آناطولی و تشيع و نصيريه

  • 1394/04/07 - 10:32
نسبت تشيع و اهل حق و نصیريه ترکيه در الحان برخی از هم کاملا جداست و در برخی ديگر از آن‌ها ارتباط زيادی بين آن سه وجود دارد تا جايی که عده ای معتقدند هر سه بر يک مصداق صدق می‌کنند. در اين نوشته سعی شده است که نظر عده ای که گمان می‌کنند اين سه طايفه ارتباطات نزديکی به هم دارند را بررسی نماييم. علت روی آوردن اهالی آناطولی در ترکیه به اسلام...

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ علت روی آوردن اهالی آناطولی در ترکیه به اسلام دقیقاً معلوم نیست. این سرزمین‌ها در قرن هفتم هجری بین بیزانس مسیحی و سلاجقه آسیای صغیر تقسیم شده بود و از سال 1204 میلادی تا 1223 میلادی سلاجقه روم تحت سیطره مغولان درآمدند.[1]
احتمال دارد که تبادل افکار به‌وسیله اسرای مسلمان باعث نشر اسلام شده باشد و همچنین طایفه شاملوها که از زمان سلجوقیان در مناطق حلب و سیلاس و گمرون ییلاق می‌کردند و دارای عقاید شيعی (نصیری) بودند و نقش چشمگیری در تشکیل دولت صفوی داشتند، می‌تواند عامل دیگری در انتشار اسلام در آناطولی باشد.[2]
شاید مهم‌ترین عامل در تشیع صوفیانه منطقه آناطولی که شامل کردستان ترکیه و ارمنستان می‌شد، جنبش بابا اسحاق معروف به جنبش بابائیان و تبلیغات حاجی بکتاش نماینده وی در بین نظامیان ترک معروف به "ینی چری" (تازه مسلمانان) می‌باشد. همچنین شیخ جنید که به تقلید از محمد مشعشعی شروع به تشکیل یک فرقه شیعه غالی کرده بود، در آسیای صغیر سپاهی مرکب از پنج الی ده هزار نفر مسلح تشکیل داد. شیخ جنید زمینه مناسب و دور از انتظاری برای قبول مذهب شیعه در آناطولی یافت. سال‌های اوایل عمر او برای گسترش تشکیلات در آناطولی سپری گردید و به قول بعضی سر این طریقت در اردبیل و بدنش در آناطولی بوده است. قبول مذهب شیعه از جانب الجايتو (1136 میلادی) با استقبال دهقانان و چادرنشینان مغولی روبرو گردید و از طرف الجایتو ذکر نام ابوبکر و عمر و عثمان در آناطولی قدغن گردید.[3] این قبول و پذیرش، مخالفین را به اعتراض واداشته است تا جایی که فضل‌الله روزبهان در مورد مریدان جنید و حیدر پسرش در آناطولی می‌نویسد: «به شیخ جنید لقب خدا داده و پسرش حیدر را پسر خدا لقب داده‌اند... بسیاری از اهالی آناطولی، قراچه‌داغ، طالش، ترک نماز و روزه کرده، حیدر را قبله و مسجد خود ساخته‌اند.[4] مؤلف کتاب "نقش ترکان" می‌نویسد: «گفتار بالا در رابطه با مریدان شیخ جنید و پسرش حیدر در حد خدایی مبالغه تلقی نمی‌شود؛ زیرا غیر از مؤلفان عثمانی، سیاحان ایتالیایی نیز گفته‌های فضل‌الله را تاکید می‌کنند.[5]
هرگاه به منابع اهل حق رجوع می‌کنیم این نظریه را می‌یابیم که بابا اسحاق (سلطان اسحاق) و حاجی بکتاش پایه نصیری‌گری در مناطق آناطولی گذاشته و جنید در بغداد توسط شاه ابراهیم از یاران سلطان اسحاق شیعه نصیری می‌گردد و برای مرید سازی به سرزمین آناطولی که محل فعالیت بابا اسحاق بوده می‌رود.[6] محققان ریشه جنبش بکتاشیه و صوفیه را جنبش باباییه می‌دانند.[7] این نظریه با توجه به بررسی‌های تاریخی حرف حساب‌شده ای می‌باشد. درباره مریدان شاه اسماعیل صفوی گفته شده: «عده ای از مؤلفان اهل تصوف و برخی از مولفان قبل از سلطنت شاه اسماعیل معتقدند که شیخ جنید و سلطان حیدر عقایدشان با شیعه متفاوت بوده است. مثلاً مؤلف تاریخ اسلام معتقد است که عقاید سلطان حیدر با جلالیان آناطولی که در سال 1919 میلادی پس از قیام علیه حکومت سلطان سلیم به طرف ایران آمدند، یکی بوده است. معتقدان این مذهب در سال تألیف کتاب (تاریخ انقلاب اسلام) در ترکیه یافت می‌شده‌اند و مؤلف آن‌ها را دیده است. آنان لباس مرسوم بکتاشی داشته‌اند و به حیدریه و رازیه و سبعیه معروف‌اند. دراویش آنها با کلاه مخروطی هفت ترک دار سرخ‌رنگ چهل وصله در برکرده ... به اعتقاد آن‌ها، جزئی از الوهیت خداوند به‌جانب علی (علیه السلام) حلول کرده است و به‌واسطه همین، باب خیبر را کنده است. بعد از ایشان همین قوت به ائمه بعدی تا موسی کاظم و از وی به ابو محمد بن قاسم حمزه رسیده و امامت مقطوع به شیخیت منقلب شده و به احمد الاعرابی و به همین واسطه به حیدر ثانی حلول کرده است... شاه اسماعیل که ظهور کرده است، با اجازه خدا قاتلان پدرش را کشته و بعد مذهب حق را شایع ساخته است، اما بعد از آن بزرگوار، باز مردم به وادی ضلالت افتادند.»[8]
نعمت‌الله جیحون آبادی در شاهنامه حقیقت حکایت شاه اسماعیل و شاه‌عباس و شاه صفی را به‌عنوان بزرگان اهل حق آورده است. ازنظر جیحون آبادی شیخ صفی الدین اردبیلی مرید سلطان اسحاق شد. در کتاب سروده‌های دینی یارسان ترجمه ماشاءالله صوری آمده است که: «شیخ صفی الدین دوازده سال خدمت شیخ زاهد گیلانی کرده و بعد به‌وسیله شیخ صفی تحفه‌ای به حضور سلطان اسحاق فرستاد و سلطان کمر شیخ صفی را بست.»[9]
قزلباش و ینی چری (تازه‌ مسلمانان) دارای صفات مشترکی بودند که تشیع غالیانه ازجمله آن است. شاعران بکتاشی علی (علیه السلام) را بالاتر از حضرت محمد می‌دانند. در حلب نیز جنید تحت تأثیر مشعشعیان شروع به تشکیل فرقه شیعه غالیه کرده بود و جامعه (غیر نصیری) حلب تحمل نکرد و مجلس محاکمه‌ای ترتیب دادند که جنید در آن مجلس حاضر نشد.[10] طرفداران وی از بلاد روم (آناطولی ترکیه) به‌سوی او روی نهادند. پس از جنید، حیدر پسرش جانشین وی گردید. شاه اسماعیل پس از پدرش به راهنمایی یارانش از لاهیجان به آسیای صغیر که هسته اصلی لشکر و دستیاران وی باشند روی نهاد و آنان را همراه آورد... در شهر حلب که یک چند اقامتگاه جد اسماعیل بود، صوفی مشهوری به نام محمد بن یحیی کواکبی به مردم گفت: «به‌زودی یک تن از پیروان طریقه ما علیه پیروان طریقه سنت و جماعت قیام می‌کند.»[11]
روملوها در اصل جمعیتی بودند از ترکان قزلباش مناطق سیواس –آماسه و توغات و می‌دانیم که قزلباش نقش مهمی در تشکیل دولت صفوی داشتند. آنان معتقد به الوهیت حضرت علی (علیه السلام) بودند و اسماعیل صفوی را تجسدی از علی الله می‌دانستند. پیروان این فرقه اکثراً در غرب ایران می‌باشند.[12] آنچه بیان شد حکایت از وجه اشتراک زیاد و یا یکی بودن دین اهل حق و بکتاشیه و حیدریه جلالی می‌کند و تفاوت‌های اسمی می‌تواند ناشی از خصوصیات محلی خاصی باشد. در قرن هشتم هجری جنبش حروفیه در لرستان رخ داد و غلات شیعه در این خطه پیروان فراوانی یافته و پیروان فضل‌الله استرآبادی با گرایش به اهل حق آن را در طوایف لرستان اشاعه دادند.[13] در شاهنامه حقیقت از شاه فضل حروفی و نسیمی شاعر حروفی یاد شده است.[14] سید عمادالدین نسیمی از اهالی یا ساکن شیراز رئیس حروفیان شام بوده است که به‌وسیله علی اعلی (داماد و یا پسر فضل‌الله) به فرقه حروفی راه‌یافته و در سال 837 و یا 821 هجری قمری اعدام گردید. اسحاق افندی در "کشف‌الاسرار" حروفیان را منشعب از نصیریه می‌داند. علی اعلی به حالت ناشناس عازم روم گردیده و با پیروان حاجی بکتاش در آناطولی درآمیخت و جاودانه نامه را مخفیانه تدریس کرد.[15]

پی‌نوشت:

[1]. مقدمه مختصر آل سلجوق یا تاریخ ابن بی‌بی، صص 68-71
[2]. فاروق سومر، نقش ترکان در دولت صفوی، ترجمه احسان اشراقی و محمدتقی امامی، صص 59 و 208 و 209
[3]. همان، صص 14-17
[4]. همان
[5]. همان، پاورقی ص 18
[6]. نورعلی الهی، آثارالحق، جیحون، تهران، 1373 شمسی، صص 403 و 407 و 506
[7]. فاروق سومر، نقش ترکان در دولت صفوی، ترجمه احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ص 354
[8]. محمد کریم یوسف جمالی، تشکیل دولت صفوی، امیرکبیر، تهران، 1372، ص 151
[9]. مدرسی چهاردهی، اهل حق و خاکسار، ص 156
[10]. کامل مصطفی الشیبی، تصوف و تشیع، مترجم علیرضا قراگزلو، امیرکبیر، 1359 شمسی، ص 36
[11]. همان، صص 382-385
[12]. مریم صفوی، دین و مذهب در عصر صفوی، صص 25 و 26
[13]. دایره المعارف تشیع، ج 4، ص 645
[14]. نورعلی الهی، آثارالحق، جیحون، تهران، 1373 شمسی، ص 265
[15]. کامل مصطفی الشیبی، تصوف و تشیع، مترجم علیرضا قراگزلو، امیرکبیر، 1359 شمسی، ص 177

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.