مبانی ایدئولوژیک سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ این مقاله درصدد تبیین پایههای ایدئولوژیک سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی است. مؤلف ابتدا به معرفی چهرههای برجسته تجددطلبی در ایران و نوع تفکر آنان پرداخته و سپس ضمن بیان مبانی ایدئولوژیک رژیم پهلوی، تأثیر آن را بر سیاستهای فرهنگی تشریح کرده است. در ادامه با تبیین سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی، خواستگاه فکری آن را در اندیشهها و آرمانهای منورالفکران دوره مشروطه میجوید و به دنبال بیان این مسأله است که چون برداشتهای اولیه فکری از دنیای مدرن، سطحی بود باعث شد که سطحیترین و نازلترین بخش از فرهنگ و تمدن غربی در جامعه ایران مورد تقلید قرار گیرد.
مقدمه
از دوران شکلگیری تفکر تجددخواهی در ایران، منادیان تجددطلبی صرف که بیشتر از قشر تحصیلکرده در غرب و نخبگان سیاسی فرنگدیده بودند، مجذوب آن تمدن شده و به دنبال پیروی کامل از آن بودند و هر عامل و مانعی بر سر راه این تمدن را نوعی ارتجاع تلقی و با هر وسیله ممکنی با آن مقابله میکردند. این گروه از افراد، جزو اولین گروه از منورالفکران مشروطه در ایران بودند که از جمله آنها میتوان به میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا حسینخان سپهسالار، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکمخان ناظمالدوله و... اشاره کرد. بیشک این افراد نقش مهمی در آشنایی جستجوگران و آگاهیخواهان نسبت به آرمانهای جدید داشتند و آنان را به پیروی از اصول و روشهای حکومتی غربیان فراخواندند. ولی همگی متأثر از افکار درونزا و متکی به فرهنگ بومی نبود، بلکه به طور عمده مترجمانی بودند که پیروی از الگوهای غربی را راه نجات میدانستند و با تطبیق سادهاندیشانه آن الگوها با شرایط جامعه ایران، راهحلهای جادویی خود را ارایه میکردند. به طور مثال، یکی از چهرههای شاخص غربگرایی در ایران دوره مشروطه که بعدها تأثیر فراوانی بر منورالفکران همسوی خود داشت، میرزا ملکمخان ناظمالدوله است. زیربنای فکری ملکم بر لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی منبعث از تحولات اروپاست. فرشته نورایی که تحقیقهای دامنهداری درباره ملکم انجام داده در این باب ابراز میدارد: «تفکر اقتصادی ملکم همانند عقاید سیاسی او از فلسفه لیبرالیسم قرن نوزدهم سرچشمه گرفته است.» (نورایی، تحقیق در افکار میرزا ملکمخان ناظمالدوله: 44) ملکم، طی یک سخنرانی در لندن برای برخی از سیاستمداران انگلیس عنوان میکند:
به شما اطمینان میدهم که همین ترقی مختصری که در ایران و عثمانی، بهخصوص در ایران تحقق یافته، نتیجه این واقعیت است که افرادی عقاید و اصول غربی را اخذ کرده و به جای اینکه بگویند منبع آن عقاید اروپاست یا از انگلستان، فرانسه یا آلمان آمده، گفتند ما با اروپاییان کاری نداریم. آن افکار و اصول حقیقی اسلام هستند که فرنگیان از ما اخذ نمودهاند. (همان: 234)
