شائول خودكشی كرد يا كشته شد؟!
كتاب مسيحيان در بيان وقايع تاريخی اقوال بسيار متفاوتی ذكر كرده است، در جنگ شائول با فلسطینیها نحوه مرگ شائول را به دو شكل متفاوت آورده است، يكجا میگوید شائول خودكشی كرده و جای ديگر میگوید به قتل رسيده است.
در تورات، داستان جنگ قوم بنیاسرائیل به فرماندهی شائول، مطرح شده است، اما بخش اول كتاب سموئيل گفته است كه شائول خودكشی كرد: «عرصه بر شائول تنگ شد... پس شائول شمشیر خود را گرفت و خود را بر آن انداخت و مرد.» [ترجمه تفسیری كتاب مقدس، اول سموئیل 31: 2- 5] در بخش دوم كتاب سموئيل، يكی از سربازان شائول، خود را قاتل شائول معرفی میکند: « گفت: ...وقتی شائول چشمش به من افتاد مرا صدا زد... التماس کرد: بیا و مرا بکش... پس من هم او را کشتم.» [همان، دوم سموئیل 1: 1-11] ممكن است اين هم به ذهن برسد كه: آن سرباز دروغ گفته است؛ اما ادامه عبارات کتاب مقدس، اين ادعا را برطرف میكند: «داود به او گفت: چطور جرئت کردی پادشاه برگزیده خداوند را بکشی؟ سپس به یکی از افرادش دستور داد او را بکشد و آن مرد او را کشت.» [همان، دوم سموئیل 1: 14-16] وقتی آن سرباز جايگاه شائول را نزد داود (عليهالسلام) و قوم بنیاسرائیل میدانسته، چطور میتوان قبول كرد او بیدلیل يا حتی برای گرفتن پاداش، به داود دروغ گفته باشد؟!
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ بخشی از كتاب تورات، اتفاقات تاريخی مربوط به پادشاهان و قوم بنیاسرائیل را ذكر کردهاند، مانند كتاب سموئيل كه دارای دو بخش است؛ كتاب سموئيل داستان جنگ قوم بنیاسرائیل به فرماندهی شائول، با فلسطینیها را مطرح كرده است، قوم بنی اسرائيل كه به دستور داوود (عليهالسلام) در اين جنگ واردشده بودند، شکستخورده و شائول كشته میشود. بخش اول كتاب سموئيل گفته است كه شائول وقتی زخمی شد، خودكشی كرد: «عرصه بر شائول تنگ شد و تیراندازان او را بهسختی مجروح کردند. پس شائول به محافظ خود گفت: پیش از آنکه به دست این کافران بیفتم و با رسوایی کشته شوم، تو با شمشیرت مرا بکش! ولی آن مرد ترسید این کار را بکند. پس شائول شمشیر خود را گرفت و خود را بر آن انداخت و مرد. محافظ شائول چون او را مرده دید، او نیز خود را روی شمشیرش انداخت و همراه شائول و سه پسرش و محافظ وی و همه افرادش در آن روز کشته شدند.» [1]
در بخش دوم كتاب سموئيل اين ماجرا از زبان يكی از سربازان شائول كه فرار كرده است، نقل میشود و او خودش را قاتل شائول معرفی میکند: «پس از کشته شدن شائول، داود، عمالیقیها را سرکوب کرد... از لشکر شائول یک نفر با لباس پاره... و در حضور داود تعظیم نموده ... داود از او پرسید: از کجا میدانی که شائول و پسرش مردهاند؟ گفت: برحسب تصادف، در کوه جلبوع بودم که دیدم شائول به نیزه خود تکیه داده بود و عرابهها و سواران دشمن هرلحظه به او نزدیکتر میشدند. وقتی شائول چشمش به من افتاد مرا صدا زد... آنوقت التماس کرد: بیا و مرا بکش چون بهسختی مجروح شدهام و میخواهم زودتر راحت شوم. پس من هم او را کشتم، چون میدانستم که زنده نمیماند.» [2]
ممكن است اين هم به ذهن برسد كه: «مطلب اول سموئيل صحيح است و شائول خودكشی كرده و آن سرباز هم دروغ گفته است.» اما اگر به ادامه اعترافات آن سرباز دقت كنيم، اين ادعا هم برطرف میشود: «داود به او گفت: چطور جرئت کردی پادشاه برگزیده خداوند را بکشی؟ سپس به یکی از افرادش دستور داد او را بکشد و آن مرد او را کشت. داود گفت: تو خودت باعث مرگت شدی، چون با زبان خودت اعتراف کردی که پادشاه برگزیده خداوند را کشتهای.» [3] وقتی آن سرباز جايگاه شائول را نزد داود (عليهالسلام) و قوم بنیاسرائیل میدانسته، چطور میتوان قبول كرد او بیدلیل يا حتی برای گرفتن پاداش، به داود دروغ گفته باشد؟!
پینوشت:
[1]. ترجمه تفسیری كتاب مقدس، اول سموئیل 31: 2-5.
[2]. همان، دوم سموئیل 1: 1-11
[3]. همان، دوم سموئیل 1: 14-16
افزودن نظر جدید