آیینهایی که به سرعت باد بر باد میروند!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مسیحیان معتقدند که خداوند کتابهای مقدس را به وسیلهی مؤلفان بشری نوشته است و بر اساس این اعتقاد میگویند که کتابهای مقدس، یک مؤلف الهی و یک مؤلف بشری دارند؛ به عبارت دیگر، مسیحیان معتقدند که خدا کتاب مقدس را به وسیلهی الهامات روحالقدس تألیف کرده است و برای این منظور مؤلفانی از بشر را برای نوشتن آنها برانگیخته و آنان را در نوشتن به گونهای یاری کرده که فقط چیزهایی را که او میخواسته است، نوشتهاند.[1]
ایمان یهودیان و مسیحیان به صدق، صحت، قداست، اعتبار و الهی بودن کتاب عهد عتیق و ایمان مسیحیان به صدق، صحت، قداست، اعتبار و الهی بودن کتاب عهد جدید عیناً مانند ایمان مسلمانان به صدق، صحت، قداست، اعتبار و الهی بودن قرآن کریم است و هیچ فرقی و تفاوتی در این اعتقاد یافت نمیشود.[2] اما پس از دورهی روشنگری مسئلهای معرفتشناختی (چگونه میتوان شناختی درست دربارهی مسیح و نجات به دست آورد؟) راه را بر بحرانی هموار ساخت که اعتبار و حجیت معرفتشناختی کتاب مقدس را به شدت و تا اندازهی زیادی زدود. انسان مدرن -بر خلاف باور سنتیِ مسیحیان (کاتولیک و پروتستان) که معتقد به معرفتزایی کتاب مقدس است- تقریباً تمامی اعتقادات پیشین را به تیغ نقد و تردید سپرد.[3]
رنسانس و اومانیسم زمینهساز سقوط
رنسانس به انگلیسی «Renaissance» یا همان دورهی نو زایی؛ جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی و اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. دوران آن بین سدههای میانه و دوران جدید است. این واژه را نخستین بار فرانسویها در قرن ۱۶ میلادی، به کاربردند. آغاز این دوره را در سدهی 14 و در شمال ایتالیا ذکر کردهاند. این جنبش در ادامهی سیر خویش و در سدهی 15، شمال اروپا را نیز درنوردید. رنسانس، یک پروسه (فرآیند) ۳۰۰ ساله است که از فلورانس آغاز و به عصر روشنگری در اروپا منجر شد. رنسانس در پی احیای فرهنگ دورهی کلاسیک (تمدن یونان و روم) و یکی از خصایصش اومانیسم (انسانگرایی) بود که به هیچ عنوان نمیتوانست از آن چشم بپوشد. تا پیش از آن و در قرون وسطی کلیسا و کشیشان، کتاب مقدس و تعالیم آن را، آن هم با خوانش خاص خود محور قرار داده و انسان، اراده و فهم و عقلش را عملاً به سخریه میگرفتند[4]؛ اما رنسانس و اومانیسم که از راه رسید تاختوتاز بیرحمانهای را بر کالبد مسیحیت پولسی آغاز کرد.
در پایان قرون وسطا این اندیشه پیش آمد که انسان میتواند همه چیز را بیابد و چیزی از دایرهی علم او خارج نباشد؛ به عبارت دیگر همه چیز را باید در آزمایشگاه تجربه کرد. این اندیشه در عصر جدید بر مطالعهی کتاب مقدس نیز سایه افکند.[5] هر چند متکلمان مسیحی چون مکگراث ظهور رنسانس را عامل شور و نشاط افزونتر به قرونوسطایی که نمایانگر دورانی «بسیار خلاق و نو آور» در الهیات مسیحی است، میدانند؛[6] اما به طور مثال گسترش تحقیقات و تلاش برای نشان دادن اشتباهات موجود در ترجمهی لاتینی کتاب مقدس نتایج مهمی در نگاه به کتاب مقدس بر جای نهاد،[7] به گونهای که پارادایم غالب و گفتمان مسلطِ قرونوسطایی که کتاب مقدس را از حیث معرفتشناختی در نهایت اعتبار و حجیت معرفی میکرد جای خود را به هرمنوتیک شلایرماخری و اسطورهی بولتمانی سپرد.
به یک نمونه از کارهای انجامگرفته در دورهی رنسانس حول کتاب مقدس بنگرید:
در قرون وسطی کلیسا نسخهی لاتینی کتاب مقدس، یعنی وولگات را تنها نسخهی معتبر میدانست. اراسموس (Erasmus) یکی از بزرگترین انسانگراهای این دوره که فردی متدین بود و دغدغهی اصلاح کلیسا را در سر داشت، بهترین طریق برای اصلاح کلیسا را تحقیق و پژوهش در زمینهی کتاب مقدس و مطالعهی آن به زبانهای اصلی یعنی عبری و یونانی میدانست. او در سال 1516 نسخهای از عهد جدید را به یونانی چاپ کرد. تحقیق دربارهی متن اصلی کتاب مقدس نشان داد که نسخهی وولگات که کلیسا تاکید بسیاری بر آن داشت، اشتباهاتی دارد. او همچنین نشان داد که برخی از باورها و آیینهای مسیحی (کاتولیکی) بر همین خطاهای ترجمهای مبتنی هستند؛ مثلاً بسیاری از الاهیدانان قرون وسطا ازدواج را جزو آیینهای مقدس (اسرار) میدانستند؛ یکی از مهمترین دلایل آنان برای این اعتقاد، عبارت افسسیان [افسسیان 5: 31-32] بود که طبق نسخهی وولگات از ازدواج به عنوان یک آیین (sacramentum) سخن میگوید؛ اما اراسموس نشان داد که اصل یونانی این عبارت صرفاً ازدواج را یک امر راز آمیز میداند و اشارهای به اینکه ازدواج جز آیینهای مقدس است ندارد.[8]
نتیجه آنکه کتاب مقدس به عنوان مهمترین منبع شناختی اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) در دورهی رنسانس و اومانیسم (انسانگرایی) از حجیت و اعتبار ذاتیاش افتاد که یک عامل آن علاقهی اومانیستها به ادبیات یونانی و بازگشت به آن بود. از آنجا که متن اصلی کتاب مقدس (عبری و یونانی) بود اومانیستها علاقهمند بودند که تفسیرهای قرونوسطایی را کنار زده و به متن اصلی بازگردند.
پانوشتها
[1]. میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمهی حسین توفیقی، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۷، چاپ سوم، ص 26.
[2]. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، قم: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) و موسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، زمستان ۱۳۸۶، چاپ دهم، ص 163.
[3]. حقانی فضـل، محمـد، خـطاناپذیـری کتـاب مقدس از دیدگاه مسیحـیان، قـم: دانشـگاه ادیان و مذاهـب، 1392، ص 103.
[4]. داستان کشف علمی گالیلو گالیه که زمین را از مرکزیت انداخت –آن گونه که برتراند راسل در «چرا من مسیحی نیستم؟» مینویسد- به علت مغایرت با خوانش مسلط کلیسا از کتاب مقدس و در نتیجه مرکزیت زمین، چنان آنان را برآشفت که اگر گالیلهی کافر! توبه نمیکرد، خود و علمش را باهم میسوختند.
[5]. عباس رسولزاده، جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۹، ص 680.
[6]. مک گراث، آلیستر، درس نامهی الهیات (بخش اول)، ترجمهی بهروز حدادی، قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳84، ص 74.
[7]. حقانی فضل، محمد، خطاناپذیری کتاب مقدس از دیدگاه مسیحیان، ص 106.
[8]. همان.
افزودن نظر جدید