از دیگر رهبران فکری جریان غربگرایی که بعدها پیروان او عرصه سیاسی بعد از مشروطه را قبضه و به تکتک این آموزههای انحرافی عمل کردند، میرزا فتحعلی آخوندزاده است. در باب اندیشههای سیاسی آخوندزاده باید بیان کرد که علاوه بر نگرشهای لیبرالی، اساس و شالوده اندیشههای آخوندزاده بر ناسیونالیسم افراطی و دینستیزی بنا شده است. او یک سکولاریست تمام عیار است که برای اولین بار ناسیونالیسم خفته ایرانی را تئوریزه و بیدار میکند. از این رو تمام کسانی که بعد از وی در باب ملیگرایی سخن راندهاند همگی از نظرات و افکارش وام گرفتهاند. آرمانها و راه حلهای پیشنهادی این روشنفکران، به ایجاد زمینههای ظهور سلطنت پهلوی ـ که به هر حال تبلور خواسته بخشی از روشنفکران ایرانی بود ـ کمک فراوانی کرد. روشنفکران غربگرا با ترویج افکار و اندیشههای غربی در قالب مشروطهخواهی، پایههای مشروعیت و اقتدار سیاسی قاجاریه را سست و با استفاده از قدرت قانونی مجلس که مهمترین نهاد بر آمده از نهضت مشروطه بود، ماده واحده خلع قاجاریه را به تصویب رساندند و به این ترتیب با رأی نمایندگان مجلس شورای ملی، سلطنت در خانواده رضا شاه موروثی شد. منورالفکران و نخبگان، آن مشت آهنینی که برای تجدد و غربی شدن سراغ میگرفتند، در او یافتند. رضا شاه، مجری قهاری برای اندیشه آنان بود و قوانین و مقررات فرهنگی که رژیم پهلوی بر اجرای آن پافشاری میکرد، همان اهداف و برنامههایی بود که منورالفکران دوره مشروطیت با کنار زدن رهبران دینی، قصد اجرای آن را داشتند. تجددخواهی که در دوره مشروطیت به فضای فکری ـ سیاسی ایران وارد شد، برداشتی ناقص و سطحی از آن شد که با ترکیب نگرش غیرمنطقی تسلیمپذیری و حقارت فرهنگی با شووینیسم ایرانی و خود بزرگبینی که به همان اندازه غیرمنطقی بود، خود را نشان داد. بذرهای بیگانه فکری ـ فرهنگی که در جامعه ایران به دست منورالفکران دوره مشروطه کاشته شد، در سالهای بعد، توسط شبهمدرنیسم دولتی در قالب محصولاتی چون کشف حجاب، مخالفت با شعایر دینی، ترویج آیین زرتشتی، ترویج بیبند و باری از نوع غربی و... برداشت شد.
پرسش پژوهش: مبانی فکری و ایدئولوژیک سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی از چه عناصری تشکیل شده است؟
فرضیه پژوهش: سه عنصر غربگرایی، ایرانیگرایی و شاهمحوری از عناصر تشکیلدهنده سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی است.
بازتاب مبانی ایدئولوژیک رژیم پهلوی در سیاستهای فرهنگی
برقراری مجدد «رژیمسلطنتی» و ابقای آن در خاندان رضا شاه، دستآورد مهم منازعه طولانیمدت قدرت و کشمکش ایدئولوژیک حکومت کودتا بود که در تاریخ 22 آذرماه 1304 با رأی مجلس مؤسسان به خلع ید دولت قاجاریه از حکومت و تأسیس سلسله سلطنتی جدیدی با عنوان «پهلوی» به وقوع پیوست. در واقع، طراحان حکومت یکشبهای که با انبوهی از القائات ایدئولوژیک مدرن، شبهمدرن و سنتی پا به عرصه قدرت نهاده بود، سرانجام به این نتیجه رسیدند که برای کسب نهایی قدرت و حفظ بقای خود، چارهای جز تندادن به چارچوبه سنتی حکومتهای پیشین، یعنی نظام «سلطنتی» ندارند و حتیالمقدور قادرند آرمانهای ایدئولوژیک خود را با ترکیبی تعدیل یافتهتر در همین چارچوب سنتی دنبال کنند.
