نسبت عرفان و تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با توجه به تعاریفی که از عرفان و تصوف میشود، میتوان نسبتهای مختلفی برای عرفان و تصوف متصور شد. بدین منظور نظرات برخی از صاحبنظران در حیطه عرفان و تصوف را از نظر میگذرانیم تا از نسبتی که میان این دو واژه برقرار میکنند مطلع شویم و با نظرات مختلف در این زمینه آشنا شویم.
1. عرفان و تصوف مباین هم هستند
این گروه معتقدند که تصوف و عرفان هیچ رابطهای با هم ندارند. لذا برای تصوف ریشهای غیر اسلامی متصور شدهاند و معتقدند آموزههای تصوف غیر از آموزههای عرفان اسلامی است. در نظر برخی دیگر از این عده تصوف جریانی در برابر عرفان ائمه اطهار (علیهم السلام) است. درواقع خلفای عباسی برای اینکه معنویت را از اهلبیت (علیهم السلام) بگیرند؛ دستگاه قداست ظاهری را تحت عنوان صوفیگری، پشمینهپوشی، تسبیح و خرقه و سجاده پهن کردند. در اینجا تصوف به معنای زهدورزیهای دروغین به کار میرود و مباین با عرفان است.[1]
2. عرفان اعم از تصوف است
این دیدگاه معتقد است که با تعمق بیشتر میتوان رأی به تفاوت میان عرفان و تصوف داد، تصوف و صوفی غالباً حاکی از مکتب خاص، پیرو فرقه معین و اهل خانقاه است در حالی که عرفان و عارف اعم از تصوف و صوفی بوده و دارای مصداقی عامتر و مفهومی وسیعتر است. عارف در عرف ادبیات و از نظر شاعران معنی و مفهومی لطیفتر از صوفی دارد و بیشتر در مورد پیران روشن دل و کامل و اهل معرفت و رهروان طریق عشق و حقیقت استعمال میگردد.[2]
عزیزالدین نسفی از بزرگان صوفیه قرن هفتم رتبه عارف را برتر از صوفی میداند و این سخن دلیل بر آن است که این دو با هم متفاوتاند: «عبدالعزیز بن محمد نَسَفی معروف به عزیزالدین نسفی از بزرگان صوفیه فارسینویس برجسته سدهٔ هفتم هجری بود. وی رتبه عارف را برتر از صوفی میداند و در این رابطه میگوید: ای درویش! سالک را چندین منازل قطع میباید کرد تا به مقام تصوّف رسد و نام وی صوفی گردد و صوفی را چندین منازل قطع میباید کرد تا به مقام معرفت رسد و نام وی عارف گردد و عارف را چندین منازل قطع میباید تا به مقام ولایت رسد و نام او ولی گردد.»[3]
3. عرفان و تصوف مساوی با هم هستند
برخی از صوفیه معاصر و نیز غیر از ایشان معتقدند که «عرفان و تصوف دو واژه برای یک معنا است و دو کلمه عرفان و تصوف باهم تفاوتی ندارند. تصوف و عرفان، دو لغت است که دال بر یک معنا یا اینکه بهمنزله دو روی یک سکه است یا میتوان گفت: یکی راه را نشان میدهد و یکی نتیجه راه رفتن را. به هر جهت آنها، هم دو تا هستند و هم یکی. اختلافی که اکنون بین عرفان و تصوف در ایران قائل میشوند، شاید به مناسبت وضعیت سوء سیاسی است که نمیتوانند از عرفان بدگویی کنند زیرا خیلی از بزرگان از آن تعریف کردهاند و محبوبیت عمومی دارد، از طرفی نمیتوانند تصوف را قبول کنند چون بر زندگی دنیوی ایشان ممکن است لطمه بخورد؛ بنابراین میگویند عرفان غیر از تصوف است. حتی بعضی از کسانی که خودشان در مسلک تصوف بوده و بعداً عناد ورزیده، ردیه نوشتهاند، برای اینکه ردیه خود را مستحکمتر کرده و خود را هم از گذشته تبرئه کنند، میگویند عرفان خوب است ولی غیر از تصوف است؛ تا آن حد که میگویند بسیاری از قدما هم اشتباه کرده و این دو تا را یکی دانستهاند که معلوم میشود، در نظر آنان هم بسیاری از بزرگان سابق این حقایق را گفتهاند.»[4]
