حکم به عدم اعتبار طحاوی، جهت رد فضیلت امیرالمؤمنین، توسط ابن تیمیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابن تیمیه حدیث ردالشمس را به دلیل اینکه نمیتواند فضیلتی نسبت به امیرالمؤمنین تحمل کند، رد مینماید و مشکل او صحیح دانستن این حدیث توسط بعضی از عالمان جرح و تعدیل، و آگاهان به صحت و ضعف احادیث مانند ابوجعفر احمد بن محمد ازدی طحاوی است، به همین دلیل علم آنان را نفی میکند و میگوید: «درست است افرادی مثل قاضی عیاض و طحاوی این روایت را تصحیح کردهاند، اما هیچیک از محققان و علمای حدیث، این روایت را صحیح ندانسته و بر جعلی بودن آن عقیده دارند.»[1]
اما خوب است با هم نظریه بزرگان اهل سنت در مورد طحاوی را ملاحظه کنیم:
طحاوی کیست؟
در شرح حال او که در مقدمه کتابش «شرح معانی الآثار»، آمده است، توصیفاتی اینچنین از عالمان اهل سنت برای او نقل شده است:
ابن یونس او را ثقه، فقیه، عاقل دانسته و گفته جانشینی مانند او پیدا نشد؛ که مانند این توصیفات را ذهبی در «تذکرة الحفاظ» و «تاریخ الاسلام» و حموی در «معجم البلدان» و ابن عساکر، و سمعانی در «الانساب»، ابن جوزی در «المنتظم»، سیوطی در «حسن المناظرة» هم همین توصیفات را آوردهاند.[2]
مسلمة بن قاسم در مورد او میگوید: او ثقه، جلیل القدر، فقیهی که به اختلاف علما، عالم است و به نگارش کتاب آگاه است، و ابن عبدالبر هم او را از عالمترین افراد به جامعه شناسی و تاریخ و همچنین به همه مذاهب، عالم دانسته است. سبط بن جوزی، ابن عماد حنبلی، یافعی، ابن تغری، هم او را فقیه دانستهاند، و ابن ندیم او را یگانه زهد و علم زمان خودش دانسته است.[3]
عینی، شارح صحیح بخاری، گفته است که بر وثاقت و دیانت و امانت و فضیلت تام او و ید طولایش در علم حدیث، مشکلات حدیث و ناسخ و منسوخ در احادیث، اجماع وجود دارد و در این موارد کسی جای او را نگرفت؛ همه اهل حدیث و تاریخ، اگر در مورد او سخنی گفتند، خوبی او را گفتهاند، مانند: خطیب بغدادی، حُمیدی، ابن عساکر و دیگر متقدمان علم حدیث و متاخرانی مثل: مزّی، ذهبی و دیگر نویسندگان کتب رجالی.[4]
در کتاب «شرح مشکل الآثار» طحاوی که توسط شعیب ارنؤوط، وهابی معاصر، تحقیق شده است پس از مقدمه او در شرح حال طحاوی، در جواب به سخن ابن تیمیه، که او را از اهل معرفت و علم به حدیث جدا کرده، آمده است: شیخ الاسلام در منهاج السنه به دنبال اشکال وارد کردن به حدیث رد الشمس بوده است که امام طحاوی، آن را صحیح دانسته است، طحاوی را متهم کرده است به اینکه نسبت به علم حدیث شناسی اطلاعی ندارد، چگونه ابن تیمیه، امام طحاوی را به عدم شناخت علم حدیث شناسی و سند شناسی متهم کرده است، در حالیکه عالمان رجال اهل سنت، طحاوی را به حفظ حدیث، و عالم به اسناد احادیث و آگاه به نقد سندی و متنی احادیث، و فهیم به معضلات کوچک در احادیث، توصیف نمودهاند.[5]
در این کتاب از صاحب «معانی الاخبار» نقل نموده است، که طحاوی را از بیمعرفتی که ابن تیمیه به او نسبت داده، مبرا دانسته (علت اینکه ابن تیمیه، طحاوی را از آگاهان به شناخت حدیث صحیح و ضعیف اخراج نموده، صحیح دانستن حدیث ردالشمس توسط اوست) و گفته: امام طحاوی تنها کسی نیست که این روایت «رد الشمس» را تصحیح کرده است، همانا با او بسیاری از ائمه حدیث از متقدمین و متاخرین، موافقت کردهاند، و قول او را بر قول ابن تیمیه ترجیح دادهاند.[6]