طرح ایدئولوژیک پهلویها به رغم پیشزمینهها و نظریهپردازیهای قبلی، در یک مرحله گذار به مختصات روشن و عنصر حکومتی شده خود دست مییابد. عوامل سیاسی ـ نظامی کودتا در تقابل با یکدیگر و در تعارض با ساختهای سنتی قدرت و توجیه مشروعیت قدرتی که به دست آورده بودند، به طراحی اصول ایدئولوژیک حکومت پهلوی میپردازند. در همین چارچوب میتوان مبانی ایدئولوژیک پهلوی را در این محورها خلاصه کرد:
الف) غربگرایی(شبه مدرنیسم فرهنگی).
ب) ایرانیگرایی با تأکید بر لزوم تجدید عظمت ایران باستان.
ج) شاهمحوری و تلاش برای خلق وجهه کاریزماتیک برای شاه پهلوی.
الف) غربگرایی (شبه مدرنیسم فرهنگی)
این جریان فکری در دوره قبل از مشروطه، ظهور و تأثیرات زیادی بر آرمانهای مشروطهخواهان و سوق دادن آن به اهداف خود داشت. این تفکر، راه چاره کشورهای عقبمانده را تقلید صرف از غربیان میداند. روشنفکرانی که ریشه عقبماندگی را در سنتگرایی میدانستند، اخذ صنعت و فرهنگ غرب را در کنار هم و توأم با یکدیگر توصیه میکردند و بانیان فکری مشروطه ازجمله ملکمخان، آخوندزاده، میرزا آقاخانکرمانی، تقیزاده و... نیز، این نوع تفکر را ترویج میکردند. این روشنفکران به تقلید صرف از غرب بسنده نکرده و برخی در پی یافتن پیشینه مشترکی از ایرانیان و فرنگیان بودند. میرزا آقاخان کرمانی در کتاب ادبی خود به نام «رضوان» که تقلیدی از کتاب سعدی در گلستان است، سعی کرد اشعار فارسی را با آوردن برخی لغات فرانسوی بسراید. وی همچنین در سه مکتوب خود مینویسد: «اگر اشتقاق الفاظ و لغات فرانسوی را نگاه کنید، زیاد از پنج هزار کلمه خواهید دید که ریشه فارسی و فرانسه یکی بوده و شیوه زبان و طرز بیان اختلافی ندارد و این دو ملت از پدر و مادر واحد زاییده شدهاند...».(توکلی طرقی، تجدد بومی و باز اندیشی تاریخ: 49). علاوه بر آن، میرزا آقاخان در پی تصویر شباهتهای ایرانیان باستان با اروپاییان زمان خود بود: «خوب تصور فرمائید رختهای چست و چالاک خوش طراز و طور قدیم ایرانیان که شبیه بستره و پانطالون حالیه فرنگ بود، که الان در تخت جمشید شیراز نمونه آنها در صورتها در سنگ تراشیده ملاحظه می فرمایید».(همان: 51). بر این مبنا، آنچه در غرب جدید به عنوان شاخص ترقی شمرده میشد، در نظر این اندیشمندان، خاستگاه ایرانی داشت. در واقع، آنچه در ایران باستان نهاده شده بود، غرب جدید از آن بهره گرفته و به این مرتبه رسیده بود و در این دوره هر چه در غرب نهاده شده، ایرانیان باید اخذ و از آن بهره گیرند تا به مرتبه آنان برسند. در دوره پهلوی نیز سیدحسن تقیزاده معتقد بود: «برای ترقی باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شد ... ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس».(نصری، ایران، دیروز، امروز، فردا: 224).
رژیم پهلوی با این پشتوانه فکری به منظور عینیت بخشیدن به آرمانهای از قبل طراحی شده روشنفکران سلف خود، سیاستهایی را اتخاذ و قوانینی را در حوزه فرهنگ وضع کرد که به بخشی از آنها اشاره میشود.
