پاسخ به اشکال وجود ناسخ و منسوخ در قرآن کریم
مسیحیان در ادامهی اشکالتراشیهای واهی خود علیه قرآن، مدعی شدهاند که وجود ناسخ و منسوخ در قرآن بر اساس نظرات علمای اسلامی، نشان از سستی و وهن کتاب آسمانی قرآن دارد. بررسیها نشان میدهد حتی "اگر" این اشکال علیه قرآن صحت داشته باشد، وجود ناسخ و منسوخ در کتاب مقدس مسیحیان نیز مشهود است.
پایگاه جامع ادیان، فرق و مذاهب_ یکی از شیوههای تبلیغی مسیحیت، شبهه و اشکالتراشی علیه قرآن و اسلام است. معارف و مفاهیم قرآن کریم بهقدری روشنگر است که مسیحیان میدانند نهتنها کسانی که پیرو قرآن هستند هرگز به سمت مسیحیت کشیده نمیشوند، بلکه مسیحیان غیرمتعصب هم اگر اندک مطالعه در قرآن و معارف ناب آن داشته باشند، بیشک به حقانیت اسلام پی برده و مسیحیت را رها خواهند کرد. بر همین اساس مسیحیت همواره در پی آن است تا با هجمه به قرآن و وارد کردن خدشه بر آن، از جاذبهی غیرقابلانکار این کتاب آسمانی بکاهند. یکی از اشکالات آنان به قرآن این است که قرآن دارای ناسخ و منسوخ است و بنابراین چنین کتابی که حکمی از آن بهوسیلهی حکم دیگر از بین برود، حجیتش زیر سؤال میرود و همین اندازه کافی است تا اساس و بنیان معجزهی جاوید پیامبر سست شود.
حقیقت این است که این اشکال مسیحیان نیز همانند اشکالات بسیارشان قابل نقد و بیاساس است. در جواب این اشکال در وهلهی اول باید گفت وجود ناسخ و منسوخ در قرآن، قطعی نیست و بسیاری از علما این موضوع را رد کردهاند.[1] برفرض اگر همانطور که مسیحیان اشکال گرفتهاند، در قرآن کریم ناسخ و منسوخ نیز وجود داشته باشد، این اشکال متوجه کتاب مقدس خودشان نیز هست. چراکه در کتاب مقدس بهعنوانمثال در مورد طلاق، آیهی ناسخ و منسوخ وجود دارد. در کتاب مقدس در مورد حکم طلاق چنین آمده است: «چون کسی زنی گرفته، به نکاح خود درآورد، اگر در نظر او پسند نیاید از اینکه چیزی ناشایسته در او بیابد، آنگاه طلاقنامهای نوشته، به دستش دهد و او را از خانهاش رها کند؛ و از خانه او روانه شده، برود و زن دیگری شود.»[2] همانطور که در این حکم مشخص است، اگر مرد از زنش به هر دلیلی خوشش نیاید، میتواند او را طلاق بدهد و هرکسی میتواند آن زن را پس از طلاق بگیرد.
بر اساس همین آیه، بین عیسی مسیح و فریسیان یهودی گفتگو و مناظرهای به این شرح رخداده است: «جمعیت انبوهی نیز به دنبال او به راه افتادند و در آنجا عیسی بیماران ایشان را شفا بخشید. آنگاه بعضی از فریسیان پیش آمدند تا با بحث و گفتگو، او را غافلگیر کنند. پس به عیسی گفتند: آیا شما اجازه میدهید مرد زن خود را طلاق دهد؟ عیسی جواب داد: مگر شما کتاب آسمانی را نمیخوانید؟ در کتاب آسمانی نوشتهشده است که در آغاز خلقت، پروردگار مرد و زن را آفرید و دستور داد مرد از پدر و مادر خود جدا شود و برای همیشه به زن خود بپیوندد و با او یکی شود، بهطوریکه آن دو نفر دیگر دو تن نیستند بلکه یک تن. هیچ انسانی حق ندارد آن دو را که خدا بههمپیوسته است، جدا کند. پرسیدند: اگر چنین است، چرا موسی فرموده که مرد میتواند زنش را طلاق بدهد و کافی است که طلاقنامهای بنویسد و به دست زنش بدهد و از او جدا شود؟ عیسی جواب داد: موسی چنین گفت زیرا میدانست شما چقدر سنگدل و بیرحم هستید؛ اما این خواست خداوند در آغاز خلقت نبود؛ و من به شما میگویم که هر کس زن خود را به هر علتی بهغیراز علت زنا طلاق دهد و با زن دیگری ازدواج کند، زناکار محسوب میشود.»[3] طبق این آیات، بهتصریح خود عیسی مسیح حکمی که در زمان حضرت موسی (علیهالسلام) وجود داشته، توسط عیسی مسیح نسخ شده و در کتاب مقدس نیز این نسخ آمده است. چراکه در تورات مرد میتوانست به هر دلیلی طلاق بدهد، ولی عیسی مسیح با نسخ این حکم، به مرد تنها در صورت زنا کردن زنش، اجازهی طلاق میدهد.
در بخشی دیگر از عهد جدید نیز آیهای وجود دارد که حکم تورات در مورد طلاق را نسخ کرده است. متی در انجیل خود حکم ناسخ را چنین آورده است: «و گفتهشده است هر که از زن خود مفارقت جوید، طلاقنامهای بدو بدهد. لیکن من به شما میگویم، هر کس به غیر علّت زنا، زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن او میباشد و هر که زن مطلقه را نکاح کند، زنا کرده باشد.»[4] همانگونه که بهوضوح مشخص است در این عبارت دو ناسخ وجود دارد که دو حکم تورات در مورد طلاق را نسخ کرده است. در این آیه علاوه بر اینکه جواز طلاق در هر شرایطی را نسخ کرده و طلاق را منحصر در زنا میداند، حکم زن مطلقه و ازدواج با او را نیز نسخ میکند. همانطور که بیان شد عبارت در عبارت تورات ازدواج با زن مطلقه جایز شمردهشده بود و تصریحشده بود که بهمحض اینکه زن طلاق گرفت هر مردی میتواند با او ازدواج کند، اما در این آیه عیسی مسیح حکم جواز ازدواج با زن مطلقه را نسخ کرده و ازدواج مرد با چنین زنی را برابر با زنا دانسته است.
همانگونه که در ابتدا بیان شد وجود ناسخ و منسوخ در قرآن کریم قطعی نبوده و برخی از علما منکر این موضوع شدهاند. اگر برفرض ناسخ منسوخی هم در قرآن وجود دارد، مسیحیان چگونه میتوانند این مطلب را اشکال و شبههای بر قرآن بدانند درحالیکه در کتاب خودشان نیز ناسخ و منسوخ بهطور واضح و روشن وجود دارد؟
پینوشت:
[1].حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، بلاغى سيد عبد الحجت، انتشارات حكمت، 1386 ق،جلداول مقدمه، ص: 53.
[2]. ترجمهی قدیم کتاب مقدس، تثنیه 24: 1_2.
[3]. ترجمهی تفسیری کتاب مقدس، متی 19: 2-9.
[4]. ترجمهی قدیم کتاب مقدس، متی 5: 31_32.
افزودن نظر جدید