قرآن از عیسی به کلمه الله و روح الله یاد کرده که دلالت بر خدا بودن ایشان دارد و این تعابیر برای هیچ پیامبری از جمله پیامبر اسلام نیست؟
الف: وقتی شما نقاشی از خود می کشید و یا عکس از خود می گیرید به دیگران می گویید این نقاشی من است و یا این عکس من است؟ آیا این به این معناست که عکس شما عیناً همان خود شماست . در اضافه کلمه به الله به این معنا نیست که کلمه عین خداست بلکه حساب کلمه با الله جدا است و اتفاقاً رابطۀ صادر از مصدور و یا مخلوق ازخالق را بیان می کند.
ب: اگر شما این کلمه را با انجیل یوحنا1:1 مقایسه می کنید باید گفت اول اینکه در ترجمه این آیه تحریفی رخ داده است : در ابتدا کلمه بود و کلمه پيش خدا بود و کلمه خدا بود. (يوحنا 1:1).در حالی که ترجمه اصلی این عبارت اینگونه بوده و کلمه خدایی بود یا خدا گونه بود.
آر. سي اسپرول R. C. Sproul الهي دان مسيحي در مورد این آیه مينويسد: «در اين آيه ، لوگوس هم از خدا متمايز شده [کلمه نزد خدا بود] و هم با او يکي انگاشته شده است [کلمه خدا بود]. اين جمعِ اضداد تأثير بسياري بر شکلگيري آموزة تثليث داشت؛ زيرا به موجب آن، لوگوس بهعنوان دومين شخصِ تثليث ظاهر ميشود. کلمه به لحاظ شخص از پدر متمايز است، اما با او همذات ميباشد» به عبارتی فردي که پيش شخص ديگري باشد نميتوان همان شخص باشد.
در اين آيه، اسم يوناني تِئوس (خدا) دو بار ذكر شده است. بار اول به خداي قادر مطلق اشاره دارد: «و کلمه (لوگوس) نزد خدا (شکلي از تِئوس) بود». اين تئوس اول به دنبال حرف تعريف يوناني τὸν «تُون» ميآيد که به هويتي بهخصوص اشاره ميكند؛ اين تئوس به خداي قادر مطلق اشاره دارد؛ اما هيچ حرف تعريفي براي تئوسِ دوم وجود ندارد. بنابراين ترجمة تحتاللفظي اين آيه چنين خواهد بود: «و خدا بود آن کلمه». زبان يوناني کُييني (Koine Greek) حرف تعريف دارد، اما حرف نکره ندارد. بنابراين وقتي که پيش از اسم مسند حرف تعريف نيامده باشد، بسته به مضمون متن ممکن است آن اسم نکره باشد.
Λόγος. ὁ ἦν Θεὸς καὶ Θεόν, τὸν πρὸς ἦν Λόγος اصل یونانی
Logos ho Ēn Theos Kai Theon Ton pros ēn Logos تلفظ
کلمه آن بود خدایی
(خدا به صورت نکره) و خدا (معرفه) ( حرف تعریف) همراه بود کلمه معنی
بسیاری از ترجمه های معتبر نیز آیه را همین گونه ترجمه کردند .از جمله ترجمه اصلاح شده عهد جديد چنین ترجمه کرده: « و کلمه خدايي بود». و ترجمه مؤکد دو زبانه آورده: « و خدايي بود کلمه».
افراد زیادی هستند که در کتاب مقدس خدا نامیده شدند مانند بنی اسرائیل ، فرشتگان، عیسی مسیح و... اما همه آنها به صورت خدای نکره Θεὸς آمده اند. اما تنها یک خدای قادر مطلق وجود دارد که در زبان یونانی با حرف تعریف معرفی میشود Θεόν, τὸν بنابراين، آيه اول يوحنا درصدد آن است كه بيان كند كلمه الهي، شبيه خدا و خدايي است، نه اينکه خداي قادر مطلق است. اين مطلب با بقية کتاب مقدس هماهنگي دارد که نشان ميدهد عيسي ـ که در اينجا در نقش سخنگوي خدا، «کلمه» خوانده شده است .و این خدایی بودن یا تجلی خدا با آموزه های اسلامی که انسان کامل را تجلی خدای باری تعالی می داند تعارضی ندارد.