1. فضای حاکم بر محیطهای آموزشی
در حوزه آموزش، سه شخصیت برجسته فرهنگی غربگرا نقش اساسی داشتند. «علیاصغر حکمت» با تأسیس وسیع مدارس، تأسیس مجله تعلیم و تربیت، تأسیس پیشاهنگی مدارس و ایجاد دبستانهای مختلط، مقدمات لازم را برای گسترش آموزش به سبک غربی فراهم کرد. «عیسی صدیق» با طراحی و سرپرستی تربیت معلم، نیروی لازم برای گسترش فرهنگآموزی را تربیت کرد و «اسماعیل مرآت» با اقتباس از نظام آموزشی فرانسه، دانشآموزان را در سالهای آخر سلطنت رضا شاه با مشکلات متعددی روبهرو ساخت. نه تنها ساخت و محتوای برنامه رسمی به گسترش غربگرایی کمک میکرد، بلکه فعالیتهای فوقبرنامه نیز در این جهت طراحی شده بود. مناظره، یکی از برنامههایی بود که در این جهت، مورد بهرهبرداری قرار گرفت. در این مدارس بین دانشآموزان، مناظراتی در خصوص مباحث تمدنی انجام و با روشی سنجیده، برتری تمدن غرب به دانشآموزان القا میشد (آشنا، از سیاست تا فرهنگ: 91).
رژیم پهلوی در عصر رضا شاه با تأسیس «سازمان پیشاهنگی» و سپس در عصر محمدرضا شاه با ایجاد «کاخ جوانان» و «کانون پرورش فکری کودکان» سیاستها و برنامههای پیشگفته را به اجرا نهادند. تدّین، از وزرای معارف (وزارت علوم فعلی) عصر رضا شاه پس از 1320 چنین میگوید: «وزارت فرهنگ طوری شده بود که هدف آن تحصیل نبود ... من با پیشاهنگی مخالف نیستم، اما با این پیشاهنگی که فقط به منظور تظاهر و مسخرهبازی درست شده بود، مخالف بودم. من حاضر نبودم جوانان را به دست اشخاص ناصالح بسپارم که آنها را به کوه و بیابان به گردش ببرند. آنها استخر درست کرده و دختران را در حضور مردم لخت میکردند. ناموس مملکت وقتی خواست در استخر عمومی در حضور مردم شنا کند، این دیگر به درد مملکت نمیخورد. این خلاف عفت و شرافت است.»(زهیری، عصر پهلوی بهروایت اسناد: 48) اینگونه اقدامات درعصر پهلویدوم در قالب کاخ جوانان توسعه بیشتری یافت. اما در خصوص نهاد دانشگاه و نسل جوان دانشجو، وضعیت اسفناکتر بود. در نظام دانشگاهی عصر پهلوی، غربگرایی به جای خودباوری و توسعه علم و فرهنگ حاکم بود. سولیوان، سفیر آمریکا در تهران، درباره نظام دانشگاهی ایران مینویسد: «... دانشگاه تهران که در مرکز این سیستم قرار داشت، به وسیله رضا شاه تأسیس شده و هدف وی از تأسیس این دانشگاه ترویج فرهنگ غربی در ایران بود...».(سولیوان، خاطرات دو سفیر: 107)
در نظام دانشگاهی پهلوی نه تنها رفتارهای غیرادبی ترویج میشد، بلکه از رفتارهای ارزشی و اسلامی دانشجویان همانند حجاب دختران نیز ممانعت به عمل میآمد. برای نمونه، ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) در پاسخ به درخواست شهربانی در سال 1355 برای جلوگیری از ورود دختران چادری به دانشگاه، چنین پیشنهاد میکند: «با مسخره کردن این دخترها و هو کردن کلاغ سیاه و نظیر آن، کاری کنند که نتوانند با چادر بیایند یا چادر را از سر بردارند.»(همان: 285) در بسیاری از دانشگاهها همانند دانشگاه شیراز، ورود دختران با حجاب به دانشگاه به صورت رسمی ممنوع شد و وزیر آموزش و پرورش نیز در سال1352 طی بخشنامهای دستور ممنوعیت پوشیدن چادر برای دختران دبیرستانی را صادر کرد (حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران: 877).
