امامزادهای که ادعای امام زمانی داشت ؟!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بدون شک بحث ولایت از مهمترین بحثها در صوفیه است که صوفیه با قائل شدن به ولایت جزئیه برای اقطاب خود، آنها را نائب برحق امام در زمین میدانند، اما بعضی از اقطاب صوفیه با توجه بهویژگیهای شخصی که در خود داشتهاند و موقعیت زمانی که در آن زمان زندگی میکردند از ادعای اول خود یعنی ولایت جزئیه پا را فراتر نهاده و مدعی مهدویت شخصیه برای خود شدهاند.
ازجمله این اقطاب سید محمد نوربخش، مؤسس فرقه نوربخشیه است که برای او در استان تهران گنبد و بارگاهی بهعنوان امامزاده درست کردهاند و متأسفانه مردم که از این شخص منحرف که ادعای مهدویت داشته، بیاطلاع هستند به زیارت او میروند.
شروع انحراف سید محمد نوربخش از زمانی شروع شد که پیر و مرادش خواجه اسحاق ختلانی بهموجب خوابی که دید سیدمحمد را نوربخش خواند و به خاطر ویژگیهایی که در نوربخش میدید ازجمله نام و سیادت او سعی کرد او را بهعنوان مهدی آخرالزمان معرفی کند و برای مقبول واقع شدن نوربخش بهعنوان امام، خرقه تصوف را بر او پوشاند و تمام امور خانقاه را به او سپرد و گفت: «هر که را داعیه سلوک است، به سید مراجعه نماید که اگرچه او مرید ماست، اما در حقیقت پیر ماست. خود خواجه نیز بدو دست ارادت داده و گفت: با فرزند مصطفی بیعت میکنم».[1]
اگرچه بعضی سعی داشتهاند که بگویند نوربخش ادعای مهدویت نداشته ولی ادعای گزاف او بارها از زبان خودش و یارانش شنیده شده و در کتب مختلف نوشته شده است ازجمله در رسالهای به نام «الهدی» که خود نوربخش برای اثبات این باور خیالی نوشته است.
نوربخش در این رساله میگوید: «ای مؤمنان بر شماست مرا بشناسید، زیرا رسولالله (صلی الله عليه و آله) فرمود: کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است و بر شماست محبت من، چراکه خداوند فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی».[2] یا درجایی دیگر از این رساله میگوید: «زمانی که خداوند اراده کرد تا مرا ظاهر سازد، در این زمان، این خصوصیت را ویژه من قرار داده، از دیگر مردمان روزگار ممتاز کرد. بهطوریکه اگر در تمام روی زمین، از مشرق گرفته تا مغرب، کسی یافت شود که مشکلات شریعت و طریقت و حقیقت را بتمامه، جز من، بتواند حل کند، امامت من باطل خواهد بود».[3]
یا در خطاب به شاهرخ، سلطان وقت میگوید: «در این زمان اگر سیدی باشد که در همه علوم شرعی و حکمی متبحّر باشد و در تجلی ذات و صفات و فهم حقایق متفرّد و از مریدان صاحب کمال قریب 50 صاحبحال داشته باشد، این مظهر است و غیر کاتب این حروف در همه عالم هیچکس به جامعیت این صفات موصوف نیست».[4]
نوربخش درباره ظهور خود بهصراحت میگوید: «تاکنون حال خود را پنهان میداشتم و لیکن اظهار آن واجب شده تا حجت بر همه مردم تمام شود بهگونهای که مظهر کل و راهنمای راه حق را بهدرستی بشناسند».[5]
درجایی دیگر میگوید:«ای ارباب ملک، به یاری سلالهٔ سلطان آل عبا بشتابید. ای اهل دانش، خود را به سرچشمهٔ یقین برسانید، و از بیابان بیانتهای تقلید برهانید. ای اصحاب معرفت، خود را طالب علم الیقین سازید»[6] نوربخش در شعری هم به این ادعای خود اشاره میکند و میگوید:
اگر هادییم و اگر مهدییم به جنب قدم، طفلکی مهدییم[7]
نوربخش در نامه خود به شاهرخ مینویسد که: «عمر و سلطنت تو بهپایان رسیده است و نوبت آل محمد است و میگوید: والله العظیم من که محمد نوربخشم، نائب امام آخر الزمان و مهدی موعودم»[8]
نوربخش در رساله خود بهصراحت در مورد ادعای مهدویت خود صحبت میکند و میگوید: «برخی از جاهلان تصور میکنند که دعوی امامت من از روی حب ریاست یا گردآوری مال است، آنچنان که کافران درباره خاتم انبیاء چنین تصوری داشتند. چنین نیست، زیرا ادعای امامت من از جانب خودم نیست، قطب اولیاء و بزرگان از آنان به من امر کردهاند، بلکه مجبورم کرده و با من بیعت نمودهاند و از روی حبشان درراه خدا، حکم کردهاند. من هم قادر بر مخالفت با دستور ایشان نیستم، زیرا دستور آنان نیز از طرف خودشان نیست، بلکه از سوی خداوند است».[9] در اینجا نوربخش اعتراف میکند که امام زمان بودنش نه از جانب خدا بلکه بهاجبار بزرگان خود یعنی خواجه اسحاق ختلانی بوده است و بدینوسیله به گمراهی خود اعتراف میکند ولی بااینحال حاضر بهدست کشیدن از این ادعای باطل خود نیست و در ظاهر آن را اعتقادی صحیح میداند. علماء بزرگ شیعه سید محمد نوربخش را به خاطر ادعای مهدویتش بهشدت سرزنش و تقبیح کردهاند، ازجمله علامه مجلسی که او را درخور طعن و انکار شمرده و ادعای مهدویت او را به خاطر اتکای بر صوفیه دانسته است.[10]
پینوشت:
[1]. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الأدب، نشر علمی، تهران، 1357، ج 6، ص 252
[2]. نوربخش، محمد، رساله الهدی
[3]. همان
[4]. زرینکوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، امیرکبیر، تهران، 1393 ص 185
[5]. الشیبی، کامل مصطفی، النزعات الفکر الشیعی، ترجمه علیرضا ذکاوتی، نشر امیرکبیر، تهران، 1394، ص 336
[6]. همان
[7]. همان، ص 339
[8]. نوربخش، محمد، تحقیق در احوال نوربخش، چاپ جعفرصدقیانلو، تهران، 1351، ص 75
[9]. رساله الهدی، پاراگراف آخر
[10]. مجلسی، محمدباقر، عین الحیات، نشر قدیانی، تهران، 1382، ص 228
دیدگاهها
سيد بشارت حسين ...
1395/11/08 - 20:53
لینک ثابت
سلام
سيد مبشر موسوي
1396/01/15 - 20:24
لینک ثابت
اين هيچ منبع ندارد ،من بيشتر
mahdi121
1396/01/17 - 09:31
لینک ثابت
با سلام
افزودن نظر جدید