ابلیس، عارفی کامل در نگاه صوفیانه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شیطان یا ابلیس از آغاز خلقت و هبوط آدم به زمین، به دلیل خطای نابخشودنی که در مقابل سرپیچی از فرمان خداوند مبنی بر سجده در مقابل مخلوق الهی انجام داد، منفور همهی امتها بوده است و همهی پیامبران الهی از جانب پروردگار خطر وی را گوشزد کرده و به ابناء آدم رساندهاند. تا جایی که همه میدانستند که چه کاری الهی است و چه فعلی از شیطان. چه اقدامی باعث خشنودی اللّه است و چه امری شیطان را خرسند میکند.
این جریان در دین مبین اسلام نیز به احسن وجه توسط پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) صورت گرفت و ایشان با بیان فرامین الهی، صراط حق را از راه ناصواب مشخص کردند و شیطان و انصار او را به خوبی به مردم معرفی کردند تا از او پیروی نکنند.
با همهی این احوال، متصوفه در اسلام راه کج را پیش گرفته و گویا برخی از ایشان اصرار بیشتری بر این کجی و انحراف داشتهاند. نمونهای از آنها گروهی هستند که در رابطه با شیطان، نظراتی خلاف بر عقیدهی مؤمنین تمامی امتها دادهاند و نسبت به ابلیس حسن ظن داشته و گناه بزرگ او را ناچیز شمردهاند. گاهی هم با وی همدردی کرده و حتی در صدد این موضوع برآمدند که او را از گناه خود تبرئه سازند.
حسن بصری از اولین صوفیانی است که به نحوی ابلیس را ستایش کرده و از قول او نقل میکنند که میگوید: «انّ نور ابلیس من نار العزّة.[1] همانا روشنایی شیطان از آتش عزت اوست و اگر نور خود را به خلق ظاهر کند به خدایی پرستیده میشود.» بهراستی منظور حسن بصری از اینکه شیطان را عزتمند میداند چیست؟! مگر خدا نفرمود: «مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمیعًا (فاطر/ 10) کسی که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت برای خداست!» آیا مخالفت علنی با خالق هستی، عزت آور است؟!!
پس از حسن بصری، این ذوالنون مصری و بایزید بسطامیاند که از طاعت و بندگی شیطان یاد کرده و برای او طلب بخشش میکنند![2] به دنبال ایشان افرادی مانند جنید بغدادی، سهل تستری و ابوبکر واسطی زبان به مدح او میگشایند و پس از ایشان، شبلی از اینکه خطاب (لعنتی) از جانب پروردگار به شیطان رسیده، به وی حسادت میکند. [3] پروژهی شیطان ستایی به این جا ختم نمیشود و اشخاصی دیگر از نامآوران صوفیه چون، ابوالعباس قصاب و ابوالحسن خرقانی او را صاحب مقام بلند دانستند و در پی ایشان ابوالقاسم کرکانی ابلیس را خواجهی خواجگان و سرور مهجوران لقب میدهد. [4]
اما در میان همه، حسین بن منصور حلاج، گوی بیشرمی را از ایشان ربوده و شیطان را العیاذ بالله در ردیف پیامبر اسلام میداند. وی در فرایند آشکار شدن نقشهی الهی از خلقت، هم ابلیس را شخصیتی محوری میداند و هم پیامبر اکرم را و هر دو را ابزاری معتبر معرفی میکند که علی رغم ناملایماتی که بر هر یک پیش آمده، اطاعتشان پایدار و استوار بوده است! وی میگوید: «احمد را گفتند که بنگر و ابلیس را گفتند که سجود کن! ابلیس سجده نکرد و احمد ننگریست، یمین و شمال را التفات نکرد (مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی. نجم/ 17)». [5]
قرآن کریم میفرماید؛ «پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در موقع دیدن آیت کبرای الاهی دیدگانش منحرف نشد و سرپیچی نکرد»، حسین بن منصور حلاج خطاب (بنگر) را از کجا آورده است؟! در متن قرآن خطابی از جانب خداوند با لفظ (اُنظر) یا هر کلمهای که معنای (نگاه کن) را در برداشته باشد دیده نمیشود؛ آیا این مطلب خیانت حلاج را نمیرساند که اول شخص خلقت و اسوهی بندگی، پاکی و طهارت، پیامبر اکرم را با شیطان، آن مظهر بدیها و زشتیها برابر میداند؟!
پینوشت:
[1]. عین القضاة همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص ۲۱۱، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۴۱
[2]. میبدی، رشیدالدین، ج ۱، ص ۱۶۰، کشف الاسرار و عدة عدة الابرار، به کوش علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۲
[3]. عطار، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، ج ۲، ص ۱۸۰، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۳۲۲ ه.ق/ ۱۹۰۵ م
[4]. عین القضاة همدانی، عبدالله، نامهها، ج ۱، ص ۹۷، به کوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، ۱۳۶۲
[4]. پیتر جی. آون، شیطان در تصوف، ص 333، ترجمه سلیمانی، نشر علی، چاپ 1390
افزودن نظر جدید