اسلام دین جهانی

  • 1392/06/26 - 00:54
نویسندگان مبلغ بهائی برای تبلیغ بهائیت به هر راهی وارد می شوند و برای بزرگ جلوه دادن فرقه ضاله بهائیت و پیامبرشان، سعی می کنند ادیان بزرگ و پیامبران الهی را در چشم مردم عادی، کوچک و محدود جلوه دهند که حتی یکی از مبلغین بهائی خاتمیت پیامبر گرامی اسلام را قبول کرده، اما حسینعلی نوری را در رده پیامبران ندانسته و او را ظهور الله و نفس غیب الغیوب معرفی کرده است. و در جای دیگر اسلام را محدود به جزیرة العرب دانسته که این عقیده به راحتی بوسیله ی قرآن و تاریخ رد می شود.
islam

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در کتاب قاموس توقیع منیع گوید: خداوند منان در قرآن مجید حضرت رسول را خاتم النبیین نامیده و سلسله نبوت را بوجود مبارکش ختم کرده و در سوره الاحزاب نازل شده- ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین، و از این مطلب در کمال وضوح عظمت مقام مظهر الهی و موعود ملل و ادیان ظاهر می شود، به این معنی که مقام آن حضرت رسالت و نبوت نبوده و نیست بلکه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غیب الغیوبست که در قرآن مژده ظهورش به همین اسم شده- هل ینظرون الا ان یاتیهم الله فی ظلل من الغمام (بقره/210)... الخ. [1]

پس در این کلام تصریح شده است که: موضوع نبوت و رسالت با وجود پیغمبر اسلام خاتمه پیدا کرده است. و میرزا بهاء عنوان نبوت و رسالت ندارد، و بلکه عنوان او ظهور الله و ظهور غیب الغیوبست.

مولف محترم یا خودش حواس درستی نداشته است و یا دیگران را دور از فهم و عقل تصور کرده است، اگر موضوعی را غیب الغیوب فرض کنیم، چگونه تصور می شود که با حفظ عنوان غیب الغیوبی ظهور و جلوه داشته باشد. و دیگر آنکه: آیه ی هل ینظرون الا ان یاتیهم الله، در مقام نفی است نه اثبات .

خوب بود جناب مولف به پیروی از پیشوای عالیقدر خود میرزا بهاء آیه شریفه را تحریف کرده و می گفت: یوم یاتی الله فی ظلل من الغمام- روزی که می آید خدا در سایه ی از ابر. [2]

در تاریخ و عقائد گوید: ظهور انبیاء قبل جنبه جهانی و بین المللی نداشته است بلکه همه آنان فقط و فقط برای ملتی معین در یک زمانی معین مبعوث گشته اند. مثلا وقتی که انجیل را مطالعه می کنیم می بینم که مسیح بر خلاف مدعیان- خود را محدود به قوم اسرائیل کرده... و همچنین محمد صلی الله علیه و آله شارع عظیم اسلام حدود جغرافیائی تعالیم خود را تعیین و در سور و آیات متعدد قرآن میزان ماموریت خود را معین و حدو آنرا مشخص فرموده است چنان که در سوره ی الشوری می فرماید: لتنذر ام القری و من حولها، و در سوره انعام می فرماید: و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القری و من حولها... بدین لحاظ سعی کردند که قوانین خود را نیز مطابق با احتیاجات آن ملت در یک زمان محدودی تامین نمایند. و به هیچ وجه حوائج همه افراد بشری را در جمیع ادوار تاریخ در نظر نداشتند. [3]

در این قسمت از چند جهت نکات ضعفی دیده می شود:

1-مولف می خواهد اظهار کند که مسلک ساختگی بهائیت برای تمام ادوار و اعصار کافی است، در صورتی که این معنی مخالف نوشته های خود باب و بهاء است، سید باب در کتاب پنج شان می گوید: و من بعد البیان من یظهره الله و من بعد من یظهره الله من یظهره الله و من بعد من یظهره الله من یظهره الله و من بعد من یظهره الله من یظهره الله... (بعد از پنج مرتبه تکرار دیگر می گوید)... و ان اقولن الی ما دمت حیا لا یفرغ فؤادی عن حلاوة ذکرهم و ان اقولن الی آخر الذی لا آخر له فان الله لیظهرنه و لا حد له... الخ. [4]

