آيا پيامبر حقيقي مجوس «زردشت» است يا فرد ديگري پيامبر اين آيين مي­باشد؟

  • 1395/01/11 - 12:47
پيش از آيين زرتشت، ايرانيان آتش را به عنوان تجلّي آلهه ستايش مي‏كردند و فروزندگان آتش را كه به منزله روحانيون بودند، آذر بانان مي‏خواندند و همچنين خورشيد و ماه و ديگر اجرام نوراني سماوي يا ستارگان و چشمه‏ها و ديگر مظاهر طبيعت را ستايش مي‏نمودند و حتّي به عقيده برخي از دانشمندان، پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك از جمله احكام آن دين بود...

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه: پيش از آيين زرتشت، ايرانيان آتش را به عنوان تجلّي آلهه ستايش مي‏كردند و فروزندگان آتش را كه به منزله روحانيون بودند، آذر بانان مي‏خواندند و همچنين خورشيد و ماه و ديگر اجرام نوراني سماوي يا ستارگان و چشمه‏ها و ديگر مظاهر طبيعت را ستايش مي‏نمودند و حتّي به عقيده برخي از دانشمندان، پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك از جمله احكام آن دين بود و نيز به آلهه نيك و بد يا دو نوع خدايان خير و شر عقيده داشتند.[1]
در دوره‏هاي اوليه زرتشتي تا هخامنشي انجام عبادت در برابر آتش معمول نبوده، بلكه طبق نظر برخي از دانشمندان، كوروش سنّت انجام عبادت در برابر آتش را از مردمي ديگر اقتباس كرد و كم‏كم در زمان ساسانيان اين روش كوروش از آيين زرتشت قلمداد شده است و به تدريج در زمان ساسانيان براي آهورا مزدا (آلهه زرتشتيان) معابد مي‏ساختند و مؤبدان در آنها آتش افروختند و اين روشني آتش را براي هميشه محفوظ نگه داشتند و هم اكنون به صورت يكي از اصيل‏ترين اركان احكام زرتشتي درآمده است و موضوع آتش و آتش‏كده به هيچ وجه از آئين الهي زرتشت شمرده نمي‏شود و قطعاً از عقايد ديگران است كه بعدها در آيين زرتشت داخل شده است.
كتاب مقدس زرتشت «اوستا» ناميده مي‏شود، اما حقيقت امر اين است كه كتاب كنوني «اوستا» هشتصد سال پس از زرتشت نوشته شده است.
پس از ذكر مقدمه فوق به طرح پاسخ سؤال مربوطه مي‏پردازيم:
حقيقت اين است كه اگر اسلام، آيين مجوس را از جمله اديان واقعي الهي كه انحرافاتي در آن پديد آمده، معرفي نمي‏كرد و با آنان مانند اهل كتاب برخورد نمي‏كرد، براي ما بسيار مشكل بود آيين مجوس را به عنوان يكي از اديان الهي بشناسيم، ولي تاريخ و تحقيقات محقّقان نيز با گفته اسلام مطابق است كه مي‏گويد: آيين مجوس در آغاز، آيين توحيد و يكتا پرستي بوده كه بعدها بر اثر عوامل مختلفي تغيير صورت و ماهيت داده است.[2]
در قرآن كريم نيز در سوره حج در ضمن بيان آيه ‏اي از آن ذكري از مجوس به ميان آمده و اين واژه به كار رفته است: «انّ الّذين آمنوا و الذين هادوا و الصّابئين و النّصاري و المجوس و الذين أشركوا انّ اللّه يفصل بينهم يوم القيامة انّ اللّه علي كلّ شي شهيد».[3]
علامه طباطبايي(ره) در بيان مقصود از «مجوس» مي‏فرمايد: مراد از مجوس، قومي هستند كه به زرتشت گرويده، كتاب مقدسشان «اوستا» است، چيزي كه هست، تاريخ حيات زرتشت و زمان ظهور او بسيار مبهم است، به طوري كه مي‏توان گفت به كلي منقطع است. اين قوم كتاب مقدس خود را در داستان استيلاء اسكندر بر ايران به كلّي از دست دادند و حتي يك نسخه از آن باقي نماند، تا آنكه در زمان ملوك ساساني مجدداً به رشته تحرير در آمد و به همين جهت ممكن نيست كه بر واقعيت مذهب ايشان وقوف يافت.[4]
از مطلب فوق استفاده مي‏شود كه اصل وجود زرتشت واقعيت دارد اما حيات و زمان ظهور او مبهم است همچنين معلوم مي‏شود كه مجوس همان زرتشتي‏ها هستند و اسامي ديگر آنان «گبر»، «آتش پرست»، «مزدا پرست» و «ثنويه» (دوگانه پرست) مي‏باشد.
پيروان آيين زرتشتي اعتقاد دارند كه «آهورا مزدا» به زرتشت وحي فرستاده و مأمور تبليغ آيين مزده يسني در ميان هموطنان و جهانيان گردانيده است. علاوه بر اين، به نظر آنان زرتشت اوّلين پيام‏آور جهان و اولين رزم آزما و نخستين پيشواي ديني است.[5]
