غصب خلافت از نگاه امیر المومنین علی (ع)

  • 1394/02/27 - 11:31
حقیقت این است که حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) هیچگاه خلافت و ولایت خلفاء را قبول نکردند و تا آخر عمر خود آنها را مورد انتقاد قرار داد و از حق مغصوب خود صحبت کرد. ایشان قایل بود که خلافت حق اوست و خلفاء آن را به غارت بردند. پس یقیناً هیچ رابطه دوستی هم، بین ایشان و خلفاء غاصب حقشان وجود نداشت. چون این ادعا شبیه این است که کسی...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شبکه‌های وهابی همواره سعی دارند تا رابطه امام علی (علیه السلام) با خلفای سه‌گانه پیش از خود را دوستانه معرفی کنند و دلیل بتراشند که ولایتی که شیعه برای امام علی (علیه السلام) پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معتقد است حتی توسط خود ایشان هم مورد قبول و پذیرش نیست و شیعه کاسه داغ‌تر از آش است! ولی حقیقت این است که در کتب اهل سنت موارد متعددی یافت می‌شود که به صراحت دلالت بر غصب خلافت توسط خلفای اهل سنت دارد. چه از زبان امیرالمومنین علی (علیه السلام) و چه دیگران! که به گوشه‌هایی از آن اشاره می‌شود.
از کتب اصلی اهل سنت یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم شروع می‌کنیم که آمده است امیر المومنین(علیه السلام) خطاب به ابوبکر فرمود: «و لکنک إستبددت علینا بالأمر.[1] تو در حق من در امر خلافت، استبداد کردی.»
روایت دوم را مسلم از زبان خود خلیفه دوم آورده‌است که خطاب به عباس -عموی پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم)- و امیر المومنین (علیه السلام) می‌گوید: «فلما توفى رسول الله (صلى الله علیه و سلم) قال أبو بکر: أنا ولى رسول الله (صلى الله علیه و سلم ...)، فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا .... ثم توفى أبوبکر و أنا ولى رسول الله (صلى الله علیه و سلم) و ولى أبى بکر، فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا ...[2] وقتی رسول الله از دنیا رفت، ابوبکر گفت: من جانشین رسول الله (صلى الله علیه و سلم) هستم و نظر شما دو نفر در مورد او این بود که او دروغ‌گو و گنه‌کار و خیانت‌کار و حیله‌گر است. وقتی ابوبکر از دنیا رفت، من جانشین رسول الله (صلى الله علیه و سلم) و ابوبکر هستم و نظر شما در مورد من این بود که من دروغ‌گو و گنهکار و خیانت‌کار و حیله‌گر هستم.»
روایت سوم را احمد بن حنبل (متوفای 241 هجری) نقل می‌کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)در حق حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) فرمودند: «و إن تؤمروا علیا (رضی الله عنه) و لا أراکم فاعلین، تجدوه هادیا مهدیا یأخذ بکم الطریق المستقیم.[3] اگر علی را حاکم خودتان قرار دهید، گرچه می‌دانم این‌کار را نمی‌کنید، او را هدایت‌گر و هدایت‌شده خواهید یافت که شما را به راه مستقیم هدایت خواهد کرد. »  متقی هندی و ابونعیم هم همین روایت را نقل کرده‌اند.[4] روایت چهارم  را هم ابن قتیبه دینوری در الامامه و السیاسه از  زبان مبارک امام علی (علیه السلام) نقل می‌کند: «و تأخذونه منا اهل البیت غصبا.[5] شما این خلافت و امامت را از ما اهل بیت، به غصب تصاحب کردید.» روایت پنجم را هم ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود آورده‌است که امیر المومنین (علیه السلام) می‌فرماید: «و غصبونی حقی و أجمعوا على منازعتی أمرا کنت أولى به.[6] حق مرا غصب کردند و اجماع کردند بر این‌که حق مسلّم مرا به یغما ببرند.»
در روایت ششم، خلیفه دوم به صراحت می‌گوید؛ در حق حضرت علی (علیه السلام) ظلم شده و امامت از حضرت علی (علیه السلام) غصب شده‌است. ابن عباس می‌گوید: «من و خلیفه دوم در همان آغاز خلافتش، در کوچه‌های مدینه راه می‌رفتیم. عمر به من گفت: ای ابن عباس! من احساس می‌کنم رفیقت علی، مظلوم قرار گرفته‌است. ابن عباس گفت: اگر این‌گونه است، حق او را به او برگردان. عمر عصبانی شد و دستش را از دست من کشید و راه رفت و ایستاد و من به او رسیدم و گفت: یا ابن عباس! اگر قریش نگذاشتند علی به خلافت برسد، چون او جوان‌سال و کوچک بود و تجربه نداشت. گفتم: چطور شد که وقتی پیامبر (صلی الله علیه و سلم) می‌خواست آیات سوره برائت برای مشرکین قرائت شود، با اینکه اول دستور داد ابوبکر این آیات را برای مشرکین بخواند، بعد علی را فرستاد و این آیات را از او گرفت و رفت برای مشرکین مکه قرائت کرد، آیا علی در آن زمان کوچک نبود؟! ولی برای تصدی خلافت، کوچک بود؟! خداوند علی را کوچک و جوان‌سال ندانست، وقتی که دستور داد سوره برائت را از ابوبکر بگیرد و خودش برود برای مشرکین بخواند. وقتی این را گفتم، عمر عصبانی شد و از من روی گرداند و من هم برگشتم.»[7]
روایت هفتم را حاکم نیشابوری با سند صحیح نقل می‌کند که امیر المومنین(علیه السلام) فرمود: «إن مما عهد إلی النبی صلى الله علیه و آله أن الأمة ستغدر بی بعده.[8] از جمله وصیت‌هایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود، این بود: أمت من بعد از من، در حق تو حیله و خیانت می‌کنند و حق مسلّم تو را پایمال می‌کنند.» و در ادامه می‌گوید: «هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه. این حدیث اسنادش صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را ذکر نکرده‌اند.»[9]
اما روایت آخر را از کتب شیعه یعنی نهج البلاغه می آوریم؛ حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) وقتی به خلافت ظاهری رسیدند و خلیفه شدند در خطبه‌ای معروف به خطبه شقشقیه که خطبه سوم نهج البلاغه است، تمام کارها و رفتارها و بدعت‌های خلفای گذشته را نقض کرده و حکومت آنها را غیر مشروع اعلام کردند. در مورد ابوبکر فرمودند که او با اینکه می‌دانست که من به خلافت سزاوارترم، خلافت را از من غصب کرد و بدون هیچگونه مجوزی خلافت را به عمر بن خطاب سپرد و او هم لیاقت خلافت را نداشت و آن را از من غصب کرد و در دوران عمر بن خطاب جامعه دچار رنج عجیبی شده‌بود و او مجموعه‌ای از خشونت و درگیری بود و در مورد خلیفه‌ی سوم عثمان بن عفان نیز فرمود: او دائما بین دستشویی و آشپزخانه سرگردان بود و حکومت را فاسد کرد.(نهج البلاغه خطبه سوم، مشهور به خطبه شقشقیه).
پس حقیقت این است که حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) هیچگاه خلافت و ولایت خلفاء را قبول نکردند و تا آخر عمر خود آنها را مورد انتقاد قرار داد و از حق مغصوب خود صحبت کرد. ایشان قایل بود که خلافت حق اوست و خلفاء آن را به غارت بردند. پس یقیناً هیچ رابطه دوستی هم، بین ایشان و خلفاء غاصب حقشان وجود نداشت. چون این ادعا شبیه این است که کسی ادعای دوستی بین ظالم و مظلوم کند! به راستی جای این سخن همواره باقی است که با وجود این همه دلیل و مدارک بر غصب خلافت، توسط غاصبان آن چرا برادران اهل سنت ما اصرار بر حقانیت آنان دارند؟! آیا این اصرار بر خطا واضح و در نتیجه گمراهی نیست؟