ج: اما معنای کلمه الله و روح الله در قرآن چیست؟
کلمه الله چیست؟درباره اینکه چرا به عیسى "کلمه" گفته شده در میان مفسران سخن بسیار است اما بیشتر به نظر مى رسد که علت آن همان تولد فوق العاده مسیح مى باشد که مشمول«إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون؛ چون به چيزى اراده فرمايد كارش اين بس كه مى گويد باش پس [بى درنگ] موجود مى شود»(یس/ 82) است و یا به خاطر این است که قبل از تولد، خداوند بشارت او را در کلامى به مادرش داده بود. و نیز ممکن است علت این تعبیر این باشد که "کلمه" در اصطلاح قرآن به معنى مخلوق به کار مى رود مانند: «قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی؛ بگو: اگر دریاها به صورت مرکب براى نوشتن کلمات پروردگار من شوند آنها تمام مى شوند پیش از آنکه کلمات پروردگار من تمام گردد هر چند همانند دریاها را بر آن بیفزاییم(کهف/ 109)
در این آیه منظور از (کلمات خدا) همان مخلوقات او است از آنجا که مسیح (ع) یکى از مخلوقات بزرگ خدا بوده است اطلاق کلمه بر او شده که در ضمن پاسخى به مدعیان الوهیت عیسى نیز بوده باشد. علامه طباطبایی می فرماید: «لفظ "کلمه" و "کلم" نظیر لفظ "تمره" و "تمر" است، اولى در هر دو، جنس را مى رساند و دومى از هر دو، در فرد استعمال مى شود، و لفظ کلمه هم بر لفظى اطلاق مى شود که بر معنایى دلالت کند، (در مقابل لفظ بى معنا و موهوم که کلمه اش نمى خوانند) و هم بر جمله اطلاق مى گردد، حال چه اینکه آن جمله نظیر "زید قائم است" که تمام بوده و سکوت بر آن صحیح باشد، و یا نظیر جمله "اگر زید قائم باشد"، ناتمام و براى شنونده سؤال انگیز باشد، (که اگر زید قائم باشد چه مى شود، و یا چه مى کنى.
معنای کلمه به حسب اصطلاحى که قرآن کریم براى خود دارد و کلمه را به خداى تعالى نسبت مى دهد، معناى آن، عبارت است از هر چیزى که اراده خدا را ظاهر کند، (همانطور که به حسب معناى لغوى کلمه عبارت بود از لفظى که منظور باطنى گوینده را براى شنونده ظاهر کند) حال چه اینکه کلمه خدا امر تکوینى او باشد و با آن امر چیزى را از کتم عدم به عالم هستى بیاورد، و ظاهر سازد و یا کلمه وحى و الهام باشد و براى شخص پیامبر و یا محدث اراده او را ظاهر کند. در مورد معناى "کلمه خدا" و مراد از "کلمه" در جمله: "یبشرک بکلمة منه" بعضى گفته اند: مراد از آن حضرت مسیح (ع) است، به این اعتبار که انبیاى قبل از مسیح و یا خصوص اسرائیلیان از انبیاء، مردم را بشارت داده بودند به اینکه به زودى نجات دهنده بنى اسرائیل مى آید، و صحیح است که خداى تعالى در چنین موردی بفرماید: "مسیح همان کلمه اى است که قبلا مى گفتم."
نظیر این تعبیر را در ظهور موسی ( ع)آورده و فرموده: «و تمت کلمت ربک الحسنى على بنی إسرائیل بما صبروا؛ کلمه حسناى پروردگارت بر بنى اسرائیل تمام شد، و به وعده اى که به ایشان داده بود وفا کرد به خاطر صبرى که کردند.» ( اعراف 137)لیکن این توجیه درست نیست براى اینکه هر چند با بشارت هاى کتب عهدین مى سازد، ولى با قرآن کریم نمى سازد، چون قرآن کریم قبلا بشارت آمدن عیسى (ع) را نداده بود، تا بگوئیم: "کلمه" در این آیه به معناى آن بشارتى است که قبلا داده بود، بلکه قرآن، عیسى (ع) را بشارت آور معرفى نموده، نه کسى که مردم از پیش بشارت آمدنش را شنیده باشند، علاوه بر اینکه سیاق جمله: "اسمه المسیح" با این توجیه تناسبى ندارد، چون ظاهر این عبارت این است که لفظ "مسیح" نام خود کلمه است، و یا به عبارت دیگر کلمه خود عیسى است نه نام ظهور او و یا ظهور کلمه اى که قبلا به وسیله انبیاء وعده اش داده شده بود.