در كتاب «اوستا» پيرامون اين مسئله مطالب زيادي آمده است كه به عنوان نمونه به دو مورد از آنها اكتفا مي‏گردد:
1- زرتشت در «گاتها» كه سرودهاي خود اوست در يسناي (فصل) 28، قطعه 3 مي‏گويد:
«كلامي كه من مي‏گويم و مي‏سرايم تاكنون كسي نگفته و نسروده است».
2- باز در يسناي 29 «گاتها» قطعه 9 مي‏گويد: «يگانه كسي كه آيين ايزدي را پذيرفت زرتشت اسپنتمان است» (اسپنتمان نام خانوادگي زرتشت مي‏باشد).
صاحب كتاب «تاريخ اديان» معتقد است كه:
اگر چه تاريخ زندگاني زرتشت به خوبي روشن نيست و مدارك و شواهد تاريخي در اين باره بسيار محدود مي‏باشد و عده ‏اي از مؤرخين و نويسندگان در تاريخي بودن شخصيت زرتشت ترديد كرده ‏اند، ولي اكثر محققين كه اعتبار تحقيقات آنها مسلّم و قطعي است، وجود زرتشت را در تاريخ حتمي و انكارناپذير مي‏دانند و معتقدند كه اوستا و اصول عقايد زرتشت، مبيّن و مؤيد وجود شخصيت تاريخي زرتشت و خصوصيات مربوط به او و محيط اوست و بدون شك اين بنيان گذار در قرن هفتم يا ششم قبل از ميلاد در ايران مي‏زيسته است و بعضي حتّي سال‏هاي زندگي زرتشت را نيز مشخص كرده و تولد او به سال 660 و مرگش را به سال 587 قبل از ميلاد دانسته ‏اند.
اغلب اين محققين عقيده دارند: زرتشت بنيان گذار يك آيين و به عبارت بهتر يك رفورم در عقايد مذهبي ايرانيان باستان است كه در اين نو سازي مذهبي ابتدا به مخالفت بزرگان مزدايي سابق آن دوره كه از خرافي بودن مردم استفاده مي‏كردند و به طفيل آنان زندگي مي‏نمودند، بر خورده است.
مخالفين زرتشت و تعاليم او، وي را مورد تعقيب قرار داده ‏اند و او ناگزير با زن و فرزندانش فرار اختيار نموده و به گوشه ‏اي پناه برده است، اما او بالاخره توفيق يافته و مردم را به پرستش و تجليل آهورا مزدا و يزدان و مبارزه عليه اهريمنان دعوت نموده است و بعداً كتاب وي به عنوان وحي آسماني به مردم ارائه شده و اساس مذهب زرتشتي گرديده است.[6]
بنابراين به طور خلاصه مي‏توان نتيجه گرفت كه مجوس قومي‏تاريخي بوده و داراي آيين خاصّي هستند و قرآن آنها را در رديف يهود و نصاري و صابئين ذكر كرده و كتاب مقدس آنان «اوستا» است، و در تاريخ از شخص ديگري غير از «زرتشت» به عنوان پيامبر مجوس، سخن و مطلبي به ميان نيامده است.
آيا پيامبر حقيقي مجوسيه «زردشت مي‏باشد» يا فرد ديگري؟
آيين مجوس در آغاز، آيين توحيد بوده كه بعدها بر اثر عوامل مختلفي تغيير ماهيت داده است.
مراد از مجوس قومي هستند كه به زرتشت گرويده و كتاب مقدسشان اوستا است.
اصل وجود زرتشت واقعيت دارد اما حيات و زمان ظهور او مبهم است.
پيش از آيين زرتشت، ايرانيان آتش را به عنوان تجلّي آلهه ستايش مي‏كردند.
آتش و آتشكده از آيين زرتشت نبوده است و بعدها از عقايد ديگران داخل اين آيين شده است
اين قوم كتاب مقدس خود را در داستان استيلاء اسكندر بر ايران از دست دادند و كتاب كنوني «اوستا» هشتصد سال پس از كتاب اوليه نوشته شده است.
مجوس قومي تاريخي بوده و داراي آيين خاصّي هستند و قرآن آنها را در رديف يهود و نصاري و صابئين ذكر كرده است.
نتيجه تحقيق در متون تاريخي نشانگر اين است كه غير از شخص زرتشت فرد ديگري به عنوان پيامبر مجوس وجود نداشته است.

پي نوشت ها:
[1] . استادي، رضا، مقدمه ‏اي بر ملل و نحل يا اديان و مذاهب، قم، چاپخانه دفتر انتشارات اسلامي، 1374، ص 101.
[2] . همان.
[3] . حج / 17.
[4] طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، مترجم آيت الله مكارم شيرازي، قم، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چاپ سوم، 1367، ج 14، ص 534.
[5] ترابي، علي اكبر، تاريخ اديان، تهران، شركت نسبي اقبال و شركاء، 1347، ص 244.
[6] . همان، ص 244.

برچسب‌ها: 
بازنشر