تاریخچه زندگی کاظمینی بروجردی و فعالیّتهای وی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرزند سید محمدعلی است، که در سال ۱۳۳۷ در بروجرد متولد شد. سال ۱۳۵۰ پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد حوزه علمیه شد، ولی جدیتی در کار نداشت. در سال ۱۳۵۸ فعالیّتهای شبه عرفانی خود را آغاز کرد، در سال ۱۳۷۴ دادسرا با گرفتن تعهد، او را از امامت جماعت منع کرد، ولی وی دیگر بار از سال ۱۳۷۸ در مسجد نور، نائب امام جماعت شد. قرآن درمانی از شیوههایش بود. پس از درگذشت پدرش مردم را به سوی خود میخواند. او دارای شبکهی مریدان همراه با مُهر خاص بود. وی شبنامهای منتشر کرد و نامههایی به مجامع بین المللی و پاپ نوشت و خود را پیشوای مستقلّ مذهبی و مظلوم خواند. رسانههای بیگانه و عوامل ضدّ انقلاب، مانندِ نوریزاده به حمایت از او پرداختند؛ سرانجام در سال ۱۳۸۵ برای دستگیری وی اقدام شد. او برای جلب نظر مردم کارهایی میکرد؛ مثلاً یک سال نماز عید فطر را با شمشیر و کفن خواند.
در مسجد نور، درسهایی دربارهی مسئله ظهور گذاشته بود. روایات غیر معروف و احادیثی را که کسی مطرح نکرده میآورد تا بگوید چیز جدیدی آورده، و این باعث تردید و تغییرِ نگرش افراد به ظهور امام زمان میشد.[1] قرآن را به صورت خاصّ مینوشت و به گرفتاران میداد و آنها میپنداشتند که شِفا دارد. با کارهای فرهنگی و نگارش مقالات در موضوعات مختلف، خود را صاحب رأی و نظر نشان میداد. در مرحلهی سوم قرآن درمانی را به شکل سیّار ابداع کرد و کار را به دست تلفنچی سپرد و طرفدارانی پیدا کرد؛ از جمله زنها هم که عاطفیتر بودند، (چون زنها هم در این فرقه، مقام و منصبی مییافتند). او با شعار و روضههای خاصّ، افراد را میفریفت، تا پیروانش فراوان شوند. در ادامه، دین را دارای دو قسمت اعلام کرد: سیاسی و ثبوتی. و وانمود میکرد که مسئولیت الهی (از سوی خدا) دارد.
برای جذب افراد میگفت: اینجا شعبهی قتلگاه کربلاست و ما کشته میشویم؛ لذا او در برابر نظام اسلامی میپنداشت واقعاً شهید میشود. او با رادیوهای خارجی مصاحبه، و خود را مظلوم معرفی میکرد؛ و اینکه حکومت ظالم است و میخواهد من را که طرفدار دین اصیل هستم، بگیرد. حسن مصری از انگلستان آمده، به او پیشنهاد میکرد که بهراحتی میشود تو را از کشور خارج کرد. در ادامه با نوریزاده (نوکر استعمار) صحبت کرد و نوریزاده او را تشویق کرد که بر مسائل مذهبی تکیه نکن، بلکه روی مسائل سیاسی تکیه کن و ما حمایت میکنیم. این سخنان در انحراف او تأثیر داشت؛ لذا کاظمینی به سازمان ملل، پارلمان اروپا و پاپ نامه نوشت و خود را مدافع دین خواند و گفت مظلوم هستم و آنها به او گفتند: اعتبار و پشتوانههای مالی و قضایی و حقوقی خواهد رسید. وی نیز عدهای را فریب میداد که: ما مقدمهی ظهوریم، اینجا قتلگاه است. در شب آخر دستگیری، ماهوارهها تبلیغ کرده بودند و از او کمک خواسته بودند و گروهی آماده بود و هر کس سلاح سرد داشت آورده بود. آنها با سوزاندن لاستیک و پارچهنویسی در کوچه به جذب افراد به تبلیغات مختلف پرداختند؛ مثل پخش نوشتههایی که تأکید میکرد او فرزند بیست و هفتم امام سجاد است. وی با نوآوری و بدعت در سخنرانیها و جلسات، از جمله در سال ۱۳۸۵ جلساتی با عنوان ظهور تشکیل داد و با بهرهگیری از روایات و تفسیر شبه عرفانی از قرآن افراد را جذب میکرد. او قبر پدر خود را از علائم ظهور، و حتّی پدر خود را مظلوم و مقتول خواند. همچنین در عکسها و پوسترهای منتشر شدهی وی، القاب کهف المظطرین، مصلح خانه نشین، ناطقالدعوات و مرجع تقلید بکار میبرده است و خود را بشارت دهندهی حضرت مهدی نشان داده است. پس از مرگ پدر، او را نفس زکیه خواند. هواداران مردم را به خواندن قرآن در آنجا به دلیل نزدیکی ظهور فرا میخواندند. وی در برخی مراسم مذهبی، مثل نماز عید فطر با شمشیر و کفن به میدان میآمد و روشن است که این رفتار مردم را به یاد ظهور و قیام میاندازد. در مرداد ۱۳۸۵ به هواداران اعلام میکند که وضوی خون میگیرد. هواداران نیز با سلاح سرد و گرم به تهدید و خشونت حتّی بر ضدّ روحانیان و عابران بیگناه میپرداختهاند. براساس آنچه در فیلم اعتراف وی وجود دارد برای تحریک دیگران، منزل خود را شعبهای از کربلا اعلام میکند.[2]
پینوشت:
[1]. ویژه نامهی کژراهه، اسفند ۱۳۸۶ با عنوان کم سواد پرادعا .
[2]. جهت مطالعه بیشتر، به کتاب پیچک انحراف نوشته جواد اسحاقیان مراجعه شود.
افزودن نظر جدید