نظرات پیرامون مسیح و نقد مسئله فداء

  • 1393/11/12 - 08:49
عهد جديد دو تصوير مغاير از مسيح را به نمايش می‌گذارد در اناجيل همنوا بی‌ترديد مسيح يك انسان است.بر بنده بودن عيسی دلالت دارد نه خدا بودن حضرت مسيح(عليه السّلام) و هر چه از آسمانی بودن مسيح گفته می شود فراتر از آنچه قرآن كريم می‌فرمايد نه قابل قبول است نه توضيح منطقی برای آن وجود دارد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در كتاب مقدس، مسيح چگونه معرفی شده است؟ عهد جديد دو تصوير مغاير از مسيح را به نمايش می‌گذارد در اناجيل همنوا(به اناجیل متی، مرقس و لوقا از عهد جدید اطلاق می‌شود)  بی‌ترديد مسيح يك انسان است اگر چه او به واسطه اقتداری كه با آن‌ها سخن می‌گفت و قدرت معجزه آسايش و پيشگويی‌هايی كه محقق می‌ساخت اعطای روح اعلام دوستی با خدای واحد تولدش از باكره از ديگر انسان‌ها متمايز بود. امّا او يك معلم يهودی، يك نجار دوره گرد، پسر مريم همراه با برادران و خواهران كه به هر صورت يك انسان است و در عهد قديم «تورات» او را موجودی می‌داند كه بزرگترين مشخصه اش خدا ترسی، پسر بنده خداست نه خدا، روح خدا بر او قرار خواهد گرفت، پس او يك موجود ازلی نيست. در عهد قديم 108 بار عنوان پسر انسان برای موعود خويش بكار برده و در مواردی كه به ندرت عنوان پسر خدا آمده همراه با قرائنی است كه هرگز به معنی الوهيت نيست.[1] در كتاب اشعيا آمده است که نهالی از تنه يسا[2] بيرون آمده شاخه‌ای از ريشه هايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت يعنی روح حكمت و فهم، روح مشورت و قوت، روح معرفت و ترس از خداوند خوشی او در ترس از خداوند خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود داوری نخواهد كرد و بر وفق گوش‌های خود تنبيه نخواهد نمود بلكه مسكينان را به عدالت داوری خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستی حكم خواهد نمود جهان را به عصای دهان خويش زده و شريران را به نفخه لب‌های خود خواهد كشت.[3] كه تمام اين‌ها بر بنده بودن عيسی دلالت دارد نه خدا بودن حضرت مسيح(عليه السّلام) و هر چه از آسمانی بودن مسيح گفته می شود فراتر از آنچه قرآن كريم می‌فرمايد نه قابل قبول است نه توضيح منطقی برای آن وجود دارد و صرف ادعای امثال پولس و سايرين چيزی را اثبات نمی‌كند.