پی‌نوشت:

[1]. صحیح البخاری، ج5، ص83، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر / صحیح مسلم، ج5، ص154، کتاب الجهاد، باب قول رسول الله (صلى الله علیه و سلم) قال: لا نورث ما ترکنا صدقة.
[2]. صحیح مسلم، ج5، ص152، کتاب الجهاد، باب حکم الفئ
[3]. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج1، ص109 / أسد الغابة ، إبن الأثیر، ج4، ص31/ البدایة و النهایة، إبن کثیر، ج7، ص397
[4]. کنز العمال، متقی هندی، ج11، ص630 / حلیة الأولیاء، إبو نعیم، ج1، ص64
[5]. الامامة و السیاسة، لإبن قتیبة الدینوری، تحقیق الزینی، ج1، ص18
[6]. شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحدید، ج4، ص104 
[7]. شرح نهج البلاغة، إبن أبی الحدید، ج6، ص45 و ج12، ص46 / السقیفة و فدک، جوهری، ص72
[8]. المستدرک الصحیحین، حاکم النیشابوری، ج3، ص140 / البدایة و النهایة، إبن کثیر، ج6، ص244/  شرح نهج البلاغة، إبن أبی الحدید، ج4، ص107/ الکامل، عبد الله بن عدی، ج6، ص216/ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج11، ص216/ تاریخ مدینة دمشق،  إبن عساکر، ج42، ص447/ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج3، ص995
[9]. المستدرک، حاکم نیشابوری، همان

تولیدی

دیدگاه‌ها

وهابیون مدام ادعا می کنند که هیچ نصی بر ولایت امام علی ع بعد از پیامبر اکرم ص وجود ندارد. برای این مدعا هم دلیل می تراشند که علی ع خود راضی به خلافت شیخین بوده است. در صورتیکه در کتب معتبر اهل سنت ادله فراوانی بر خلاف این مدعای آنان وجود دارد که تمام نقشه های آنان را نقش بر آب می‌کند.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.