منفور یا مورد تایید صوفیان!؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابوبکر شبلی یکی از چهره ها و سردمداران مسلک گمراه تصوف و یکی از شطح گویان ایشان است. وی در سال ۲۴۷ در شهر سُرمن رأی[1] فعلی به دنیا آمد. وی سنی مذهب و در جرگه ی مخالفین اهل بیت تعریف می شود و خطیب بغدادی و صاحب طبقات صوفیه و دیگران می نویسند که او تابع فقه مالکی بوده است.[2] پدر او از درباریان حکومت عباسیان بود و خودش نیز مدتی از جانب حکومت، حاکم دماوند گردید.صاحب اللمع وی را فقیه دانسته و می نویسد: (او به مدت بیست سال با فقها نشست و برخواست داشت) [3] و به حدیث و کتاب سرگرم بود. اما پس از مدتی به شخصی بنام خیرنّساج برخورد کرد که از صوفیان بنام بوده و بازار صوفی گری اش زبان زد کبّار متصوفه و بزرگان ایشان بوده است. در احوالات خیرالنساج، احوال نویسان صوفی بسیار بافته اند و در کرامت سازی و مسائل شگفت کم نگذاشته اند. عطار نیشابوری در شرح حال خیرنساج می نویسد: (چون نزديک وفاتش بود، نماز شام عزرائيل سايه انداخت. سر از بالين برداشت و گفت: «عافاک الله، توقف کن که تو بنده مأموری و من بنده مأمور. تو راگفته اند که: جان او بردار! و مرا گفته اند که: چون وقت نماز درآيد، نماز بگزار! آنچه تو را فرموده اند فوت نمی شود. اما از آن من فوت می شود! پس طهارت کرد و نماز گزارد و بعد از آن وفات کرد.»)[4]
این افسانه با نص صریح آیه ی قرآن و کلام خدا منافات دارد که می فرماید: وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ.[5] و براى هر ملت و گروهى مدتى است (مدتى معيّن از زندگى دنيا) پس چون مدتشان به سر رسد ساعتى از آن تأخير نخواهند كرد و پيشى نيز نمى گيرند. با توجه به شوق وافر متصوفه به قصه و داستان و خواب، می بینیم که در کتب صوفیان و خصوصاً شرح حال نوشتن هاشان، پر است از اکاذیب، خرافات و افسانه ها که بعضاً این گونه منافات صریح با آیات الهی و کلام وحی دارند. خیرنساج یک صوفی بوده و خود متصوفه از او نوشته اند و برداشت ما از شخصیت وی، تابع متون تصوف و نوشته جات ایشان است.
به هر حال نوشته اند که شبلی در برخورد با خیرنّساج توبه کرد و از این به بعد در دایره ی تصوف قدم نهاد. در این زمان جنید بغدادی[6] بزرگ متصوفه بوده و اقامت وی در بغداد باعث می شد تا سایر صوفیان برای دیدارش به بغداد بیایند. شبلی نیز بنا به توصیه ی خیرنساج برای عرض ارادت و شاگردی به بغداد آمد و به مدت شش سال عمر خود را به پای جنید بغدادی گذاشت. او پس از یک دوره تکدی گری و گدایی! و کسب و کار و نیز حلالیت طلبی از مردم دماوند، از طرف جنید بغدادی ملقّب به تاج صوفیان گردید. [7] شبلی یکی از شطح گویان تصوف است که حتی می گویند شطحیات وی از حلاج و بایزید نیز تندتر بوده است! شطحیات وی را روزبهان در شرح شطحیات[8] و سراج در اللمع [9] آورده اند و مفصل بر آن شرح و تاویل زده اند. بخاطر شطحیات شبلی، جنید بغدادی بارها وی را مورد انتقاد قرار داده و سرزنش کرده بود.
ابوبکر شبلی از کسانی بود که حسین بن منصور حلاج را انکار کرد و به این ترتیب از اعدام و مرگ در امان ماند. اما متصوفه می نویسند؛ که او عذاب وجدان گرفت و به شورحالی و شوریدگی افتاد[10] و سرانجام در سنه 334 یا 342 در بغداد از دار دنیا رفت. زندگی شبلی دارای عرصه های متفاوت بود و با آن که می توانست از عالمان و فقیهان شود، به دام تصوف افتاد و با انکار حلاج نیز منفور عده ای از متصوفه گردید. عاقبت هر یک از بزرگان تصوف در طول تاریخ می تواند عبرتی برای اقطاب امروزی این فرقه ی گمراه باشد که از سرگذشت قدما درس بگیرند و دست از لجاجت برداشته و خود را از چنگال تصوف نجات دهند.
منابع:
[1]. شهر سامرا واقع در کشور عراق
[2]. خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۸ / عبداللّه انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸
[3]. ابونصر سراج، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۴
[4]. عطار نیشابوری/ تذکره الولیاء/ در احوال خیرالنساج
[5]. سوره ی اعراف آیه ی 34
[6]. متوفی 297 / چون جنید تقریباً در راس صوفیه قرار دارد بسیاری از صوفیان بعد از او طریقه خود را منسوب به او میدانند.
[7]. عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، ج۱، ص۱۱۵، چاپ محمد سرور مولایی، تهران ۱۳۷۲
[8]. روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۲۳۴ـ۲۷۹
[9]. ابونصر سراج، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۲ـ۴۰۶
[10]. فریدالدین عطار نیشابوری، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۵۹۲ / زرینکوب، ج۱، ص۱۵۱، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۵
دیدگاهها
محمد مصطفی
1392/10/05 - 06:47
لینک ثابت
انسان احمق و بنده نفس. تا
aseman
1392/10/07 - 12:11
لینک ثابت
خداوند ما و همه ی شیعیان پاک
افزودن نظر جدید