2- مولف تصریح کرده است که رسولانی که دارای شریعت جدید و کتاب جدید آسمانی بودند، و همچنین پیغمبر اسلام مبعوث به همه امم نیستند. در صورتی که خود میرزا بهاء پیغمبر اسلام را به عنوان (مربی امم، سید عالم) توصیف کرده است.

3- مولف محترم این اندازه تشخیص نداده است که اگر کتاب جدید و رسول آسمانی مخصوص جمعی معین باشد، اختلافات کلی در میان ملل و امم پیدا شده، و هرج و مرج شدید آن هم از جانب رسولان و از جهت ادیان آسمانی پدیدار خواهد شد. و به قول مولف: حضرت عیسی علیه السلام به قوم اسرائیل مبعوث می شود، و حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای حجاز پس دین اسلام هیچ گونه ارتباطی به خارج از کشور حجاز نداشته و مخصوصا جمعیت بنی اسرائیل نباید از دین اسلام پیروی کنند.

در این صورت چگونه قرآن مجید بنی اسرائیل را دعوت به آئین خود می کند؟ و چگونه خلفای رسول اکرم و بلکه خود پیغمبر اسلام افرادی را که از یمن و روم و ایران و مصر و شام بودند به سوی اسلام می خواندند؟ و چگونه پیغمبر اسلام یهود بنی نضیر و بنی قریظه و دیگران را بر خلاف وظیفه خود و بر خلاف وظیفه یهود (بنی اسرائیل) دعوت می کرد؟ و چگونه خود سید باب و میرزا بهاء و مشایخ و پیروان آنان همه اسلام آورده بودند؟ و چگونه ملل و اقوام دیگر به این خصوصیت متوجه نشده بوند؟ و آیا از بنی اسرائیل که درمکه و مدینه ساکن و مشمول دعوت حضرت مسیح بودند می توانستند از دعوت پیغمبر اسلام سرپیچی کنند؟ و آیا پیغمبر اسلام حدود و ثغور (مرزها) حجاز را (ام القری و حولها) معین کرده بود تا در بلاد و آبادی های مشکوک اختلافی پیش نیاید؟ و آیا اهالی بلادی که از مورد دعوت انبیاء گذشته خارج هستند از احکام الهی و تکالیف ادیان هم مستثنی و خارج می باشند؟

4- کلمه (ام القری) به معنی مرکز و نقطه مقصود و مرجع آبادی ها و شهر هاست. و چون این کلمه ناظر به همه آبادی ها و قریه های روی زمین است، قهرا کلمه (ما حولها) نیز شامل تمام آبادی های روی زمین خواهد بود، زیرا تمام آبادی های روی زمین در کلمه ام القری مانند محیط محدود و معین و کوچکی منظور گشته است که مرکز آنها شهر مکه است، و نسبت و ارتباط مکه با حوالی هم محفوظ است. [5]

این اینجا معلوم می شود که مولف حتی اطلاعات کامل از آئین بهائیت نداشته و فقط خواسته برای بالا بردن این آئین دروغین ادیان گذشته که حق بودن آنها از مسلمات است را کوچک نشان دهد، و هر کس می تواند با مطالعه کامل و دقیق تاریخ و اعتقادات ادیان پوچ بودن نوشته ی مولف را به راحتی متوجه شود.

 

پی نوشت:

1- قاموس توقیع منیع، جلد 1 صفحه 114

2- ایقان، صفحه 47

3- تاریخ و عقائد، صفحه 28

4- پنج شان، صفحه 413

5- محاکمه و بررسی باب و بهاء جلد 3 صفحه 53 تا 56

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.