تبعیت از قطب، موجب انحراف صوفیه
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ همانطور که همگان میدانند تقرب به خدای متعال به کمک و واسطه ولیّ و حجت خداوند در روی زمین صورت میگیرد. در این مورد در کتاب شریف کافی بابی با همین موضوع بازشده است. در «کتاب الحجه» کافی روایات زیادی در رابطه با خالی نبودن زمین از حجت الهی بیان شده است. و همین مسأله تولی به ولایت ولی خداوند، آن چیزی است که در میان شیعه و صوفیه مشترک است. و هر دو طایفه اعتقاد به دستگیری ولی و حجت خدا را برای تقرب به حضرت حق واجب میدانند. با این تفاوت که میان این دو اختلافاتی است و همین اختلافات است که صوفیه را به انحراف کشانده است.
1. انحراف صوفیه در تعیین مصداق «ولیّ»
اما مشکل از آنجا آغاز میشود که غالباً، تعیین مصداق «ولی» در وادی تصوف به انحراف کشیده شده است. طبق اعتقادات مسلّم شیعه، مقام ولایت از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) به ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) میرسد، و در زمان غیبت، سلسله فقها با تمسک به کتاب و سنت، مناسک تولی به این ولایت را استنباط کرده و در اختیار مؤمنان قرار میدهند.[1] همچنین لازم به یادآوری است که طریق تولّی به این ولایت نیز جز از راه عمل به شریعت ممکن نیست، درحالیکه برخی از گرایشهای صوفیانه با تمسک به سیر «شریعت، طریقت و حقیقت»، وصول به حقیقت را موجب بینیازی از عمل به شریعت دانستهاند.
2. استنادات بیاساس به دین، از جانب صوفیه
یکی دیگر از آسیبهای عرصه عرفان و تصوف استنادات بیپایه و اساس به معارف دینی است؛ بهگونهای که با روشهایی که بیشتر به استحسان شبیه است، به عرضه معارف در حوزه طریقت و حقیقت پرداختهاند. از باب مثال، میتوان به وسعت اختلاف در شمارش مراحل و مدارج سیر و سلوک اشاره کرد که به دلیل مبنی بودن آن به ذوق و قریحه شخصی و اتکاء به کشف و شهود وجدانی، هر یک از ایشان به نحوی این مسیر را طی کردهاند. این در حالی است که هرگونه استناد به دین، جز با کمک روشهایی که «حجیت» آنها به اثبات رسیده باشد، موجب انحراف معارف دینی خواهد شد. بنابراین، از منظر روش استناد به دین، نیز فقط معارفی که با «تعبد، تقنین و تفاهم» بهدست آمده باشد، حجیت دارند ـ که این امر جز در سلسله فقها یافت نمیشود.
3. صلاحیت نداشتن «قطب» در سرپرستی مؤمنان
صوفیه نیز مانند شیعه به ولایت اعتقاد داشته و معتقدند که سیر و سلوک جز با تولّی تام به «ولی» ممکن نیست؛ هرچند آنان در تشخیص مصادیق قطب به بیراهه رفتهاند. صوفیه در بیشتر موارد به اقطابی روی آوردهاند، که فاقد هر گونه علوم اکتسابی و ظاهری بوده و فقط صفای قلب و شور و عشق و رسیدن به مرتبه کشف و شهود را کافی دانستهاند.[2] از باب مثال، شمس تبریزی، چنانکه از کتب تراجم احوال عرفا برمیآید، از اهل علم نبوده است و به گفته خودش، پس از مدتی تحصیل، جذب ذکر میشود و ترک تحصیل میکند.[3] باوجود این، جلالالدین رومی را شیفته و دلباخته خودساخته بود؛ تا آنجا که مولانا او را مظهر تام و کامل خدا برمیشمرد، و به مقام پرستش او ارادت میورزد. دیوان مولانا جلالالدین رومی معروف به کلیات شمس تبریزی، که مرکب از چندین هزار بیت است، پر از مدح و ستایش شمس تبریزی است.[4]
تنزل و انحراف صوفیه در تعیین «ولی» تا آنجا پیش میرود که شرط اصلی ایمان، یعنی تحمل ولایت اهلبیت (علیهمالسلام) نیز کمرنگ میشود:
پس به هر دوری ولیای قائم است
تا قیامت آزمایش دائم است
پس امامِ حیّ قائم آن ولی است
خواه از نسل عمر، خواه از علی است.[5]
و حالآنکه طبق اعتقادات مسلّم شیعه، مقام ولایت از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) به ائمه اطهار (علیهمالسلام) میرسد، و در زمان غیبت، سلسله فقها با تمسک به کتاب و سنت، مناسک تولی به این ولایت را استنباط کرده و در اختیار مؤمنان قرار میدهند.
پینوشت:
[1]. در این خصوص، میتوان به روایات بسیاری استناد کرد، که حضرات معصومین علیهمالسلام، شیعیان را به رجوع به عالمان دینی و فقها امر کردهاند. (ولایت فقیه،1374: 160). به عنوان مثال: «... وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ» (ابن بابویه، محمد بن علی (1395 ق)، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، چاپ دوم، ج2، باب ذکر التوقیعات الواردة عن القائم (ع)، ص 482)
[2]. غنی قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، تهران، زوار، 1389، ص 537
[3]. جامی نورالدین عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، به کوشش دکتر محمود عابدی، تهران، اطلاعات، چاپ دوّم، 1370، ص 305
[4]. حقیقی رنجبر، سیری در عرفان و تصوف، کیهان اندیشه، ش 54، ص 99-116
[5]. مولانا جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه تصحیح شده رینولد نیکلسون، با مقدّمه استاد بدیعالزمان فروزانفر، تهران، امیرمستعان، ص 131
برای مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ک به مقاله بررسی تطبیقی جایگاه ولایت از دیدگاه معارف شیعه و تصوف و تاريخ تصوف در اسلام، قاسم غني
افزودن نظر جدید