حضرت یعقوب، چگونه پیامبر شد
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ در بخشی از كتاب تورات داستانی خرافی درباره چگونگی سپردن امانت الهی و مقام نبوت حضرت اسحاق به يعقوب (عليهماالسلام)، ذکرشده است: «و چون اسحاق پیر شد و چشمانش از دیدن تار گشته بود، پسر بزرگ خود عیسو را طلبیده، به وی گفت اینک پیر شدهام و وقت اجل خود را نمیدانم. اکنون، سلاح خود را گرفته، به صحرا برو و نخجیری برای من بگیر و خورشی برای من حاضر کن تا بخورم و جانم قبل از مردنم تو را برکت دهد، رفقه بشنید و پسر خود یعقوب را، گفت: ... دو بزغالۀ خوب بیاور تا غذایی برای پدرت بسازم؛ و آن را نزد پدرت ببر تا بخورد و تو را قبل از وفاتش برکت دهد. یعقوب به مادر گفت: عیسو، مردی موی دار است و من مردی بیموی هستم؛ شاید که پدرم مرا لمس نماید و لعنت بهعوض برکت بر خود آورم. مادرش ... پوست بزغالهها را، بر دستها و نرمۀ گردن او بست... پس نزد پدر خود آمده، گفت: من نخستزادۀ تو عیسو هستم... پس او را برکت داد... و چون عیسو از شکار بازآمد. نزد پدر خود آورده و گفت: من عیسو هستم. آنگاه لرزهای شدید بر اسحاق مستولی شده و گفت: برادرت به حیله آمد و برکت تو را گرفت.»[1]
اين داستان تخيلی، چند اشكال اساسی دارد:
1- كسی كه بركت را تحويل بگيرد، به مقام نبوت الهی میرسد، درواقع يعقوب هم به مقام نبوت رسيد، پس يا خداوند نمیدانست كه يعقوب دزدی كرده است يا قادر نبوده از چنين امانت مهمی محافظت كند، كه سرانجام يك دزد، بهعنوان پيامبر الهی منسوب میگردد! در اين صورت (معاذ الله) قدرت و علم خداوند کاملاً زير سؤال خواهد رفت!
2- اسحاق پيامبر بود و پيامبران دارای علم لدنی و الهی هستند، چگونه به اين سادگی فريب میخورد و در سپردن چنين امانت مهمی كوتاهی میکند؟!
برادران مسيحی! هيچ توضيحی اين مشكلات و خرافات را توجيه نخواهد كرد، چون اقرار کردهاید كه اين دو پیامبر، دارای بركت و مقام نبوت هستند.
پینوشت:
[1]. پیدایش 27: 1-24.
افزودن نظر جدید