نقد نظريه فداء
نظريه فداء بر اين مبنا استوار است كه انسان بالفطره گناهكار است كه سخنی بسيار عجيب است و باور نكردنی، كودكی كه از مادر متولد می‌شود تا چند سال نابالغ است و برای عقل سليم غير قابل قبول است كه او را گنهكار و مجرم بشناسد شرايع حقه آسمانی هم حكمشان همين است امّا مسيحيت پولسی انسان‌ها را محكوم به گناه فطری و ذاتی كرده است و دليل اش اين است كه اين گناه نتيجه سقوط آدم است «زيرا آدم و حوّا به وسوسه شيطان گرفتار شدند و از درخت ممنوعه معرفت نيك و بد خوردند».[4] آثار چندی از اين گناه بر جای ماند مهم ترين اثر آن اين بود كه گناه به تمام نسل بشر راه يافت و ذات انسان فاسد و مقصر شد.[5] بنابراين تمام نسل های بعدی به دليل گناه آدم گناهكار شدند.[6]
در توضيح اينكه چگونه گناه آدم و حوّا به بقيه افراد سرايت يافته نظريه‌پردازان مسيحی به ارائه ديدگاه‌های مختلفی پرداخته اند كه از ميان همه آن‌ها نظريه شخصيت گروهی مقبوليت بيشتری پيدا كرده است. در اين نظريه رابطه نزديك فرد با گروهی كه به آن تعلق دارد مورد تأكيد قرار گرفته است هر فردی می‌تواند نماينده گروه خود باشد و به آن عنوان عمل نمايد در نتيجه گناه اين شخص كه نماينده گروه است گناه تمام آنان به حساب می‌آيد، آدم نيز به عنوان نماينده بشريت مرتكب گناه شد و پيامد گناه او دامن بشريت را گرفت.[7] اين نظريه مسئله لاينحلی را باقی می‌گذارد كه به چه دليل انسان‌هايی كه در ارتكاب گناه اوليه هيچ نقشي و حضور فعالی نداشته‌اند مسئول عواقب وخيم اين گناه باشند و مستحق عذاب خداوند شوند؟!!
اول كرنر می‌گويد: «خدا فقط با توبه گناهكار نمی‌تواند او را ببخشد چنين كاری بر خدای عادل ممكن نيست و با عدالت الهی منافات دارد خدا وقتی می‌تواند گناه را ببخشد كه جريمه آن پرداخت شود برای اينكه خداوند بتواند بندگانش را ببخشد و در عين حال به شخصيت او خدشه وارد نشود مسيح جريمه گناهكار را پرداخت كرد. خداوند كه طاهر و قدوس است و عادل، در كتاب خود چنين حكم كرده است كه هر كس مرتكب خطايی شود تا ابد در جهنم گرفتار خواهد بود عدالت خدا اقتضا می‌كند كه در مقابل هر خطايی چنين كند چون قدوسيت خدا بی نهايت و هر گونه مخالفت با او گناهی بس عظيم است پس او نمی‌تواند از قصاص كردن شخص خطا كار چشم فرو بندد امّا از سوی ديگر خداوند منبع رحمت و دارای محبّت است پس رحمت بی‌كران خود را بدينگونه اظهار می‌كند كه كلمه ازليه و يگانه فرزند خود را به شكل بشری پاك و خالی از گناه ظاهر سازد و او عدل الهی را با مرگ خويش متجلی سازد بدين ترتيب مسيح به اين امر قيام كرد و خود را فدای بشريت نمود و عدالت خدا را برقرار و مسيح مرگ را به جای ما تجربه كرد[8].
چند سؤال در اينجا وجود دارد كه مسيحيت پولُسی بايد به آن پاسخ دهد.
1. چرا عفو و بخشش الهی خلاف عدالت است؟ چه برهان عقلی بر اين مطلب قائم است؟ ما می گوئيم عكس اين موضوع صادق است خلف وعده برای خدای تعالی جايز نيست ولی در گذشتن از وعيد خلاف عدالت نيست.
2. چگونه با عدالت الهی سازگار است كه فرد بی‌گناهی در عوض گنهكاران مجازات شود؟ آيا مصداق شعر پارسی «گنه كرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری» نمی‌شود؟

3. وقتی مجرمی مرتكب جرمی شد و تاوان و خسارت آن را پرداخت، عفو و بخشش معنا ندارد فقط منّتی است كه متكبرانه به گردن مجرم مجازات شده گذاشته می‌شود.
امّا آموزه‌های نجاتبخش اسلام، اراده آزاد انسانی و قدرت اختيار خوب و بد از مفاهيم كليدی در انديشه اسلامی است بدون در نظر گرفتن آزادی اراده تكليف و وظيفه‌مندی انسان بی‌معنا است، از سوی ديگر توانايی انجام خير و يا ترك شر شرط لازم برای تكليف است مكلف كردن آدمی بر كارهای فوق نيرو و توان، خروج از عدالت و حكمت است. آگاهی از تكليف هم شرط اساسی در فعليت آن است، تكليفی كه به مردم ابلاغ نشود الزام آور نيست. در اسلام هيچ كسی به جای ديگری مجازات و حتی مؤاخذه نخواهد شد و هيچ كس بار گناه ديگران را بدوش نمی‌كشد. در آموزه‌های اسلامی هرگز گناه شخص خطاكار موجب عقوبت ديگران نمی‌شود مگر آنكه ديگران هم از خطای او سهمی داشته باشند كه در اينجا در واقع به جرم گناه خود مجازات می‌شوند.

