مقام چلا یا رهرو در اکنکار
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شاگردان، استادِ اک را «چلا» یا «رهرو» میگویند. اینان دانشجویان و یا مریدان استاد هستند که با وی از طریق بیرونی یا درونی در ارتباط هستند و آموزشهای اکنکار را از استاد دریافت میدارند. اصطلاح دیگری که در این زمینه وجود دارد «آکولایت» است. وی کسی است که وارد آموزشهای اکنکار شده است.
شیوه انتخاب و پذیرش چلا: کتاب مقدس ادعایی اکنکار دربارۀ گزینش چلاها معتقد است که استادِ حقِّ در قید حیات، شخصاً چلاهای خود را برمیگزیند. این چلاها دیگر حق برگشت از اکنکار را ندارند و تعداد انگشتشماری نیز که مایل به ترک اکنکار هستند باید توافق استاد را به دست آورند. اکنکار تهدید میکند اگر شخصی بدون مذاکره و هماهنگی استاد، اکنکار را ترک گوید دچار مشکلات و دشواریهای سهمناکی خواهد شد. او از آن پس باید با جانوران درندهای که قصد بلعیدنش را دارند به تنهایی روبهرو شود. پس از اینکه کتاب مقدس ادعایی تهدیدهایی را متوجه خوارج از اکنکار میکند بر آزادی آنها برای ترک اکنکار تأکید میورزد! اما درعینحال باز هم بر تهدیدات خود پافشاری میکند.[1]
در توضیحاتی که دربارۀ آکولایت وجود دارد نیز به برخی از شرایط و ضوابط اشاره شده است: «پیش از القا به درون نظام پنهان، آکولایت تحت انضباط معنوی اک قرار میگیرد. پیش از ورود به فعالیتهای حقیقی اکنکار باید از او آزمون گرفته شود تا شایستگی خود را به اثبات رساند. نوآموز باید مراتب انضباطی اک را با پشتکار تمرین کند. ضرورت نخست، برخورداری از ذهن پاک است.»[2] به رغم اینکه برخی شرایط و ضوابط مانند دوری از نفسانیات پنجگانه و ... برای پذیرش چلاها وجود دارد، درحال حاضر پذیرش چلا صرفاً با ارسال فرم عضویت به مؤسسۀ اکنکار انجام میپذیرد. مهمترین شرط پذیرش و ادامۀ عضویت در اکنکار، ارسال حق عضویت به حساب مؤسسۀ اکنکار است.
وظایف چلا: اکیستهایی که هنوز چلا هستند بیشترین وظیفهشان در برابر استادِ حقِّ در قید حیات است. آنها علاوه بر اینکه سلسله وظایف شخصی و فردی را از طریق کتابهای اکنکار و یا دیسکورسها دریافت میدارند، وظایفی نیز در برابر استاد دارند که ترک این وظایف بسیار گران تمام میشود. البته ضمن انجام تمام وظایف و تمرینات شخصی نیز چلا موظف است که ایمان خود را به استادِ حقِّ در قید حیات حفظ نماید. کتاب مقدّس ادعایی اکنکار دربارۀ وظیفۀ چلا در برابر استاد مینویسد: «چلا باید خویش را به اک تقدیم کند. وقف و فداکاری سرمایۀ هنگفتی است. او باید خویش را به ماهانتا، استاد حقِّ درقید حیات تقدیم کند؛ چون او تنها تجلّی قابل تشخیص خدا برای کسانی است که در وضعیت آگاهی انسانی به سر میبرند.»[3] در ادامه باز هم کتاب مقدس ادعایی به تهدید چلاها پرداخته و به آنها گوشزد میکند در صورت وفادار نبودن نسبت به اک و استاد، به سلسله تناسخات آنها افزوده خواهد شد.
