راهی برای ادامه ی حیات صوفیان!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ متصوفه و بزرگان آن برای فرار از نفرتی که در سطح عمومی بخاطر عقاید منحرف و بدعت هایی که به نام دین و اسلام و مذهب انجام داده اند، بر علیه ایشان به وجود آمده است، راه های گوناگونی را پیموده اند. ایشان برای نجات از غرق شدن هر مطلبی را دستاویز قرار داده تا بلکه چهره ی منفور خود را تطهیر کنند که با این کار مصداق مثل معروفی شده اند که می گوید: الغريق يتشبث بکل حشيش.[1] روزی، از سلسله سازی و چهره کردن اشخاصی که هویت ایشان معلوم نیست دم زده و معروف کرخی ها را سردمدار خود می خوانند که افسانه ی او شهره ی عام و خاص شده است.[2] روز دیگر علمای بزرگ شیعه را حامی و طرفدار صوفیه خوانده و از نام و نشان این بزرگواران برای بقای خود مایه می گذارند. ایشان با نام بردن از علامه ی حلی، شهید اول و شهید ثانی و حتی امام خمینی(ره)، این فقهای بزرگ را حامی تصوف می دانند؛ با اینکه در آثار ایشان دیده می شود که تندترین حملات و ضربات بر پیکر تصوف و فرقه ی صوفیه وارد شده است.
امام راحل درباره ی صوفیه می فرماید: آن که خود را مرشد و هادی خلایق می داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، اصطلاحات این دو دسته (عارف و حکیم) را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچاره صاف و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده، پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ « مجذوب علیشاه » یا « محبوب علیشاه » حال جذبه و حبّ دست می دهد.[3]
صراحت امام در رد ایشان و افکار و عقاید و بزرگانشان به قدری در این کلام واضح و روشن است که جای هیچ گونه حرفی نمی ماند. با این حال برخی از قلم به دستان صوفی به اشعاری از امام که می توان هزار تفسیر برآن داشت، استناد کرده و ایشان را حامی تصوف معرفی می کنند! علمای شیعه در رد صوفیه تالیفات فراوانی داشته اند. ابن بابویه در کتاب اعتقادات[4] شیخ مفید درالرد علی اصحاب الحلاج[5] شیخ طوسی در الغیبه[6] طبرسی در احتجاج[7] و خواجه نصیر در قوائدالعقائد[8] به تخطئه ی بدعت ها، افکار و بینش های منحرف تصوف می پردازند و چون شکل گیری ایشان در برابر معنویت اهل بیت پیامبر علیهم السلام و در مقابل ایشان بوده از اساس وجود ایشان را لکه ی ننگی در اسلام می دانند.
راه دیگری که متصوفه برای رهایی از این مخمصه برگزیده اند، القای ترادف بین واژه ی عرفان و تصوف است. این کار باعث می شود تا حساسیت کمتری نسبت به لفظ تصوف، صوفی و صوفی گری ایجاد شود و عوام مردم چون با مسائل عرفانی آشناییت آنچنانی نداشته و نیز قدرت تحلیل مسائل و تفکیک بین عرفان و صوفی گری را ندارند؛ دچار اشتباه شده و فرقی بین عارف حقیقی و صوفی گمراه قائل نمی شوند و این همان چیزی است که نویسندگان و سردمداران فرقه ی صوفیه به دنبال آنند.
باید در سخنرانی ها، کنفرانس ها و حتی نوشته جات ها و کتاب ها به بررسی و تبیین تفاوت های بنیادین عرفان با تصوف پرداخت و نگذاشت تا جهل مردم سبب پیشرفت عقاید منحرف و سیاست های صوفیه در کشور شود. عرفان شيعه ريشه در آموزه های دینی و کتاب و عترت نبوی صلی الله علیه وآله دارد؛ يعني منشأ عرفان، قرآن و سنت چهارده معصومين (ع) است، چه از لحاظ قول، فعل یا تقریر ایشان. اما تصوف بی ریشه و مکتبی التقاطی است كه هم از آموزه های نوافلاطونيان و هم نحله های معنوی مسيحی و حتی عرفان های هندی و شرقی سر چشمه گرفته است و به گروهى گفته مى شود كه اعمال و آموزه هاى آن را، مانند ابزارى براى خواسته های دنيوى قلمداد مى کنند و با اين كار خود، وجهه ای نامطلوب به آن مى بخشند؛ كه تعدد فرقه های بی شمار و انشعابات گوناگون با آموزه ها وعقاید بسیار متفاوت و متعارض، بهترين شاهد و گواه بر اين مدعاست.
باید بابصیرت خاصی مباحث تصوف را دنبال کرد و به قول امام خمینی (ره) متصوفه را سارق اصطلاح عارف و حکیم دانست. خصوصاً جوانانی که بر اساس فطرت پاک خود به دنبال معنویت و عرفان هستند می بایست با دید باز و مطالعه ی وسیع کار خود را انجام دهند که به دام وسیع و رنگارنگ صوفی ها و دراویش گرفتار نیایند و جنس بدلی و بی ارزش صوفی گری را به جای عرفان ناب بدست نیاورند.
منابع:
[1]. غريق، به هر شاخه ي خشکيده اي چنگ مي زند (تا خود را نجات دهد)
[2]. http://www.adyannet.com/news/1232
[3]. شرح چهل حدیث، حدیث چهارم، باب کبر، ص91، ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج
[4]. ابن بابویه، ترجمه اعتقادات ابن بابویه، ج۱، ص۱۲۱، از محمدعلی بن محمد حسنی، تهران ۱۳۶۱ ش
[5]. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ج۲، ص۳۳۰، چاپ محمدجواد نائینی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸
[6]. محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبة، ج۱، ص۲۴۶ـ۲۴۷، تهران (۱۳۹۸)
[7]. حمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۴، چاپ محمدباقر موسوی خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱
[8]. محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، قواعدالعقائد، ج۱، ص۲۲، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۳
دیدگاهها
محمد مهدي
1392/06/27 - 12:08
لینک ثابت
ممنونم از اين مطلب استفاده
بشری
1392/08/03 - 16:42
لینک ثابت
سلام. لطفا در مورد شیعه گری
افزودن نظر جدید