اقطاب صوفیه مدعیان مهدویت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اعتقاد به امامت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهعنوان دوازدهمین امام و آخرین امام از نسل پاک پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) از مهمترین مسائل مذهب تشیع و حتی مذهب اهلسنت بوده که روایات زیادی به راین امر صحت گذاشته که از آن جمله میتوان به روایت پیامبراکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) اشاره کرد که میفرمایند: «اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اِسْمُهُ اِسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ هُوَ اَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلْقاً[1] مهدی از فرزندان من است، اسم او اسم من است و کنیه او کنیه من میباشد، او از حیث آفرینش و اخلاق شبیهترین مردم به من است» و از کتب اهلسنت نیز میتوان به این روایت اشاره کرد که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «المهدیّ من عترتی من ولد فاطمه[2] مهدی از عترتم و از فرزندان فاطمه است».
با غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انسانهای گمراه و منحرف هرکدام با حیلههایی در پی مطرح کردن ادعای مهدویت در بین طرفداران خود برای بهدست آوردن مقام رفیع امامت بودهاند و اقطاب فرقههای ضاله صوفیه نیز از این امر مستثنی نبوده و با زیرکی دست به تحریف مبانی امامت زدهاند تا بهتر بتوانند به مریدان خود القاء کنند که امام این عصر و زمان هستند.
اقطاب صوفیه در ابتدا مدعی شدند که سلاسل صوفیه یداً بِیَد به امام معصوم میرسد و بعد از آن بحث ولایت کلیه شمسیه و ولایت جزئیه قمریه را که از بحثهای چالشبرانگیز در بین صوفیه است را مطرح کردند بدون اینکه بتوانند این امر را عقلا و نقلا ثابت کنند و با توسل به اینچنین مطالبی اقطاب صوفیه بارها و بارها چه تلویحاً و چه صراحتاً به دارا بودن مقام امامت برای خود اذعان کردهاند مانند وحیدالأولیاء قطب فرقه ضاله ذهبیه اغتشاشیه که در اشعار خود مدعی این است که امام زمان است و میگوید:
گوش بر بانگش چو بنهادم نهان
دیدم این ذکرش بود رطباللسان
حجةالقائم وحیدالأولیاء
پیش خود گفتم خیال من چنین
در سماع من فگنده این طنین
باز بانگی کرد آن حیوان رسا
حجةالقائم وحیدالأولیاء[3]
یا مجدالأشراف قطب دیگر این فرقه در اشعاری میگوید:
خوان قدرت چیست شخص مهدوی
آن ولی حق به صاحب پیروی
مجدالأشراف جلالالدین لقب
مقتدا و پیر سلاک ذهب
ظل ظلالله امام انس و جان
هادی و مهدی در این دور زمان
مظهر قیوم و حی ذوالمنن
قائم آمد اندر این آخر زمن
قائم است و حی و حاضر تا قیام
نیست جز وی حجتالله و امام[4]
اما بعضی از اقطاب صوفیه پا را از این فراتر گذاشته و بهصراحت مدعی مهدویت شدهاند، که دراینباره کیوان قزوینی قطب جداشده از فرقه گنابادی درباره ادعاهای ملاسلطان گنابادی میگوید که ملاسلطان مدعی بود که: «امام غائب منتظر منم، و همیشه اینطور بوده و خواهد بود... و آنچه شما از امام میخواهید در من هست و آنچه امام از رعیت میخواهد در شما مریدان باید باشد، از اطاعت امر و تسلیم مال و تعظیمات کامله، از بوسیدن پا و خاک و سجده و توحید...».[5]
اقطاب صوفیه بارها خود را صاحب مقام ولایت معرفی کردهاند و با معرفی خود به عنوان امام زمان موجب کفر خود و مریدان خود شدهاند چون بنابر روایت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) که میفرمایند: «لَیْسَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ بَیْنَ أَحَد قِرابَةٌ، وَ مَنْ أَنْکَرَنی فَلَیْسَ مِنّی، وَ سَبیلُهُ سَبیلُ ابْنِ نُوح[6] بین خداوند عزّوجلّ و هیچکس قرابت و خویشاوندی نیست، هر که مرا انکار کند از من نیست، و راهِ او راه فرزند نوح است» و در روایتی دیگر امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: «من اَقَرَّ بالائمهِ مِن آبائی وَ وُلدی و حَجَدَ المَهدیّ من وُلدی کان کمن اقرّ به جمیع الانبیا و جحد محمداً (صلّی الله علیه و آله) نبوته[7] هر کس به امامت ائمه هدی از پدران و فرزندانم اقرار کند ولی فرزندم مهدی را انکار نماید مانند کسی است که به نبوت تمامی پیامبران اقرار کند اما نبوت محمد (صلّی الله علیه و آله) را انکار نماید». مریدان این اقطاب در حالی مأمور به سرسپردگی و تبعیت محض از اقطاب هستند که به هیچوجه تقلید در اصول دین که امامت هم یکی از این اصول است جایز نیست، بلکه هر شخص باید با تحقیق و بررسی به نتیجه صحیح برسد و بدینوسیله راه سعادت را پیداکرده و از راه کفر دور شود.
پینوشت
[1]. مجلسی، محمدتقی، بحار الأنوار، مصحح غفاری، بیروت، ج 51، ص 71
[2]. السجستانی، سلیمان بن الاشعث (ابو داود)، سنن ابی داود، کتاب المهدی، دارالحدیث، قاهره، ج 4، ص 106، ح 4282
[3]. انهار جاریه، وحیدالأولیاء، چاپ مصطفوی شیراز، ص 23
[4]. زنجانی، عبدالکریم (رایض الدین عارفعلیشاه)، رساله تنبیهیه، تبریز،1334، ص 12
[5]. قزوینی، کیوان، رازگشا، محقق عباسی، تهران، 1386، ص 222-223
[6]. ابن بابویه، محمد بن علی، کمالالدین و تمامالنعمة، محمدباقر کمرهای، دارالکتبالاسلامیه، تهران، 1377، ص 484، ح 3
[7]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، انتشارات داراحیاء التراث العربی، لبنان، ج ۵۱، ص ۱۴۵
افزودن نظر جدید