برخورد با دشمن، در اسلام و مسيحيت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بسیاری از بدخواهان دین اسلام، سالهاست در پی این هستند که ثابت کنند قرآن کریم در مقابل دشمنانش برخورد خشونت باری دارد، ابتدا تعدادی از آیات و روایات مربوطه را مطرح و سپس نظر مسیحیت را نیز ذکر خواهیم کرد.
یکی از آیات قتال فرمان داده است که: «وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ [190 بقره]؛ و درراه خدا، باکسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید، که خدا تعدّی کنندگان را دوست نمیدارد»؛ اما در این آیه مبارکه فرمان دادهشده است که نباید از حد اعتدال خارج شد و خداوند این افراط در جنگ را نمیپسندد؛ و این برخلاف فرمانهای کتاب مقدس است. آیه دومی که بیشترین بحث را در این مورد دارد این است که: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ [191 بقره]؛ و آنها را (بتپرستانی که از هیچگونه جنایتی ابا ندارند) هرکجا یافتید، به قتل برسانید! و ازآنجاکه شمارا بیرون ساختند (مکه)، آنها را بیرون کنید! و فتنه (و بتپرستی) از کشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجدالحرام (در منطقه حرم)، جنگ نکنید! مگر اینکه در آنجا با شما بجنگند. پس اگر (در آنجا) با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید! چنین است جزای کافران».
این آیه در مورد مشرکین مکه نازل شد علت برخورد تند با آنها این است که مسلمین را مجبور کردند از وطن خود بیرون روند؛ همچنین علت اصلی این دستور برای دفع فتنه مشرکین است و منظور از فتنه، بتپرستی آنان بود و مردم را به این کار وادار میکردند و قرآن نیز میفرماید این کار از کشتن بدتر است، چون کشتن تنها انسان را از زندگی دنیا محروم میکند، ولی فتنه مایه محرومیت از زندگی دنیا و آخرت و انهدام هر دو نشاء است. اگر دیگر آیات (نظیر آیه 40 انفال) را کنار این آیات قرار دهیم فهمیده میشود که قبل از قتال باید مردم را دعوت بهحق کرد، اگر دعوت را پذیرفتند نیازی به قتال نیست و معنا ندارد که جنگ، بدون دعوت قبلی به دین حق که اساسش توحید است آغاز شود. [1]
همچنین در روایات فراوانی از اهلبیت (علیهمالسلام) دستور به سازش با دشمن دادهشده و هیچگاه مسلمانان نباید آغازگر جنگ باشند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «اگر بر دشمنت دستیافتی، بخشیدن او را شکرانه پیروزی قرار ده» [2]؛ و در جای دیگر میفرمایند: «تا آنان آغاز به جنگ نکردهاند شما به جنگ با ایشان نپردازید... و اگر جنگیدید و دشمن را شکست دادید، گریزندهای را نکشید و مجروحی را تمامکش نکنید» [3].
درحالیکه در کتاب مقدس به یهودیان و مسیحیان دستور دادهشده است حتی کسانی را که از جنگ فرار میکنند به قتل برسانند: «و دشمنان خود را تعاقب خواهید کرد و ایشان پیش روی شما از شمشیر خواهند افتاد.»[4] و «و اما شما توقف منمایید بلکه دشمنان خود را تعاقب کنید و مؤخر ایشان را بکشید و مگذارید که به شهرهای خود داخل شوند، زیرا یهُوَه خدای شما ایشان را به دست شما تسلیم نموده است.» [5] دستور دادهشده تا اسیران را از دم تیغ بگذرانند: «امّا آن دشمنانِ من که نخواستند من بر ایشان حکمرانی نمایم، در اینجا حاضر ساخته پیش من به قتل رسانید.»[6]«تیرهای خود را از خون مست خواهم ساخت؛ و شمشیر من گوشت را خواهد خورد. از خون کشتگان و اسیران، با روسای سروران دشمن»[7].
در کتاب یوشع داستانی به نام توقف آفتاب ذکرشده است، خلاصه ماجرا چنین است: «پادشاه اورشلیم و همراه پنج پادشاه دیگر به جنگ با جبعون میرود و او هم با کمک حضرت یوشع (علیهالسلام) بر آنها پیروز شد، اما آن پنج ملک فرار کرده، خود را در مغارهٔ مَقِّیدَه پنهان ساختند، یوشع گفت: سنگهایی بزرگ به دهنهٔ مغاره بغلتانید و بر آن مردمان بگمارید تا ایشان را نگاهبانی کنند، پس چنین کردند و آن پنج ملک، یعنی ملک اورشلیم و ملک حَبْرُون و ملک یرْمُوت و ملک لاخیش و ملک عَجْلون را از مغاره نزد وی بیرونآوردند. و چون ملوک را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامی مردان اسرائیل را خواند و به سرداران مردان جنگی که همراه وی میرفتند، گفت: نزدیک بیایید و پایهای خود را بر گردن این ملوک بگذارید. پس نزدیک آمده، پایهای خود را بر گردن ایشان گذاردند...و بعدازآن یوشع ایشان را زد و کشت و بر پنج دار کشید که تا شام بر دارها آویخته بودند. و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا ایشان را از دارها پایین آوردند و ایشان را به مغارهای که در آن پنهان بودند انداختند و به دهنهٔ مغاره سنگهای بزرگ که تا امروز باقی است، گذاشتند؛ و در آن روز یوشع مَقِّیدَه را گرفت و آن و ملکش را به دم شمشیر زده، ایشان و همهٔ نفوسی را که در آن بودند، هلاک کرد و کسی را باقی نگذاشت؛ و بهطوریکه با ملک اریحا رفتار نموده بود، با ملک مَقِّیدَه نیز رفتار کرد»[8].
گذشته از اینکه هیچ مسلمانی، انتساب این فرمانها و افعال را به خداوند و اولیاء الهی نمیپذیرد، این مطلب نیز قابلتوجه است که در مقایسه این دو نوع برخورد ذکرشده است، تمام سؤالاتی که علیه قرآن کریم و اسلام مطرح میشود، برطرف خواهد شد.
پینوشت:
[1]. برگرفته از ترجمه المیزان، ج2، ص: 90 موسوی همدانی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374.
[2]. نهج البلاغة، شریف الرضی، دشتی، ص 627، ح 11، ناشر: مشهور، قم،1379 ش
[3]. پیکار صفین ص: 279، بن مزاحم، ترجمه اتابکی، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1370 ش
[4]. لاویان 26: 7
[5]. یوشع 10: 19
[6]. لوقا 19: 27
[7]. تثنیه 32: 42
[8]. یوشع 10: 1 – 28
دیدگاهها
PARISE
1394/08/24 - 09:38
لینک ثابت
شکنجههای جسمی و روانی به
افزودن نظر جدید