در جای دیگر اینچنین میخوانیم: «وظیفۀ اصلی چلا خدمت به خدا از طریق ماهانتا است.»[4] از مهمترین وظایف شخصی که برای چلاها وجود دارد میتوان به جستوجو و کسب عشق و حکمت اشاره کرد. باور کتاب مقدس ادعایی این است که هر چلایی پیش از آنکه بخواهد با تجربیات معنوی خویش به تجربۀ حیات بپردازد، باید این دو را به دست آورد.[5] دوری از نفسانیات پنجگانه بهخصوص بریدن ریسمان وابستگیهای مادی از مهمترین وظایفی است که یک چلا باید برای رسیدن به مراحل بعدی انجام دهد. تبلیغ برای اکنکار و اشاعۀ دانستههایی که از اکنکار به دست آمده است از دیگر وظایف چلاها محسوب میشود.[6] در حالیکه اکنکار بارها تأکید میکند که هیچگونه تبلیغی برای گسترش خود انجام نمیدهد.
استاد و چلا
از گفتههایی که تاکنون بررسی شد به روشنی پیداست که یکی از مسائلی که برای اکنکار جایگاهی حیاتی دارد، ارتباطگیری چلاها و اکیستها با استادِ حقِّ در قید حیات است. گو اینکه تمام آداب و رسوم این آیین، آموزههایی است که مشروط به ارتباط با استاد است. به همین دلیل مهمترین و اولین وظیفۀ چلا نیز اعتماد، ایمان و وابستگی به استاد دانسته شده است. اصطلاحی که برای این ارتباط وجود دارد «کوندون» نام دارد. واژه کوندون چنین تعریف شده است: «هر اکیستی باید کوندون را پیشه سازد. کوندون یعنی درک «حضور» استادِ حقِّ در قید حیات؛ چه قادر به دیدن شکل استاد باشد یا نباشد، باید بکوشد مکالمهای ذهنی را از طریق نجوا با وی برقرار نگاه دارد.»[7] گفتنی است کتاب مقدس ادعایی نیز رمز و راز بقای اکنکار را در همین ارتباط میداند.[8] در این آیین، ساختاری از تهدید و تشویق برای شروع و یا ادامۀ ارتباط وجود دارد. همانگونه که پیشتر گفته شد، جدایی از استاد و اکنکار با تهدیدات شدیدی روبهرو بود. تشویقهای موجود نیز متفاوتند: «هر آن کس که گوش به سخنان استادِ حقِّ در قید حیات سپرده، از وی اطاعت کند، شایستۀ عشق او گشته، از کارمای دنیوی پاک میشود. او در هیئت روح آزاد وارد جهانهای معنوی میشود. چنانچه استادِ حقِّ در قید حیات به معجزۀ شفا مبادرت کند، ارمغان عدالت بیاورد و یا ثروتی از طبیعت مادی نصیب کسی کند، شگفتی نکنید که این طبیعت حقیقی اوست که هنگام ضرورت چنین کند.[9]
اکنکار چلاهایش را به این باور میرساند که تمام اعمال و رفتارشان زیر نظر استاد حقِّ در قید حیات بوده و در تمام مراحل زندگی، زیر چتر حمایت وی میزیند. محبت، عشق و محافظت استاد همیشه رفیق راه چلاهاست و استاد بدون درخواست آنها تمام ضرورتهای زندگیشان را مهیا میسازد. اگر کمبود و نقصانی نیز وجود داشته باشد، نه این است که استاد او را به فراموشی سپرده، بلکه به این دلیل است که برای پرورش او مدتی او را به حال خود رها ساخته است. کتاب مقدس ادعایی این باورها را این گونه پرورش داده است؛ چلایی که برکات ماهانتا را به هر نحوی دریافت میکند، حقیقتاً سعادتمند است. چنانچه ماهانتا چلا را با نوک انگشت خود لمس کند، دستش را بفشارد و یا او را ببوسد، هدایای الهی از استاد اک به چلا منتقل میشود.