چه بسا گفته باشند که مراد از "کلمه"، عیسى (ع) است، چون عیسى (ع) روشنگر تورات براى مردم است، و مرادى که خداى تعالى از تورات دارد بیان مى کند، و براى مردم، آن مطالبى را که یهودیان در تورات اضافه کرده اند مشخص مى سازد، و اختلافى را که در امور دینى دارند برطرف مى سازد، هم چنان که خود آن جناب به حکایت قرآن در خطاب به بنى اسرائیل فرموده: «و لأبین لکم بعض الذی تختلفون فیه؛ تا برایتان بیان کنم پاره اى از مسائلى را که در آن اختلاف دارید( زخرف/ 63) لیکن این نکته هر چند که تعبیر به کلمه را توجیه مى کند، ولى آیه شریفه از قرینه اى که مساعد با این توجیه باشد خالى است. و چه بسا گفته باشند که مراد از "کلمة منه" خود بشارت است، مى خواهد به مریم خبر دهد که به عیسى(ع) حامله مى شود و عیسى (ع) از او متولد خواهد شد و خلاصه مى خواهد بفرماید: "خداى تعالى به تو بشارت مى دهد به کلمه اى از خود، و آن کلمه این است: بشارت مى دهد تو را به اینکه به زودى بدون اینکه با مردى تماس گرفته باشى عیسى از تو متولد مى شود." این توجیه نیز درست نیست، چون در ذیل آیه فرموده: اسم آن کلمه مسیح است و بنابراین توجیه اسم کلمه "مسیح" نیست بلکه اسمش "بشارت" است.
چه بسا گفته باشند که مراد از کلمه خود عیسى (ع) است، چون عیسى کلمه ایجاد است، یعنى مصداق کلمه "کن" است و اگر خصوص عیسى (ع) را کلمه خوانده، با اینکه هر انسانى و بلکه هر موجودى مصداقى از کلمه "کن" تکوینى است براى این بود که ولادت سایر افراد بر طبق مجراى اسباب عادى و مالوف صورت مى گیرد، نطفه مرد با عمل نکاح به نطفه زن مى رسد و عوامل مقارن با این عمل دست به کار مى شوند تا فرزند متولد شود و به همین جهت ولادت را مستند به عمل نکاح مى کنند، همانطور که سایر مسببات را به اسبابش مستند مى کنند، و چون انعقاد نطفه عیسى از این مجرا نبوده و پاره اى از اسباب عادی و تدریجی را نداشته، قهرا هستیش مستند به صرف کلمه تکوین بوده، بدون اینکه اسباب عادی در آن دخالت داشته باشد، پس عیسى خود کلمه است و آیه: «و کلمته ألقاها إلى مریم و روح منه؛ مسیح فرستاده خدا و کلمه اى است که خدا آن را به مریم القا کرد و روحى است از او(نساء/ 171).
و نیز آخر آیات مورد بحث که مى فرماید: إن مثل عیسى عند الله، کمثل آدم خلقه من تراب، ثم قال له کن فیکون؛ مثل عیسى نزد خدا نظیر مثل آدم است که نخست او را از خاک درست کرد و سپس به او گفت " باش"، پس او موجود شد. (آل عمران/ 59) مؤید این معنا است و به نظر ما این وجه بهترین وجه در تعبیر عیسى (ع) به کلمه است. به هر حال مقصود از «کلمه» لفظی نیست که از دهان خارج می شود، بلکه مقصود وجود خارجی مسیح است که خود از کلمات تکوینی خداست. هر چند همه جهان کلام خداست، ولی چون وجود او به صورت معجزه آسا به وجود آمده است، کلمه ممتاز خدا می باشد. و علت اینکه جهان تکوینی را کلام خدا می دانند، این است که وجود تکوینی اشیاء بیانگر کمالات آفریننده آنهاست؛ چنانکه کلام لفظی حاکی از یک رشته معانی ذهنی و پنهانی است و در آیات قرآن همه جهان کلام خدا به شمار آمده است.قرآن در سوره لقمان به این مسئله اشاره نموده و می فرماید: «و لو أنما فى الأرض من شجرة أقلام و البحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله إن الله عزیز حکیم؛ و اگر هر چه درخت در زمین است قلم بود و دریا [مرکب و] هفت دریاى دیگر به مدد آن مى آمد، [تا کلمات خدا را بنویسند] کلمات خدا پایان نمى پذیرفت، قطعا خداست که شکست ناپذیر حکیم است(لقمان/ 27)
