افسانه خواستگاری امیرمؤمنان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ منبع اصلی افسانه خواستگاری امیرمؤمنان (علیه السّلام) از جویریه، دختر ابوجهل، روایاتی است که محمد بن اسماعیل بخاری در چندجا از کتاب خود آورده که ما اصل این روایت را مورد اشاره قرار داده و سپس آن را نقد مینماییم: «پس از بازگشت کاروان اهلبیت از اسارت شام به شهر مدینه، مسور بن مخرمه نزد امام سجاد (علیه السّلام) آمد و گفت: آیا کاری هست که به من فرمان دهی تا انجام دهم؟ حضرت فرمود: خیر. مسور گفت: آیا شمشیر رسول خدا را به من میدهی؟ چون میترسم آن را از تو بگیرند. به خدا سوگند! اگر آن را به من دهی هیچگاه دست آنان به آن نخواهد رسید، مگر جانم را بگیرند. مسور در ادامه افزود: علی (علیه السّلام) از دختر ابوجهل خواستگاری کرد. من نوجوانی تازه به بلوغ رسیده و در ابتدای احتلام بودم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر فراز منبر دیدم که در اینباره سخن میگفت و میفرمود: فاطمه از من است و من میترسم در دینش دچار فتنه گردد...، به خدا سوگند بدانید که دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دختر دشمن خدا در یک خانه جمع نمیگردد.»[1]
پاسخ:
الف) مسور بن مخرمه، ناصبی و دشمن اهلبیت؛
روایاتی که در موضوع بحث، به افسانه مورد اشاره در کتاب صحیح بخاری و مسلم میپردازد، در نهایت به فردی به نام مسور بن مخرمه میرسد که شخصی ناصبی و دشمن اهلبیت (علیه السّلام) است. برای اثبات این مطلب دلایل متعددی وجود دارد:
اولا: برای اثبات دشمنی مسور بن مخرمه با اهلبیت (علیهم السّلام) همین بس که خوارج با او رابطه خوبی داشته و او را از خودشان میدانستند. ذهبی در ترجمه مسور بن مخرمه مینویسد: «مسور بن مخرمه مورد اعتماد خوارج بود و او را از خود میدانستند.»[2]
ثانیا: او از طرفداران معاویه بود؛ به حدّی که هر وقت نام معاویه را میشنید، بر او درود میفرستاد. ذهبی در سیر اعلام النبلاء در اینباره مینویسد: «مسور، هرگاه نام معاویه را بر زبان میآورد بر او درود میفرستاد.»[3]
ثالثا: بر اساس همان روایتی که از بخاری بیان شد، مسور بن مخرمه، این مطلب را زمانی به امام سجاد (علیه السّلام) یادآوری میکند که آن حضرت بهتازگی از شام برگشته و مصیبت از دست دادن پدربزرگوارش امام حسین (علیه السّلام) و 72 تن شهید کربلا را به دوشش میکشد؛ حال، با چنین مصائب سنگینی که یکی از آنها هر انسانی را از پای درمیآورد و نیاز به تسلیت و دلداری دارد، به جز دشمن اهلبیت (علیه السّلام) به خود اجازه میدهد، به جای تسلّای خاطر و سر سلامت دادن، سخنانی این چنین بر زبان رانده و قلب مطهّر آن امام همام را جریحهدار کند؟
ب) تنها راوی روایت، مسور بن مخرمه 6 ساله در حال احتلام؛
با نگاهی به شرایط سنّی راوی بر اساس آنچه علمای رجال اهلسنت گفتهاند، بسیار جالب و شنیدنی است. مسور بن مخرمه، در سال دوم هجرت در مکه بهدنیا آمده و در سال هشتم هجرت وارد مدینه شده است. از طرف دیگر نقل کردهاند که قضیه خواستگاری از دختر ابوجهل نیز در سال هشتم هجری بوده، یعنی مسور بن مخرمه در زمان وقوع قضیه، شش سال بیشتر نداشته است. ابن حجر عسقلانی در الإصابة مینویسد: «مسور دو سال پس از هجرت به دنیا آمد و پس از فتح مکه در ماه ذیالحجه سال هشتم، وارد مدینه شد، که عمرش شش سال بیشتر نبود.»[4]
با این حال، آیا روایت چنین شخصی در حق اهلبیت (علیهم السّلام) را میتوان پذیرفت؟
برای مطالعه بیشتر به این مقالات رجوع کنید.[5]
پینوشت:
[1]. «حدّثنا سعید بن محمّد الجرمیّ، حدّثنا یعقوب بن إبراهیم، حدّثنا أبی أنّ الولید بن کثیر، حدّثه عن محمّد بن عمرو بن حلحلة الدّؤلیّ، حدّثه أنّ ابن شهاب حدّثه أنّ علیّ بن حسین حدّثه أنّهم، حین قدموا المدینة من عند یزید بن معاویه مقتل حسین بن علیّ رحمة الله علیه لقیه المسور بن مخرمة فقال له هل لک إلیّ من حاجة تأمرنی بها؟ فقلت له لا فقال له فهل أنت معطیّ سیف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فإنّی أخاف أن یغلبک القوم علیه، وایم الله، لئن أعطیتنیه لا یخلص إلیهم أبدا حتّی تبلغ نفسی، إنّ علیّ بن أبی طالب خطب ابنة أبی جهل علی فاطمة (علیها السّلام) فسمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یخطب النّاس فی ذلک علی منبره هذا و أنا یومئذ محتلم فقال إنّ فاطمة منّی، و أنا أتخوّف أن تفتن فی دینها. ثمّ ذکر صهرا له من بنی عبد شمس، فأثنی علیه فی مصاهرته إیّاه قال حدّثنی فصدقنی ووعدنی فوفی لی و إنّی لست أحرّم حلالا و لا أحلّ حراما، ولکن والله لا تجتمع بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و بنت عدوّالله أبدا.» صحیح بخاری، بخاری، دار إبن کثیر، بیروت، ج 3، ص 1132.
[2]. «قال الزّبیر بن بکّار: کانت [الخوارج] تغشاه و ینتحلونه.» سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 3، ص 391.
[3]. «قال عروة: فلم أسمع المسور ذکر معاویة إلّا صلّی علیه.» سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 3، ص 392.
[4]. «قال یحیی بن بکیر و کان مولده بعد الهجرة بسنتین و قدم المدینة فی ذی الحجّة بعد الفتح سنة ثمان و هو غلام أیفع إبن ستّ سنین.» الإصابة فی تمییر الصحابة، ابن حجر عسقلانی، دارالجیل، بیروت، ج 6، ص 119.
[5]. «آیا مذمت شخص از ناحیه دشمن او قابل قبول است؟»
«سخنی پیرامون راوی افسانه ازدواج امیرالمومنین (علیه السلام) با دختر ابوجهل»
«خواستگاری علی ( علیه السّلام ) از دختر ابوجهل!»
«دروغی که صاحبش را رسوا میکند!»
افزودن نظر جدید