4. نسبت عرفان و تصوف عموم و خصوص من وجه است
جلال الدین همایی معتقد است: «یکی پنداشتن عرفان و تصوف نادرست است. چرا که تصوف یکی از شعب و جلوههای عرفان میباشد. درواقع تصوف طریقه سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان سرچشمه گرفته است. اما عرفان مفهوم کلیتری است که شامل تصوف و سایر نحلهها نیز میشود. پس میتوان گفت که نسبت میان تصوف و عرفان عموم و خصوص من وجه است.»[5] دلیل دیگر این دسته تقدم عرفان بر تصوف است و بنابراین می گویند: «تصوف در اسلام سالها بعد از پیدایش عرفان شکلگرفته و در قرن دوم هجری رواج کامل داشته است.»[6]
به این ترتیب نمیتوان ادعا کرد که عرفان و تصوف همواره ارتباط تساوی بـا هـم دارند و در بین آنها قاعده اشتراک مـعنوی و اخـتلاف لفـظی حـکمفرماست. یعنی نـمیتوان گفت که عـرفان هـمان تصوف و تصوف همان عرفان است. بلکه در این نگرش حوزه عرفان وسیعتر و محتوای آن عمیقتر از تصوف است و عارف از نـظر کـمالات مـعنوی والاتر از صوفی چهره مینمایاند. از آنجا که تـصوف در انـحصار صـوفی مـسلکان و خـرفهپوشان و بـرجستهترین نشانه صوفی نیز خرقه ظاهری و دلق صوری است لذا حوزه عمل آن در محدوده پشمینهپوشان و صوفیان میباشد. ولی عرفان و صیقل دادن دل برای دریافت تجلیات حق به قشر خاصی تعلق ندارد و عـارف نیز از قالب ویژهای (صورت خرقهپوشی) برخوردار نیست بلکه هر کسی در هر مقامی و منصبی و در هر قالب اجتماعی میتواند به آن دست یابد. به همین خاطر مفهوم آن کلیتر و عمومیتر و عمیقتر از تصوف و صوفی است. اینک به عـبارت مـناسبی که علی اکبر دهخدا درباره تفاوت تصوف و عرفان آورده است توجه فرمایید: «توضیح اینکه در اصل تصوف یکی از شعب و جلوههای عرفان است. تصوف یک نحله و طریقه سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان سـرچشمه گـرفته است. اما عرفان یک مفهوم عام کلیتری است که شامل تصوف و سایر نحلهها نیز میشود. به عبارت دیگر نسبت مابین تصوف و عرفان به قول مـنطقیان، عـموم و خصوص من وجه است. به ایـن مـعنی که ممکن است شخص عارف باشد اما صوفی نباشد، چنانکه ممکن است به ظاهر داخل طریقه تصوف باشد، اما از عرفان بهرهای نبرده باشد.»[7]
در یک نگاه عمیقتر، تصوف و پشمینهپوشى و خانقاهنشینى و هیاهوى ظاهرى صوفیان خرقهپوش نشان از وابستگى آنها به صورت زاهدانه و چهره عابدانه و تعلق خاطر آنها به خرقهپوشى و نمایش زهد و بیزارى از لذات دنیا دارد و لذا به نظر مىرسد خلوص عرفانى در این طایفه به نهایت نرسیده باشد.
پینوشت:
[1]. شیخ الاسلامی علی، عرفان امام خمینی، نشریه اشراق، شماره 1، ص 25
[2]. مرتضوی منوچهر، مکتب حافظ، ستوده، چاپ سوم، تبریز 1370، ص 165
[3]. نسفی عزیزالدین، انسان کامل، باب در بیان مراتب دوزخ و بهشت، تهران، 1362، ص 297
[4]. تابنده نورعلی، آشنایی با عرفان و تصوف، چاپ سوم، تهران، حقیقت، 1383، ص 19 و 20
[5]. جلالالدین همائی، به نقل از لغتنامه دهخدا، علیاکبر دهخدا، جلد دهم، دانشگاه تهران، بهار 1373، ص 13952
[6]. شیخالاسلامی علی، عرفان امام خمینی، نشریه اشراق، شماره 1، ص 25
[7]. حقیقی رنجبر، سیری در عرفان و تصوف، کیهان اندیشه، شماره 54، 1373، ص 113
افزودن نظر جدید