خلاصه اینکه كلمات الهي عبارت از موجودات جهان عيني است كه آن غيب را نشان مي دهد و هر كدام كه آن غيب را بهتر نشان داد كلمه تامّه خواهد بود. از اين رو از ائمه معصومين (عليهم السلام) روايت شده است: «نَحْنُ الْكَلِمات» (بحار،4/151؛ تحف العقول/479). سراسر عالم، كلمه حقند، امّا ما كلمه تامه ايم، اگر ديگران گوشه اي از جهان غيب را به شما نشان مي دهند ما بسياري از اسرار غيب را مي شناسيم و شما را از آن باخبر مي كنيم. بنابر اين انبيا و اولياي الهي كلماتند. البته كلمه در برابر كلام نيست، بلكه منظور از آن سخن است، و سخن خدا، نشانه خداست. عيسي (ع) ، هم سخنگوي خداست و هم به اذن خدا سخن گفت و هم، سخن خداست، چنانكه اسم او اسمي از اسماي حسناي خداوند است. عيساي مسيح كلمه حقي است كه از خداوند نشأت گرفته، در جهان امكان تنزّل و ظهور كرده و تجلّي يافته است: "اَلْحَمْدُ لِلّهِ المُتُجلّي لِخَلقه بِخَلْقه"(نهج البلاغه، خطبه، 108) اگر معناي تجلي و ظهور براي انسان ها حل مي شد ديگر هيچ ترسا و مسيحي تن به ذلت تثليت نمي داد، تا قرآن بگويد: لَقَدْ كَفرَ الَذيِن قالوا اِنَّ الله ثالِثْ ثَلثةَ( مائده/73 ) مسيح، آيت خداست و آيه و صاحب آيه را نبايد در عرض هم قرار داد چنانكه كلمه با متكلّم در عرض هم نيست. روح قدسي و عيساي مسيح هر دو آيت هستند و خداي سبحان عيساي مسيح را با روح قدسي مُؤيّد و متنعّم كرده است: (يا عيسَي اَبنَ مَرْيم اُذْكُر نِعْمَتي عَلَيْكَ وَعَلي والِدتِك اِذْ ايَّدتُكَ بِروح الْقُدُس( مائده/110 ). چنانكه حضرت مسيح و مريم (عليهما السلام) را معجزه جهاني شمرده، هر دو را يك آيه مي داند: (وَجَعَلنا ابنَ مَريَم و اُمَّه آية(مؤمنون/50 ). غرض آن كه حضرت مسيح هم سخن خدا را به مردم رساند چون پيامبر الهي بود و هم با اعجاز در گهواره سخن گفت و هم سخن خاص و كلمه مخصوص خدا بود. قرآن كريم تأكيد مي كند كه مسيح فرزند مريم است تا آن شبهه را برطرف كند وگرنه جز در مناسبت هايي خاص ، پيامبري را به پدرش نيز نسبت نمي دهد. آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن ج 7 (سيرة پيامبران(ع) در قرآن) .
ب: روح الله به معناي روح خدا است و تعبيري است كه خداوند درآيه 171نساء در مورد حضرت عيسي –ع- به كار برده است : يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلا : اى اهل كتاب در دين خود غلو (و زياده روى) نكنيد و در باره خدا غير از حق نگوئيد . مسيح عيسى بن مريم فقط فرستاده خدا و كلمه (و مخلوق) او است، كه او را به مريم القا نمود و روحى (شايسته) از طرف او بود، بنا بر اين ايمان به خدا و پيامبران او بياوريد و نگوئيد (خداوند) سه گانه است (از اين سخن خوددارى كنيد كه به سود شما نيست، خدا تنها معبود يگانه است، او منزه است كه فرزندى داشته باشد (بلكه) از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و براى تدبير و سرپرستى آنها خداوند كافى است. - عيسى روحى است كه از طرف خدا آفريده شد (وَ رُوحٌ مِنْهُ)- اين تعبير كه در مورد آفرينش آدم و به يك معنى آفرينش تمام بشر نيز در قرآن آمده است اشاره به عظمت آن روحى است كه خدا آفريد و در وجود انسانها عموما و مسيح و پيامبران خصوصا قرار داد . (تفسير نمونه، ج 4، ص: 223 ) به هر حال روح الله غیر الله است.