در اسلام خداوند بدون ظلم به ديگران و جريمه كردن بی‌گناهان به نجات مردم اقدام كرده است. «خداوند توفيق توبه داد تا توبه كنند كه خداوند بسيار توبه پذير و مهربان است».[9] خداوند در اسلام نه تنها با توبه واقعی گناهكار را می‌بخشد بلكه به او قدرت و رحمت عنايت می‌كند: «از خداوند طلب آمرزش كنيد و بدرگاهش توبه نمائيد تا از آسمان بر شما رحمت فراوان نازل گرداند و بر قدرت و توانايی شما بيفزايد».[10] و گناهانش را بدل به خوبی‌ها و ثواب می‌كند: «كسی كه توبه می‌كند و عمل صالح انجام می‌دهد از آن‌هايی‌است كه خداوند بدی‌هايش را به خوبی بدل می‌كند».[11] در آموزه‌های اسلامی انسان شرمنده از گناه ناكرده نيست و در مقابل گناهان انجام شده راه توبه برويش باز است و يأس از رحمت خود گناهی نابخشودنی است. «از رحمت خدا مأيوس نشويد كه جز كافر هيچ كس از رحمت خدا نوميد نيست».[12] و محمد نه تنها خود بلكه اوصياء دوازده گانه اش و دخترش فاطمه زهرا منجی گناهكارانند چرا كه در اسلام آموزه‌ای بنام شفاعت وجود دارد كه هزاران دليل عقلی و نقلی برآن گواه است. در شفاعت شفيع از مولا نمی‌خواهد از مولويت خود صرف نظر نمايد و از خدا نمی‌خواهد دست از شريعت بر دارد يا حكم را در خصوص اين مورد فسخ نمايد و درخواست لغو قانون مجازات الهی را ندارد بلكه شفيع بعد از اقرار به مولويت خدا و عبوديت شخص و قبول شريعت الهی به صفات سيادت و كرم و جود خداوند كه اقتضای عفو و اغماض از مجرمان دارد و يا صفاتی در شخص گناهكار همچون ذلت و بيچارگی كه رأفت مولا را تحريك نمايد تمسك می‌نمايد.[13]

پی‌نوشت:

[1]. عبدالرحيم سليمانی اردستانی، درآمدی بر اللهيات تطبيقی اسلام و مسيحيت، كتاب طه، بهار 82، قم، ص 145.
[2]. يسا نام پدر داود نبی است.
[3]. كتاب مقدس ، كتاب اشعيا 11، 1 ـ 4.
[4]. سفر پيدايش 2 : 3.
[5]. نامه به روميان، 5 : 19.
[6]. همين.
[7]. هنری تيسن، اللهيات مسيحی، انتشارات حيات ابدی، تهران، بی تا، ص 182.
[8]. خداوند، عيسی مسيح، اوُل كُرنر بيتا، بيجا حيات ابدی، ص 126.
[9]. سوره توبه، آيه 118.
[10]. سوره هود، آيه 56.
[11]. سوره فرقان، آيه 70.
[12]. سوره يوسف، آيه 87.
[13]. علامه طباطبائی، الميزان، مؤسسه اعلمی بيروت، بی تا، ج 3، ص 291 تا 305 با تلخيص.

منبع: نرم افزار پاسخ، مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.