مناظره امام رضا (ع) با جاثلیق عالم بزرگ مسیحی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ هنگامیکه علی بن موسیالرضا (علیهالسلام) وارد بر مأمون شد او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) و رأس الجالوت (پیشوای بزرگ یهودیان) و رؤسای صائبین و هربز اکبر (پیشوای بزرگ زردشتیان) و نسطاس رومی (عالم بزرگ نصرانی) و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را. هدف مأمون از این کار این بود که به پندار خویش مقام امام (علیهالسلام) را در انظار مردم پایین بیاورد، به گمان اینکه امام (علیهالسلام) تنها به مسائل سادهای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بیبهره است. این مجلس تشکیل شد و مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من موسی بن جعفر (علیهالسلام) است. او از فرزندان فاطمه (سلاماللهعلیها) دختر پیامبر ما و فرزند علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن.
جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم که (با او قدر مشترکی ندارم) او به کتابی استدلال میکند که من منکر آنم و به پیامبر عقیده دارد که من به او ایمان نیاوردهام. در اینجا امام (علیهالسلام) شروع به سخن کرد و فرمود: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟ جاثلیق گفت: آیا میتوانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هرچند به ضرر من باشد. امام (علیهالسلام) فرمود: هرچه میخواهی بپرس و جوابش رو بشنو.
جاثلیق: درباره نبوت عیسی و کتابش چه میگویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار میکنی؟
امام (علیهالسلام): من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کردهاند، اعتراف میکنم و به نبوت (آن) عیسی که اقرار به نبوت محمد (صلی الله علیه و آله) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم!
جاثلیق: آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمیکنی؟
امام (علیهالسلام): آری.
جاثلیق: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمیشمارند بر نبوت محمد (صلی الله علیه و آله) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام (علیهالسلام): هماکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد مسیح، عیسی بن مریم مقدم بود میپذیری؟
جاثلیق: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟
امام (علیهالسلام): درباره «یوحنای» دیلمی چه میگویی؟
جاثلیق: بهبه! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردی!
امام (علیهالسلام): تو را سوگند میدهم آیا انجیل این سخن را بیان میکنند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهلبیت و وصیاش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع میشود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام (علیهالسلام): اگر ماکسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد و اهلبیتش و امتش در آنها است، تلاوت کند آیا ایمان به او میآوری؟
جاثلیق: بسیار خوب است.
امام (علیهالسلام) به نسطاس فرمود: آیا سفرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟
نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.
سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را میخوانی؟ گفت آری به جان خودم سوگند. فرمود سِفرِ سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد و اهلبیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده. سپس امام (علیهالسلام) سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود: ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟
جاثلیق: آری.
سپس امام (علیهالسلام) نام پیامبر و اهلبیت و امتش را برای او تلاوت کرد؛ سپس افزود: ای نصرانی! چه میگویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه میگوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کردهای و کافر شدهای.
جاثلیق: من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشنشده است انکار نمیکنم و به آن اعتراف دارم.
امام (علیهالسلام): همگی شاهد باشید او اقرار کرد، سپس فرمود: ای جاثلیق هر سؤالی میخواهی بکن. جاثلیق: از حواریون عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟
امام (علیهالسلام): از شخص آگاهی سؤال کردی، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. (اما علمای نصاری سه نفر بودند: یوحنای اکبر در سرزمین باخ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر و اهلبیت و امتش نزد او بود و او بود که به امت عیسی و بنیاسرائیل بشارت داد.)
سپس فرمود: ای نصرانی! به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسی داریم که ایمان به محمد داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی داریم این بود که او کم روزه میگرفت و کم نماز میخواند!
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی و من گمان میکردم تو اعلم مسلمانان هستی.
امام (علیهالسلام): مگر چه شده؟
جاثلیق: به خاطر اینکه میگویی عیسی ضعیف و کم روزه و کم نماز بود، درحالیکه عیسی حتی یک روز را افطار نکرد و هیچ شبی را (بهطور کامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.
امام (علیهالسلام): برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟!
جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی میکرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود)
امام (علیهالسلام): ای نصرانی! سؤال دیگری از تو دارم.
جاثلیق با تواضع گفت: اگر بدانم پاسخ میگویم.
امام (علیهالسلام): تو انکار میکنی که عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده میکرد؟
جاثلیق در بنبست قرار گرفت و بنا بهناچار گفت: انکار میکنم، چراکه آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیت.
امام (علیهالسلام): حضرت الیسع نیز همین کار را میکرد و او بر آب راه میرفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد. حزقيل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد.
سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمود: ای رأس الجالوت، آیا اینها را در تورات مییابی که بختالنصر اسیران بنیاسرائیل را در آن زمان که حکومت با بیتالمقدس مبارزه کرد به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچکس جز منکران حق از آن را انکار نمیکنند.
رأس الجالوت: ما این را شنیدهایم و میدانیم.
امام (علیهالسلام): راست میگویی، سپس افزود: ای یهودی این سِفر از تورات را بگیر و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد، مرد یهودی تکانی خورد و در شگفت فرورفت.
سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام را درباره زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیرقابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با این همه ما هرگز او را پروردگار خود نمیدانیم، اگر به خاطر اینگونه معجزات، عیسی را خدای خود بدانید باید «الیسع و حزقیل» را نیز معبود خویش بشمارید؛ زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آنها را بر کوههای اطراف قرارداد، سپس آنها را فراخواند و همگی زنده شدند. موسی بن عمران نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمیتوانی این حقایق را انکار کنی، زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفتهاند. پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.
جاثلیق پاسخی نداشت بدهد، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست.
سپس امام (علیهالسلام) در باب کتاب اشعیا از او و رأس الجالوت سؤال کرد. او گفت: من از آن به خوبی آگاهم. فرمود: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسی را دیدم که بر درازگوشی سوار است و لباسهایی از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسی را دیدم که بر شترسوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام) گفتند: آری اشعیا چنین سخنی را گفته است.
امام (علیهالسلام) افزود: ای نصرانی، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم میروم و «بارقلیطا» میآید و درباره من شهادت به حق میدهد. (آن گونه که من درباره او شهادت دادهام) و همه چیز را برای شما تفسیر میکند؟
جاثلیق: آنچه را از انجیل میگویی ما به آن معترفیم.
سپس امام (علیهالسلام) سؤالات دیگری درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به وسیله چهار نفر: مرقس، لوقا، یوحنا و متی که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند (انجیلهایی که هماکنون موجود و در دست مسیحیان است)، سخن گفت و تناقضهایی از کلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به کلی درمانده شده بود؛ بهگونهای که هیچ راه فرار نداشت. لذا هنگامیکه امام (علیهالسلام) بار دیگر به او فرمود: ای جاثلیق، هر چه میخواهی سؤال کن، او از هرگونه سؤالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند، قسم به حق که گمان نمیکردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد.
منبع: مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا (علیهالسلام)، مقاله آیتالله ناصر مکارم شیرازی به نقل از کتاب سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق (علیهالسلام)، چاپ بیست و پنجم، صص 544-549
افزودن نظر جدید