2. تغییر پوشاک یا کشف حجاب
این تغییرات، فصل دیگری از تحولات غربگرایانه فرهنگی در دوره پهلویها بود. این فکر که ایران و ایرانی نباید [در ظاهر] چیزی از ملل متمدن دنیا کم داشته باشد، شاهبیت غزل سیاستگذاری در کشور بود. در راستای جهانیکردن (غربیکردن) ظواهر کشور، لباس سنتی به عنوان بیرونیترین مظهر اصالت و گویاترین زبان ارزشها مورد هجوم قرار گرفت. در آن دوران، سه نوع لباس سنتی در کشور موجود بود؛ لباسهای محلی مردان و زنان و لباس رسمی روحانیت. (آشنا، همان: 93) با تصویب قانون متحدالشکل کردن لباس، عموم مردم تغییر لباس دادند. طبق این قانون، روحانیون حق نداشتند به جز مواردی که قانون مشخص میکرد لباس خود را داشته باشند. مردان باید لباس موسوم به لباس پهلوی را به تن میکردند و زنان با چادر و روسری نمیتوانستند از خانه بیرون بیایند. کشف حجاب در ایران نمایانگر سطحیترین نگرش به غرب به عنوان الگوی پیشرفت بود. در دوره پهلوی دوم، این سیاست شدیدتر و گستردهتر دنبال شد و با«کشف حیا» تلاش کردند ـ به تعبیر محمدرضا شاه ـ با شیوههای دموکراتیک، حجابزدایی در ایران را پیش برند. بنابراین با توسعه مراکز فساد و فرهنگزدایی از مدارس و دانشگاهها و از سوی دیگر با بهرهگیری از فرهنگ مکتوب و الکترونیکی و جشنوارههای هنری، به حیازدایی از دختران و زنان ایرانی پرداختند تا خود به خود حجابزدایی تحقق یابد.
رژیم پهلوی در حجابزدایی تا بدان جا پیش رفتند که در سال 1355 «شورای هماهنگی امور اجتماعی» طرحی را به تصویب رساند که در بخشی از آن، چادر برای دانشآموزان، دانشجویان و کارمندان ممنوع شد و ورود زنان چادری به وزارتخانهها و سازمانهای دولتی، اتوبوسهای شرکت واحد، سینماها، فروشگاههای تعاونی شهر و روستا، کتابخانهها و مجامععمومی، ممنوع اعلام شد و اینان از مسافرت با هواپیما و خدمات سازمان اجتماعی محروم شدند. (نصری، همان: 246) اگر روزگاری میرزا آقاخان کرمانی از یگانگی لباس ایرانیان باستان با غربیان جدید سخن میگفت، اینک در سایه رژیم پهلوی این اندیشه جامه عمل میپوشید.
3. مطبوعات و کتاب
در ابتدای قدرتگیری رضا شاه، انتشار نشریاتی که به طور مستقیم به باورهای مذهبی هجوم میبرد با مقاومتهای جدی از سوی جامعه روبرو شد، اما مطبوعاتی مثل فرنگستان و نامه جوانان، جهتگیری غربگرایان را تا پایان دوره رضا شاه ترسیم کردند. فرنگستان در یک سال انتشار خود، لزوم حکومت متمرکز، آزادی زنان و اقتدار ارتش را ترویج کرد (آشنا، همان: 158). نامه جوانان در سال 1302، با چاپ این رباعی در صفحه اول غوغایی برانگیخت:
تا کی کفن سیاه در بر دارید
تا چند نقاب ننگ در بر دارید
گر طالب آزادی و علم و هنرید
ترکانه حجاب جهل را بردارید
در سالهای 1312 به بعد، نشریاتی اجازه انتشار یافتند که پیش از آن، امکانی برای منتشر شدن نداشتند. این مجلات جدید را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف: نشریات ضد دینی.
ب: نشریات خواستار اصلاحطلبی در فرهنگ دینی.
پ: نشریات تودهپسند غربگرا.
