چرا مردم از آمریکا متنفرند؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «جوزف جوف» تحلیلگر با تجربه آلمانی در زمینه سیاست خارجی در مقالهای با عنوان «چه کسی از آقا بزرگ میترسد؟» که در مجله «نشنال اینترست» به چاپ رسید، آمریکا را کشوری دو چهره نامید که «هم زیباست و هم تهدید کننده و نیز هم الگو است و هم هیولا.» جوزف جوف به درستی نوشته است: اگر آمریکاییها واقعا میخواهند بدانند که چرا مردم از آنها نفرت دارند، باید این واقعیت را بپذیرند که مردم جهان یک رابطه «عشق و نفرت» با ایالات متحده دارند. میانگین شهروندان در هر کشوری، آمریکا را بهتر و بیشتر از هر کشور و ملت دیگری میشناسند. آنچه که آمریکا درباره سایر مردم جهان میاندیشد و توسط رسانههایش و تسلط آن بر افکار جهانی صورت میگیرد، در هر جایی به خورد مردم میرود. به روشنی باید خاطر نشان کرد که ملت آمریکا از دسترسی به اخبار خارجی محروم هستند. شهروندان آمریکایی با سایر فرهنگهای خارجی بیگانه هستند و کسانی که بر جامعه آمریکا حکومت میکنند، هرگز با آن سوی آمریکا قمار نکردهاند.
جامعه وسیع و گستردهای همچون آمریکا، یکپارچه نیست. هیچ جامعهای به اندازه آمریکا تلاش نمیکند تا معنای دقیقی از وحدت و یکپارچگی، هویت جمعی، میراث مشترک فکری و سنتهای مشترک را ارائه دهد. هیچ کشور تازه استقلال یافتهای در جهان سوم به اندازه آمریکا نگران این مسأله نیست که چگونه روشها و منشهای خود را به شهروندانش تلقین کند، یا برای نشانههای ملیاش حرمت و اهمیت قائل شود. آنچه که آمریکا درباره خودش به دیگران تعلیم داده است، نزد بسیاری از جهانیان کاملا شناخته شده است و این نیست مگر به خاطر تسلطی که ایالات متحده بر رسانههای جهان و وسایل ارتباط جمعی دارد. و همانطور که «جوف» خاطر نشان میکند، یک دوگانگی هوشمندانهای در رفتار و پاسخهای مردم جهان نسبت با ایالات متحده مشاهده میشود. بیشتر مردم جهان بهتر از خود شهروندان آمریکایی نسبت به تناقض میان آمریکا و آنچه که تاریخ آمریکا گفته میشود، آگاهی دارند؛ کنجکاوی و علاقه مردم جهان برای یافتن و شناختن این تضادها، آنها را رفته رفته برای شرکت در این گونه بحث و جدلها آماده میکند. در اینجا مناسب است تا به بخشی از سخنان «بیل کلینتون» رئیس جمهوری سابق آمریکا در سال 1997 در دانشگاه «کالیفرنیا» ایراد کرد، اشاره کنیم: «ما با اعلامیه استقلالی به دنیا آمدیم که در آن تصریح شده بود همه ما برابر خلق شدهایم، اما در عین حال نماد بردهداری را حفظ کرد. ما برای لغو قوانین بردهداری درگیر جنگهای خونین داخلی شدیم، اما توسط قانون برای یک قرن دیگر نیز همچنان نابرابر باقی ماندیم. ما با شعار آزادی در این قاره به تاخت و تاز پرداختیم، اما در عین حال مردمان اصیل و ساکنان واقعی این سرزمین را مجبور به ترک سرزمین خود کردیم. ما به مهاجران خوشامد گفتیم و از آنها استقبال کردیم، اما هر موج جدید در شناخت آنها یک نیش تازه وارد کرد.»
چنین اظهاراتی از سوی یک غیر آمریکایی خوشایند و مطلوب نیست و به عنوان یک نوع دشمنی سرسختانه تلقی میشود. اما در یک جهان به هم پیچیدهای که قدرت آمریکا بر آن چیره گشته است، بیشتر مردم جهان، نمیتوانند از آمریکا و دستاوردهای آمریکا دوری گزینند. آمریکا میتواند در چنین جهانی هر طور که دوست دارد، رفتار کند. اما برای فهم عمیق احساس دشمنی مردم جهان نسبت به ایالات متحده، نیاز به این فهم داریم که تصویری که آمریکا از خود ارائه میدهد را به درستی درک کنیم. در این راستا «لندول» استاد دانشگاه کالیفرنیا و کارشناس یونسکو که به نقاط بسیاری از جهان سفر کرده است، معتقد است: «ما نیاز داریم که آمریکا را به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، سرزمینی که اسطورهها و خودانگارههای آن همیشه در معرض قضاوت هستند.» وی مینویسد: «به طور مثال، آمریکای بزرگ: یک آنگلوساکسون بزرگ، یک تجارت بزرگ. این شهروندان آمریکایی در حالی که از حکومتهای خودشان نفرت داشتند، از اروپا مهاجرت کردند و به اینجا آمدند. آنها در اروپا برای مدتهای متمادی سرکوب شده بودند. بنابراین، ادراک آنها همیشه اسطورهای از «هوراشیوالجر» بوده است که میگوید: «خودت آن را انجام بده!» و اگر قرار است که این کار را برای دیگران نیز انجام بدهی، آنها باید پستتر از تو باشند که همیشه به تو محتاج باشند. این نوعی رفتار است که نسبت به آنها طبیعی و عقلانی است، چرا که این امر، بخش کاملی از اسطوره و اعتقاد آنهاست. اما، از نگاه دیگران، بسیار آسان است که این موقعیت را به عنوان تحقیر کردن افراد دیگر تلقی کرد، و در حقیقت چنین معاملهای با دیگران غیر طبیعی و غیر عقلانی قلمداد میشود.
افزودن نظر جدید