در ادامه آمده است که: «در مورد اقوال طحاوی در رجال و نقد احادیث، از دو کتاب «معانی الآثار» و «مشکل الآثار» به این نتیجه میرسیم که هر طعنی بر طحاوی رد میشود، و سخن ذهبی (که طحاوی را در قسمت حافظانی که در مورد آنها به دلیل سخنشان، اظهارنظر شده، آورده) ثابت میشود؛ سیوطی او را در بخش حافظان و ناقدان حدیث مصر آورده؛ و بر این مطالب، اظهارات ائمه متقدم بر جلالت قدر طحاوی، شاهد است، که آنان به طحاوی از ابن تیمیه نزدیکترند، و در بین آنان کسانی هستند که به حال علمای مصر، از ابن تیمیه آگاهترند. «فان صاحب البیت ادری بما فی البیت.» صاحب خانه به آنچه در خانه است عالمتر است، پس جرح طحاوی توسط ابن تیمیه، بدون دلیل است، و اثری در مورد امام طحاوی با شهادت عالمان نمیگذارد.»[7]
«سبکی» هم بر این قاعده که بهطورکلی جرح یک نفر بر توثیق او مقدم است، اعتراض نموده و میگوید: «کسیکه امامت و عدالتش ثابت است و کسانیکه او را مدح کردهاند، زیادند و به ندرت جرح شده و قرینه وجود دارد که سبب جرح او تعصب مذهبی و این مسائل است، به جرح او اعتنا نمیشود.»[8]
پینوشت:
[1]. منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبة، 1406ق، ج۸، ص۱۶۵.
[2]. «قال ابن يونس: كان ثقة ثبتا فقيها عاقلا لم يخلف مثله، كذا في تذكرة الذهبي ومعجم البلدان، وهكذا قال ابن عساكر كما في تهذيب تاريخ دمشق لابن بدران.» «وقال السمعاني في كتاب الأنساب: كان إماما ثقة ثبتا فقيها عالما لم يخلف مثله.» «وقال ابن الجوزي في المنتظم: كان ثبتا فهما فقيها عاقلا.» «وقال الذهبي في تاريخه الكبير: الفقيه المحدث الحافظ أحد الاعلام وكان ثقة ثبتا فقيها عاقلا.» «السيوطي في حسن المحاضرة، في من كان بمصر من حفاظ الحديث ونقاده، وقال: الامام العلامة صاحب التصانيف البديعة، وكان ثقة فقيها لم يخلف بعده مثله انتهت إليه رياسة الحنفية بمصر.» شرح معانی الآثار، طحاوی، دار الكتب العلمية، 1416ق، مقدمه ص32. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. «وقال مسلمة بن قاسم الأندلسي في كتاب الصلة: كان ثقة جليل القدر فقيه البدن عالما باختلاف العلماء بصيرا بالتصنيف وكان يذهب مذهب أبي حنيفة وكان شديد العصبية فيه كذا في اللسان.» «وقال ابن عبد البر في جامع بيان العلم: كان من اعلم الناس بسير القوم واخبارهم لأنه كان كوفي المذهب وكان عالماً بجميع مذاهب الفقهاء رحمه الله.» «كذا قال سبط(ابن الجوزی) في مرآة الزمان، ثم قال: اتفقوا على فضله وصدقه وزهده وورعه.» «وقال ابن عماد الحنبلي في شذرات الذهب: شيخ الحنفية الثقة الثبت برع في الفقه والحديث.» «وقال اليافعي في المرآة: برع في الفقه والحديث وصنف التصانيف المفيدة.» «وقال ابن تغري في النجوم الزاهرة: الطحاوي الفقيه الحنفي المحدث الحافظ أحد الاعلام وشيخ الاسلام وكان امام عصره بلا مدافعة في الفقه والحديث واختلاف العلماء والاحكام واللغة والنحو وصنف المصنفات الحسان.» «وقال ابن النديم في الفهرست: وكان أوحد زمانه علماً وزهداً.» شرح معانی الآثار، طحاوی، دار الكتب العلمية، 1416ق، مقدمه ص32. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. «وقال البدر العيني في نخب الأفكار، كما في الحاوي: اما الطحاوي فإنه مجمع عليه في ثقته وديانته وأمانته وفضيلته التامة ويده الطولى في الحديث وعلله وناسخه ومنسوخه ولم يخلفه في ذلك أحد ... ولقد اثنى عليه كل من ذكره من أهل الحديث والتاريخ كالطبراني وأبي بكر الخطيب وأبي عبدالله الحميدي والحافظ ابن عساكر وغيرهم من المتقدمين والمتأخرين كالحافظ أبي الحجاج المزي والحافظ الذهبي وعماد الدين بن كثير وغيرهم من أصحاب التصانيف ولا يشك عاقل منصف ان الطحاوي ثبت في استنباط الاحكام من القرآن ومن الأحاديث النبوية واقعد في الفقه من غيره ممن عاصرة سنا أو شاركه رواية من أصحاب الصحاح والسنن لان هذا إنما يظهربالنظر في كلامه ومما يدل على ذلك ويقوي ما ادعيناه تصانيفه المفيدة الغزيرة في سائر الفنون من العلوم النقلية والعقلية.» شرح معانی الآثار، طحاوی، دار الكتب العلمية، 1416ق، مقدمه ص33. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[5]. «و ذکر شیخ الاسلام فی منهاج السنه۴/۱۹۴ و هو بصدد الطعن فی حدیث رجوع الشمس الی علی الذی صححه الامام الطحاوی ... بانه لم یکن معرفته بالاسناد کمعرفه اهل العلم به. و هذا الحکم من شیخ الاسلام تعوزه الدقه فانه ما من حافظ من الحفاظ ینزه عما وقع فیه الامام الطحاوی ... و کیف یتهم هذا الامام بانه لا معرفه له بالاسناد کمعرفه اهل العلم، وقد وصفه الائمة المشهود لهم ببراعة النقد بانه حافظ للحدیث، عارف بطرقه، خبیر بنقده سنداً و متناً، مدرک للخفی من علله، ...» شرح مشکل الاثار، طحاوی، بیروت: مؤسسة الرسالة، تحقیق: شعیب الانووط، مقدمه تحقیق ج۱، ص۶۸. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[6]. «قال صاحب «معانی الاخبار» و هو ممن یزکی ابن تیمیه علی ان حکم هذا الحکم علی الامام ابیجعفر الطحاوی، و اخرجه من ائمة النقد، لانه صحح حدیث ردالشمس لعلی، رضی الله عنه، و الامام الطحاوی لیس بمتفرد بتصحیح هذه الروایه، قد وافقه غیر واحد من الائمه المتقدمین و المتاخرین، و رجحوا قوله علی قول ابن تیمیة...» شرح مشکل الاثار، طحاوی، بیروت: مؤسسة الرسالة، تحقیق: شعیب الانووط، مقدمه تحقیق ج۱، ص۶۸. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[7]. «و ما ذکرنا فی الفائدة العاشرة من اقوال الامام الطحاوی فی الرجال، و کلامه نقد الاحادیث کنقد اهل العلم من کتابیه «معانی الآثار» و «مشکل الآثار» و کتب اسماء الرجال، یرد کل الرد، و یدفع کل الدفع قول ابن تیمیة هذا، و یثبت صحت ما اختاره الذهبی من ذکره فی الحفاظ الذین یرجع الی اقوالهم، والسیوطی من ذکره فیمن کان بمصر من حفاظ الحدیث ونقاده، وقد شهد له الائمة المتقدمون بجلالة قدره، کابن یونس، مسلمة بن القاسم وابن عساکر، وابن عبدالبر، و اضرابهم، و هؤلاء اقرب بالطحاوی من ابن تیمیة، ومنهم من هو اعلم منه بحال علماء مصر، فان صاحب البیت ادری بما فیه، فجرح ابن تیمیة بغیر دلیل، لم یؤثر فی الامام الطحاوی مع شهادة هؤلاء الاعلام.» شرح مشکل الاثار، طحاوی، بیروت: مؤسسة الرسالة، تحقیق: شعیب الانووط، مقدمه تحقیق ج۱، ص69. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[8]. «وقد قال التاج السبکی فی «طبقاته»: الحذر کل الحذر ان نفهم من قاعدتهم: ان الجرح مقدم علی التعدیل علی اطلاقها، بل الصواب ان من ثبتت عدالته و امامته، و کثر مادحوه و مزکوه، وندر جارحه، وکانت هناک قرینة دالة علی سبب جرحه من تعصب مذهبی او غیره، لم یلتفت الی جرحه .. ثم قال بعد کلام طویل: قد عرفناک ان الجارح لا یقبل جرحه (وان فسره) فی حق من غلبت طاعته علی معصیته، ومادحوه علی ذامیه، ومزکوه علی جارحیه اذا کانت هناک قرینة دالة یشهد العقل بان مثلها حامل علی الوقیعة.» شرح مشکل الاثار، طحاوی، بیروت: مؤسسة الرسالة، تحقیق: شعیب الانووط، مقدمه تحقیق ج۱، ص70. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید