ودانتا یا اوپانیشادها
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ودانتا یا پایانراه وداها در ابتدا نام دیگر «اوپانیشادها» (از کهنترین متون مینوی آئین هندو هستند که به دوره برهمایی بازمیگردند.) بود؛ اما با گذر زمان، دامنه آن گسترده شد و تمامی آرا و اندیشههایی را که بر مبنای اوپانیشادها بود در برگرفت.
از آنجا که اوپانیشادها در ابتدا متعدد بودند، بادارایانا (Badarayana) این کتابها را در قالب برهماسوترا (Brahma-sutra) و طی چهارفصل گرد آورد. خلاصه بودن این نوشتار باعث شد تا شارحان متعددی بر آن شرح بنویسند. هرکدام از این شارحان، خود بنیانگذار یک مکتب ودانتایی شدند. شان کارا (sankara)، رامانوجا (Ramanuja)، مادّهوا (Madhva)، والابها (Vallabha) و نیمباکرا (Nimbarka) از جمله این شرحها هستند. به علت همین تشتّت در شرح و بسط است که ودانتاهای گوناگونی در دنیا وجود دارند. مهمترین اختلاف میان این نحلهها در رابطه بین نفس (Jiva) و خدا (Brahman) تجلّی یافته است.
«شان کارا» و «رامانوجا» بیش از دیگران شهرت دارند. بر اساس باور «شان کارا» روح در اثر جهلی نامعلوم، خود را با بدن یکی میانگارد و به اسارت، تن در میدهد. او خود را بهسان جسم پنداشته، «من» را به جسم و کیفیات آن نسبت میدهد. برای رهایی از اسارت تن باید به یکی بودن نفس با برهمن آگاه شود تا آزاد گردد؛ البته این آگاهی لزوماً به آزادی از جسم نمیانجامد بلکه «بدن حتی پس از دست یافتن به رهایی و آزادی هنوز هم میتواند به حیات خود ادامه دهد؛ زیرا این بدن کنونی، محصول کارماهایی است که از گذشته، متراکم شده و آثار خود را بروز داده است. روحی که به آزادی رسیده دیگر هرگز خود را با بدن یکی نمیداند و با آنکه هنوز جهان در برابر او ظاهر میشود فریب نمیخورد.[1] این آگاهی را در اصطلاح «جیوان موکتی» میگویند.
آنگونه که پیداست تناسخ در این باور نیز مسلّم پنداشته شده و هرآنچه انجام میدهند، برای رهایی از آن است. در تبیین کارما نیز «شان کارا» تناسخ را مسلّم دانسته است: «کارماها سه نوعند؛ دو نوع از آنها کارماهایی هستند که از زندگیهای گذشته جمع و متراکم شدهاند...».[2] «رامانوجا» اما درباره خدا برداشت متفاوتی از «شانکارا» دارد. به نظر او خدا دارای دو جزء متفاوت است: «یکی مادّه و دیگری روحهای متناهی.»[3] او بر این باور است که انسان دارای بدن واقعی و یک روح واقعی است. بدن از مادّه ساخته شده و جزئی از خداست. بدن، آشکارا محدود است و روح، قدیم و سرمدی است.[4] از نظر رامانوجا: «زنجیر شدن روح به بدن به خاطر کارمای آن است. کارما تعیین میکند که هر روح شایستگی همنشینی با چه بدنی را دارد. هنگامیکه روح بر طبق کارمایش به بدنی که درخور آن است وارد شد، شعورش در تناسب با شرایط اندامهای معرفتی آن بدن، محدود و مقید میشود.»[5] او برای رها شدن از این اسارت و مقیدبودن پیشنهاد میدهد که: «از راه عمل و معرفت میتوان به رهایی و آزادی رسید؛ چون هر دوی آنها راه را برای رسیدن به هدف هموار میسازند... تشریفات و آداب دینی باید در همه عمر به عنوان تکلیف تلقی شود و بدون توقع و چشمداشتی (مانند امید به بهشت رفتن) به اجرا در آید.»[6]
پینوشت:
[1]. معرفی مکتبهای فلسفی هند، چاترجی، ساتیش چاندرا، با همکاری موهان داتا، دریندا، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384، ص 739.
[2]. همان، ص 740.
[3]. همان، ص 756.
[4]. همان، ص 769.
[5]. همان، ص 770.
[6]. همان، ص 771.
بنگرید به: فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 59.
افزودن نظر جدید