مجلات تودهپسند غربگرا، حجم وسیعی از انتشارات پس از سال 1313 را تشکیل میدهد. مجله مهرگان به سردبیری خواجهنوری که از سال 1314 همزمان با کشف حجاب، کار خود را آغاز کرد، به طور وسیعی دست به انتشار رمانهای عشقی، داستانهای مصور پلیسی، عکسهای هنرپیشههای آمریکایی و ... زد. سالنامه فارس نیز به گونهای دیگر به ترویج روشهای زندگی غربی پرداخت. از سال 1315 به بعد این سالنامه، انتشار مقالات مفصلی را تحت عنوان آیین زندگی آغاز کرد. این مقالهها که ترجمه مجلههای غربی بود و یکپنجم حجم کل سالنامه را تشکیل میداد، شامل مطالبی از قبیل انواع لباسها، اخلاق معاشرت، میهمانیها، آداب غذاخوری، شبنشینی، عقد و عروسی، روش خانهداری و آیین رفتار با مردان بود. (همان، 160)
در عصر پهلوی دوم، مطبوعات، روشهای مبتذلی را در تقلید از غرب در پیش گرفتند. چاپ و توزیع گسترده نشریاتی همانند «زن روز»، «سپید و سیاه»، «دختران و پسران»، «این هفته» و «تهران مصور» با عکسها و مطالب ضداخلاقی توسط افرادی فاسد، گواه این ادعاست. مجید دوامی، از جاسوسان سازمان C.I.Aو سردبیر مجله ضد اخلاقی «زن روز» بود که با طرح مباحثی از قبیل «انتخاب ملکه زیبایی» برای بیهویتی دختران و پسران میکوشیدند، تا بدانجا که برخی این نشریه را با عنوان«کاباره کاغذی» یاد میکردند. (نصری، همان: 233)
در زمان رضا شاه در تعیین سیاست دولت در مورد انتشار کتاب، اداره انطباعات وزارت معارف نقش اصلی را ایفا میکرد. این اداره در مورد کلیه کتب آماده انتشار از حیث محتوا و ویرایش، اظهار نظر میکرد. بررسی کتب در دو مورد حساسیت خاصی داشت. اولین حساسیت در مورد کتب مذهبی به چشم میخورد. گاهی بررسی و اظهار نظر در مورد چاپ کتاب مذهبی چهار سال طول میکشید. به طور مثال وزارت معارف، درخواست جواز انتشار کتاب ابرهیم کتابچی، با عنوان «آیینرستگاری» که درباره موضوعاتی چون«مباحث دیانتی با قلم امروزی در رد مادیون و اثبات دین مبین اسلام» بحث میکرد را از سال 1313 تا سال 1317 معلق کرد و در آن سال پس از اضافه و اصلاح در 77 صفحه از کتاب، نویسنده را ملزم به گرفتن اجازه طبع از شهربانی کرد. (آشنا، همان: 173) این سیاست در دوره پهلوی دوم نیز، همچنان دنبال شد.
