گریه بر مظلومیت علی(علیه السلام)
غربت مولا از زمان حيات رسول خدا آغاز شد تا جایی كه حتی برخی از بزرگان عرب، حضرت را تحقير میكردند و همواره درصدد تخريب وجهه او نزد رسول خدا بودند. آن زمان پيغمبر همواره او را در پناه خويش میگرفت و خطاب به مردم، مراعات حال علی را تأكيد و توصيه میكرد؛ اما بعد از رحلتش كسی نبود كه قدر حضرت را بداند و قرین تنهايی حضرت باشد.
مظلومیت حضرت علی (علیه السلام) بر هیچ انسان مومن و آزادهای پوشیده نیست. حضرت علی (علیه السلام) شخصیتی بود که از بدو پیدایش اسلام، هم رکاب نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) بود و برای احقاق شعائر دین اسلام از جان و مال خود مایه گذاشت. فداکاری آن حضرت برای اسلام و مسلمین به قدری زیاد بود، که وصایت و جانشینی رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله)، از جانب خداوند به ایشان واگذار شد. اما برخی این را تحمل نکرده و حق حضرت را از ایشان ربودند.
حضرت علی (علیه السلام) خود در این خصوص میفرماید: « مما عهد إلیّ أن الأمة ستغدر بی بعده.[1] از جمله چیزهایی که پیامبر به من فرمود این بود که امت، پس از وی با من پیمان شکنی میکند.»
حاکم نیشابوری در کتابش گفته است: «هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه.[2] این حدیث صحیح السند است، ولی بخاری و مسلم آن را نقل نکردند.»
مظلومیت حضرت علی (علیه السلام) را بارها و بارها رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله) بیان کرده است.
جوینی در کتابش به حدیثی از ابنعباس اشاره کرده است که رسولخدا در منزل نشسته بودند و خاندان گرامیشان (علی، فاطمه، حسن، حسین علیهم السلام) بر ایشان وارد شدند. هر کدام که بر حضرت وارد میشدند، رسولخدا اشک میریخت. در مورد اشک بر حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «أما علی بن ابی طالب إنی بکیت حین اقبل لانی ذکرت غدر الامه به بعدی حتی انه لیزال عن مقعدی، و قد جعله الله بعدی، ثم لایزال الامر به حتی یضرب علی قرنه ضربه تخضب منها لحیته فی افضل الشهور.[3] گریه من بر علی به خاطر پیمان شکنی امت نسبت به وی است. حتی او را از مقام جانشینی من که خداوند برای او قرار داده است، بر کنار خواهند کرد. سپس همچنان خواهد بود تا اینکه بر فرق وی ضربتی خواهند زد، که محاسنش از خون سرش خضاب خواهد شد...»
مظلومیت امیرالمؤمنین در منابع دیگر اهلسنت نیز آمده است که در آنها نقل شده است که رسولخدا برای مظلومیت حضرت علی (علیه السلام) اشک میریخت.
ابويعلى و بزاز به سندى كه حاكم، ذهبى، ابنحبّان و ديگران آن را صحيح دانستهاند، از حضرت على (عليه السلام) روايت كردهاند كه آن حضرت فرمود: «بينا رسول اللّه آخذ بيدي و نحن نمشي في بعض سكك المدينه، إذ أتينا على حديقة، فقلت: يا رسول اللّه! ما أحسنها من حديقه! فقال: إنّ لك في الجنّة أحسن منها. ثمّ مررنا بأُخرى، فقلت: يا رسول اللّه! ما أحسنها من حديقه! قال: لك في الجنّة أحسن منها. حتّى مررنا بسبع حدائق، كلّ ذلك أقول ما أحسنها و يقول: لك في الجنّة أحسن منها، فلمّا خلا لي الطريق اعتنقني، ثمّ أجهش باكياً. قلت: يا رسول اللّه! ما يبكيك؟ قال: ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلاّ من بعدي. قال: قلت: يا رسول اللّه! في سلامة من ديني؟ قال: في سلامة من دينك.[4] روزى رسولخدا دست مرا گرفت و با هم در برخى از كوچههاى مدينه راه مىرفتيم، تا به باغى رسيديم؛ من گفتم: اى رسولخدا! چه باغ زيبايى! رسولخدا فرمود: تو در بهشت، باغى زيباتر از اين دارى. سپس به باغ ديگرى برخورديم، من گفتم: اى رسول خدا! چه باغ زيبايى! پیامبر فرمود: تو در بهشت، باغى زيباتر از اين دارى. تا به هفت باغ گذر كرديم، كه من مىگفتم: چه باغ زيبايى! و رسولخدا مىفرمود: تو در بهشت، باغى زيباتر از اين دارى. هنگامىكه راه خلوت شد، رسولخدا مرا در آغوش خود كشيد و گريست. گفتم: اى نبیخدا! براى چه گريه مىكنيد؟ فرمود: كينههايى از تو، در دل اين قوم است كه آنها را آشكار نمىكنند، مگر بعد از من. گفتم: اى رسولخدا! آيا در آن هنگام، دين من سالم است؟ فرمود: آرى! دين تو سالم است.»
اين حديث با همين عبارت در المستدرك علی الصحیحین موجود است و حاكم نيشابورى و ذهبى، هر دو آن را صحيح دانستهاند.
سوال این است که چرا پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) برای حضرت علی (علیه السلام) اشک میریخت؟ آیا به غیر از این بود که رسولخدا میدانست، چه ظلمهایی بر آن حضرت وارد خواهد شد؟
پینوشت:
[1]. المستدرک علی الصحیحین، حام نیشابوری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص140. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. همان. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. فرائد السمطین، جوینی، مؤسسة المحمودی، بیروت: ج2، ص43. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، هیثمی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج9، ص118. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت: ج42، ص323. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
المستدرک علی الصحیحین، حام نیشابوری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص139
نویسنده: محمد یاسر بیانی
افزودن نظر جدید