اگر فتح ايران در زمان پيامبر (ص) يا حضرت علی (ع) بود، باز هم به همين منوال صورت میگرفت؟
سؤال: آيا فتح ايران با توجّه به اينكه عمر –خليفه وقت – با علي(ع) مشورت مي كرد مشاور عمر بود كاملاً طبق دستور اسلام صورت گرفته است و اگر اين فتوحات در زمان پيامبر -صلي الله عليه و سلم- يا حضرت علي -عليه السلام- بود، باز هم به همين منوال صورت ميگرفت؟
پاسخ:
به سه دليل مي توان اين فتوحات را بر مبناي سيرة پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ دانست:
دليل اوّل ـ بشارتهاي نبوي: مسلمانان بارها در جنگ خندق از زبان پيامبر -صلي الله عليه و سلم- نويد پيروزي بر ايران و روم را شنيده بودند و آنان كلام رسول خدا -صلي الله عليه و سلم- را برگرفته از وحي مُنزل و تخلف ناپذير ميدانستند چنانچه وقتي شنيديد كه خسرو پرويز او نامه را اهانت و بياعتنايي پاره كرده است.
بطور خاص فرمودند: «او با اين كار ملك و مملكت خويش را پاره پاره كرد نويدي ديگر بر پيروزي خود ميدانستند.
دليل دوّم ـ مشورتهاي علوي: نقش امام علي -عليه السلام- در قبال مسئلة فتوحات در دوران خلافت عمر تنها همان موصفي بود كه در دوران خليفة اوّل در پيش گرفته بود، امّا چون در اين دوره، فتوحات دامنة گستردهتري داشت از اين جهت نقش امام هم ملموستر بود. با توجّه به دلاوريها و سابقة جنگ علي -عليه السلام- خليفه نميتوانست از همكاريهاي او در اين زمينه غافل بماند، او كه ميدانست علي -عليه السلام- به طور مستقيم حاضر به همكاري و شركت در فتوحات نيست، براي همين تلاش مي كرد تا از مشاورت وي بهره گيرد و علي -عليه السلام- نيز از آنجا كه نسبت به سرنوشت مسلمانان و اسلام بيتفاوت نبود در قالب مشورت و ارائة نظرات خويش آنان را ياري مي رساند. مثلاً: مشورت حضرت در نبرد جسر كه ابتدا مسلمانان با شكست روبرو شده بودند، خليفه قصد داشت كه خود در سپاه حضور يابد؛ اما حضرت(ع) نظر دادند كه خليفه خود به نبرد نرود[1] يا در فتح نهادند كه خليفه قصد داشت نيروهاي خود را از شام و يمن فراخواند، امام فرمود اگر خليفه لشكر را از شام بيرون ببرد، روميان از فرصت استفاده كرده بر آنها خواهند تاخت و اگر لشكر را از يمن حركت دهد حبشيها بر آن سرزمين هجوم خواهند آورد.[2] حضرت در پايان اين طور نظر دادند كه خود خليفه از رفتن به جنگ خودداري نمايد چرا كه با وجود خليفه، دشمن تلاش مضاعف خواهد نمود تا خليفه مسلمين را از پاي در آورد، و خود روحيهاي براي دشمن است[3] و به مردم كوفه و بصره بنويسد كه دوستي سوّم آنها به سوي جبهه ايرانيان بروند و يك سوّم براي حفظ آنها بمانند. [4]
دليل سوّم: عدم نهي و انكار: ياران و پيروان علي -عليه السلام- در فتوحات دوران عمر نقش مؤثري داشتند. حتي عدّهاي از آنان فرماندهي قسمتي از سپاه را به عهده داشتند و در اين راه تلاشهاي زيادي كردند و به جرأت ميتوان گفت پيروزي اسلام در فتوح سرزمينهاي مجاور در بسياري از مقاطع مرهون تلاشها و فرماندهيهاي آنان بوده است، بديهي است حضور آنان نميتواند بدون اجازه و ميل پيشوا و رهبرشان بوده باشد. به عنوان مثال؛ هنگامي كه سلمان فارسي از سوي خليفه به حكومت مدائن گماشته ميشود او نميپذيرد تا اينكه پس از موافقت حضرت او اين مسئوليت را مي پذيرد.[5] بديهي است كه اگر علي -عليه السلام- نميخواست يارانش در هيچ زمينهاي با خلافت همكاري داشته باشند آنان هيچ اقدامي انجام نميدادند، چرا كه علي -عليه السلام- ميتوانست آنان را از شركت در امور حكومتي نهي كند. حضور ياراني از قبيل مالك اشتر در جنگ قادسيه، عمار ياسر در فتح مصر، مقدادبناسود در فتح مصر به خوبي نمايان است.
امّا از آنجائي كه جهاد در نظر شيعيان به شرط اذن امام معصوم -عليه السلام- واجب است. از اين رو جهاد در نظر شيعيان، واجب است به شرط اذن امام -عليه السلام- اگر مسئلة فتوحات را از اين ديدگاه بررسي نماييم، قطعاً فتوحات طبق دستور اسلام نبوده است. حضرت امام رضا -عليه السلام- فرمود: «جهاد با امام عادل واجب است.» از حضرت ابيعبدالله روايت شده است كه فرمود: «در خواب ديدم كه به من گفته شد جهاد با غير امام مفترض الطاعه (امام غير عادل) مانند گوشت مرده و خون و گوشت خوك حرام است.»[6] در حديثي ديگر آمده است؛ جهاد واجب است با امام عادل و كسي كه در چنين جهادي كشته شود شهيد است.[7] با توجّه به تاريخچة مختصر جنگ در اسلام، ميتوان به خوبي قضاوت و داوري نشست و گفت جز در دوران پيامبر اكرم -صلي الله عليه و سلم- و حضرت علي -عليه السلام- در بقية دورانها جنگهاي مسلمانان به علّت فقدان رهبري درست و شايسته از جنگي كه كاملاً مصداق «و في سبيل الله» قرار گيرد، خارج است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. كتاب تاريخ و مقررات جنگ در اسلام،نویسنده: محمد كريم اشراق، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
2. تحليلي بر موضع سياسي حضرت امام علي -عليه السلام- نسبت به خلفاء،نویسنده: اصغر قائدان.
پي نوشت ها:
[1] - مسعودي، مروج الذهب، لبنان، دارالقلم، 1408 هـ ، ج2، ص 318 ـ 19.
[2] - دينوري، ابن قتيبه، الامامة و السياسة، تحقيق علي بشري، قم؛ چاپ افست منشورات رضي، ص134.
[3] - ابن اثير الكامل، بيروت، دار صادر، ج3، ص7.
[4] - طبري، تاريخ طبري، بيروت؛ مؤسسه الاعلمي، 1983، ص2133.
[5] - عاملي، جعفر مرتضي، فصلنامة مطالعات تاريخي، سال اوّل، شمارة سوّم، سال 1368.
[6] - اشراق، محمد كريم، تاريخ و مقررات جنگ در اسلام، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 295، به نقل از فصل الخطاب، ص 566.
[7] - صدوق، خصال، ترجمه و تصحيح سيد احمد قهري، ج2، ص 734.
افزودن نظر جدید