوریه، ج12 ص296.

برچسب‌ها: 
تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.