حلقههای وصل
همانگونه که در نظام آموزش اکنکار بدان اشاره شد، هر چلایی در پی ورود به اکنکار باید نزدیک به دو سال دربارۀ اکنکار مطالعه و از دیسکورسها استفاده نماید تا وارد حلقههای وصل شود. برای ورود به این حلقه شرایطی لازم است که چلا باید بتواند آنها را کسب کند: «اولین شرط، داشتن دانش پایهای از جهانبینی نوشتههای کتاب مقدس است. شرط دوم، آمادگی برای تخصیص چندین سال آموزش و مطالعۀ آثار اکنکار میباشد. سومین شرط نیز بهکارگیری آموختههای درونی تحت رهنمودهای استادِ حقِّ در قید حیات است.[10]
تحلیل و بررسی
اول: برای پذیرش چلاها شرایط و ویژگیهای خاصی بیان شده است؛ اما در حال حاضر به دلیل نیازهای مالی اکنکار و نیاز به ادعای گسترش، هیچکدام از ملاکها رعایت نمیشوند. هر شخص با تکمیل فرم مربوط و واریز مبلغ اشتراک بهراحتی میتواند به عضویت اکنکار درآید. برای نمونه اکیستها در ایران تا سال ۱۳۷۵ با پر کردن فرمهای تأمین شده از سوی ادارۀ اکنکار و واریز مبلغ تعیین شده از طرف ماهانتا، با مرکز اکنکار در آمریکا مکاتبه میکردند. این مبلغ ابتدا 120 دلار بود که با نامهنگاریهای ذلیلانۀ برخی از اکیستها به هارولد کلمپ به 50 دلار کاهش یافت.
دوم: شاگرد در اکنکار هیچگونه اختیاری از خود ندارد و باید تمام اختیار خود را در دستان ماهانتا قرار دهد. این تعریف از شاگرد به نوعی مریدبازی را در ذهن تداعی میکند که در اشکال مختلفی در دنیا رواج دارد.
سوم: رابطۀ بین شاگرد و استاد، روشن و واضح نیست. در ارتباطهای درونی چیزی بیشتر از نور و خیال انگیزی وجود ندارد. در ارتباطهای بیرونی نیز جز نوشتههایی که فقط کلیات را بیان میکند چیز دیگری وجود ندارد. مطالعۀ دیسکورسها و پاسخهای ماهانتا به پرسش چلاها به روشنی این ادعا را ثابت میکند.
چهارم: مشخص نیست شاگرد اکنکار باید از استاد بهعنوان پلی برای رسیدن به سوگماد استفاده کند و یا اینکه رسیدن به استاد، رسیدن به خود سوگماد است! در واقع جایگاه والای استاد، چلاها را از رسیدن به مطلوب باز میدارد. استاد و ماهانتا نیز هرگز ابایی از تکیه زدن بر جایگاه خدایی ندارد.
پنجم: هیچکدام از وصلهای ادعایی اکنکار با ساختار خاصی صورت نمیگیرد. گاه سلیقۀ استاد ایجاب میکند که به اشخاصی بدون ضابطه وصلهای پیاپی عطا کنند؛ مانند آنچه دربارۀ «پتی سیمپسون» بیوگرافینگارِ پال توئیچل اتفاق افتاده است. بههرحال این وصلها و اسمها اعتباریاتی بیش نیستند و دقیقاً مانند مدارک و مدارج تحصیلی است، وگرنه در عالم واقع هیچ وصلی اتفاق نمیافتد؛ چه اینکه روشهای واصل شدن، بهگونهای است که انسان بهراحتی خیالی بودن آنها را درک میکند.[11]
پینوشت:
[1]. شریعت کی سوگماد، توئیچل، دوجلد، ترجمه هوشنگ اهرپور، بیجا، بیتا، ج1، ص 244.
[2]. همان، ج 1، ص 154.
[3]. همان، ج 1، ص 163.
[4]. همان، ج 2، ص 197.
[5]. همان، ج 1، ص 210.
[6]. همان، ج 2، ص 87.
[7]. همان، ج 1، ص 122.
[8]. همان، ج 1، ص 249.
[9]. همان، ج 1، ص 214.
[10]. همو، ج 1، ص 244-245.
[11]. سودای دینداری، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 187.
افزودن نظر جدید