4. رادیو و تلویزیون
رادیو در ایران در 5 اردیبهشت سال 1319 به دستور رضا شاه، رسماً توسط محمدرضا شاه، ولیعهد، افتتاح شد. قرار بود رادیو به تمامی نقاط کشور رفته و شیوه جدید زندگی را به تمامی اقشار و طبقهها آموزش دهد. در رادیوی رضا شاهی، موسیقی جایگاه خاصی داشت. موسیقی غربی بخش عمدهای از آن را تشکیل میداد و از هیچ نوع گفتار مذهبی خبری نبود. (اسماعیلی، اسنادی از تاریخچه رادیو در ایران: 25) در سالهای بعد از شهریور1320 پوشش رادیویی به دورافتادهترین نقاط کشور هم رسید. رادیو طی مدت فعالیت خود، دو کارکرد متعارض را ارایه داده بود؛ از یک طرف با بهکارگیری برجستهترین هنرمندان ایرانی، برنامههای بیشماری در زمینه فرهنگ ملی تهیه و پخش کرد که بر شنوندگان رادیو تأثیر زیادی داشته است. از طرف دیگر تلاش میشد مردم با اندیشهها و فرهنگ جهان غرب آشنا شوند. بدین ترتیب این نوع برنامهها، رادیو را به صورت دریچهای به روی فرهنگ جهانی درآورد. در اینجاست که کارکرد منفی و ماهیت پنهانی رادیو آشکار میشود. نظام سیاسی در کنار استفاده از رادیو برای حفظ نظارت سیاسی و پویش هماهنگ ایدئولوژیک، تلاش میکرد افکار ایرانیان را در پذیرش برتری فرهنگ بیگانه آماده کند. (ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران57 ـ 1320: 78)
در سال 1337 اولین فرستنده تلویزیونی در ایران راه اندازی شد. پیشرفت فناوری مخابراتی و تصویری بینالمللی ایجاب میکرد که در کنار صدا، تلویزیون نیز به فعالیت بپردازد و از این راه وسیله تبلیغ اجناس خارجی و ابزار مؤثری برای نفوذ فرهنگ خارجی فراهم شود. رادیو و تلویزیون، زمانی میتوانست کارنامه مثبتی ارائه دهد که علاوه بر تأمین نیازهای فکری ملی و محلی، قابلیت پاسخگویی و مقابله همه جانبه با تحولات جهانی و هجوم ابزاری و فکری داشته باشد، نه اینکه سیاستی را دنبال کند که به ترویج ارزشهای غربی بینجامد. فیلمهای سینمایی و تلویزیونی خارجی و پیامهای آنها به رؤیاپروری و ازخودبیگانگی فرهنگی جامعه کمک میکرد. با پخش اخبار نادرست و غیرواقعی، برنامهریزان و دستاندرکاران تلویزیون سعی میکردند یک دنیای خیالی بسازند و جامعه را از واقعیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دور نگه دارند. (همان، 84)
ارزیابی روزنامه آیندگان، مورخ 17 بهمن 1349 درباره نقش تلویزیون ملی ایران، حکایت از گفتمان حاکم بر رژیم پهلوی داشت.
تلویزیون ملی ایران هر هفته دستکم سی ساعت فیلمهای خارجی پخش میکند. خوب میدانیم که تلویزیون ملی ایران جیرهخوار فرآوردههای فکری، سنتی و تمدنی غرب است. کانال هشت تلویزیون ملی ایران از مجموع 70 ساعت برنامه هفتگی هجده ساعت را ویژه نمایش فیلمهای غربی کرده است که در این فیلمها از عشقبازی غربیان، باغچه آرایی و نوع سکونتشان در خانه گرفته تا وسترنبازی و لودگیهایشان بر ذهن بچهها و نوجوانان فرو کوفته میشود. (همان)
باری روبین، تحلیلگر آمریکایی مینویسد: «در دوران پهلوی در عرضه و معرفی فرهنگ و تمدن غربی به مردم ایران، بدترین و مبتذلترین جنبههای این فرهنگ انتخاب شد که ضربه حاصل از آن برای جامعه مذهبی و سنتگرای ایران قابل تحمل نبود. فیلمهای آمریکایی که بیشتر از انواع مبتذل آن بودند، بیش از سیدرصد برنامههای تلویزیونی و پردههای سینماها را اشغال کرده بود».(روبین، جنگ قدرتها در ایران: 194)
سیاستگذاران فرهنگی رژیم پهلوی حتی اگر بالفرض در جهتگیریهای کلیشان به سطوح عالی این تقلید فرهنگی نظر داشتند، اما در مقام اجرا، نازلترین بخشهای زندگی غربیان به صورت ناقص تقلید شد. چنانچه شهید مدرس سالها قبل از آغاز سلسله پهلوی پیشبینی کرده بود: «... قریباً چوپانهای قریههای قراعینی و کنگاور با فُکُل سفید و کروات خودنمایی میکنند، اما در زیباترین شهرهای ایران هرگز آب لوله و آب تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نخواهد شد. ممکن است شمارههای کارخانههای نوشابهسازی روزافزون گردد، اما کوره آهنگدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت. درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیلها از رمانها و افسانههای خارجی به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهد گشت، به طوری که پایه افکار و عقاید و اندیشههای نسل جوان ما از دختر و پسر تدریجاً بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهدگرفت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسنلوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهند شناخت، مثل اینکه این چیزها لازمه متمدن بودن است.»(نصری، همان: 225)
رژیم پهلوی با اعمال این سیاستها به استکبار کمک میکرد تا از راه فرهنگ، ضمن استحاله ساختار فکری ملت ایران، استقلال فرهنگی آن را از بین برده و فرهنگ وابستگی را در جامعه اسلامی ایران نهادینه کند تا بتواند بدون هیچ مقاومتی و حتی با افتخار و عرض ارادت از سوی مهرههای وابستهاش ذخایر غنی آن را به غارت برد.
منابع:
1. آخوندزاده، فتحعلی، الفبای جدید و مکتوبات، باکو،1963.
2. ــــــــــــــــ ، مقالات فارسی، به کوشش حمید محمدزاده، تهران، نگاه، 1355.
3. آشنا، حسامالدین، از سیاست تا فرهنگ، تهران، سروش، 1384.
4. آصف، محمدحسن، مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
5. آلاحمد، جلال، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران، انتشارات رواق، چاپ سوم، 1348.
6. ازغندی، علیرضا، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران(57 ـ 1320)، تهران، 1382.
7. اسماعیلی، علیرضا و دیگران، اسنادی از تاریخچه رادیو در ایران، تهران، معاونت اطلاعرسانی دفتر رئیس جمهور و سازمان چاپ و انتشار وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1379.
8. اکبری، محمدعلی، پیشگامان اندیشه جدید در ایران: عصر روشنگری، تهران، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1384.
9. ــــــــــــــ ، دولت و فرهنگ در ایران(57 ـ 1304)، تهران، مؤسسه فرهنگی و مطبوعاتی ایران، 1382.
10. امیراحمدی، مهران، راهبران فکر مشروطه، تهران، درسا، 1381.
11. توکلی طرقی، محمد، تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ، تهران، نشر تاریخ ایران، 1382.
12. حسینیان، روحالله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیکشیعه در ایران (56 ـ 1343)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383.
13. خمینی(امام)، سید روح الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 22 جلدی، 1379.
14. روبین، باری، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود مشرقی،تهران، آشتیانی، 1363.
15. زونیس، ماروین، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1370.
16. زیباکلام، صادق، سنت و مدرنیته، تهران، روزنه، 1379.
17. زهیری،علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد، قم، دفتر نشر معارف، 1379.
18. سازمان اسناد ملی ایران، شماره تنظیم:51006 ب، شماره پاکت523، شماره آلبوم:25.
19. سولیوان، ویلیام و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، 1373.
20. صدیقی، وحیدالزمان، انقلاب اسلامی ایران از نگاه دیگران، ترجمه سید مجید روئینتن، تهران، اطلاعات، 1378.
21. علم، امیر اسدالله، یادداشتهای علم، ویراستار علینقی عالیخانی، تهران، مازیار معین، 1385.
22. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد2، تهران، اطلاعات، 1370.
23. مجله ایران باستان، سال اول، شماره26و27، 1313.
24. مجله تعلیم و تربیت، سال اول، شماره2، فروردین 1304.
25. مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری، فصلنامه نامه دولت اسلامی، سال اول، شماره2، 1387.
26. ملکمخان، مدنیت ایرانی، ضمیمه تحقیق در افکار میرزا ملکم خان، فرشته نورایی، تهران، امیرکبیر، 1352.
27. نصری، محسن، ایران، دیروز، امروز، فردا، تهران، معارف، 1378.
28. نورایی، فرشته، تحقیق در افکار میرزا ملکمخان ناظمالدوله، تهران، امیرکبیر، 1352.
29. هدایت، مهدی قلی، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، 1363.
فصلنامه علمی ـ پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، 19
افزودن نظر جدید