عاقبت شمر

  • 1393/09/02 - 06:55
پیرامون پایان زندگی شمر بن ذی‌الجوشن باید گفت زمانی که مختار ثقفی در سال 66 هجری برای خونخواهی اباعبدالله الحسین قیام کرد، شمر از کوفه فرار کرد. سپاهیان مختار او را تعقیب و محاصره کردند و او را کشتند و بدنش را جلوی سگان انداختند. بعضی گویند که او را دستگیر کردند، گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند و مختار سر او را نزد "محمد بن حنفیه" فرستاد...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نام اصلی او شمر ابن فرط ضیابی کلابی، از طایفه بنی‌کلاب، از فرماندهان جنایت‌کار و بی‌رحم سپاه کوفه و از بزرگ‌ترین قاتلان تاریخ، قاتل امام سوم شیعیان حسین‌بن علی (علیه‌السلام) و از مسببان شهادت اهل بیت پیامبر اسلام و اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) است. پدرش "ذی‌الجوشن" که در آغاز اسلام از مسلمان شدن امتناع کرد و به دعوت پیامبر اعتنایی نکرد، تنها وقتی که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکین شد، اسلام آورد و اسبی بنام "عرجاء" را به‌عنوان هدیه نزد پیغمبر برد. ولی ایشان، هدیه او را قبول نکردند. از مادر "شمر" هم به پست فطرتی و پلیدی یاد شده و چون او دامنش به گناه بی عفتی آلوده شده بود، لذا این فرزند (شمر بن ذی‌الجوشن) از راه نامشروع به دنیا آمد.

شمر، مردی زشت رو، و از رؤسای هوازن بود. اگر چه اول با امیرالمؤمنین علی‌ بن ابیطالب بیعت نمود و در جنگ صفین در لشگر آن حضرت بود و ضربتی از سپاه شام خورد و مجروح شد. او بعداً به گروه خوارج پیوست و در کوفه مسکن کرد و در آن شهر به روایت حدیث پرداخت. او همیشه کینه آل‌علی را در دل داشت و منتظر فرصت مناسبی بود تا این کینه و عقده‌های دلش را بیرون بریزد. سال ۶۱ هجری قمری که حرکت امام حسین (علیه‌السلام) به سمت عراق آغاز شد، شمر اخبار این حرکت را دقیقاً پی‌گیری می‌کرد. جاسوسان او مسیر حرکت امام را تا ورود به کربلا، برای او گزارش می‌دادند. در تاریخ این واقعه عظیم، شمر بن ذی‌الجوشن از طرف دولت وقت و دشمنان اسلام، چند جا نقش اساسی داشت.

1- او از جمله افرادی بود که "عبیدالله بن زیاد" حاکم کوفه، او را برای پراکنده کردن مردم کوفه از اطراف مسلم بن‌عقیل، یار با وفای حسین بن‌علی، به دارالاماره فرستاد.

2- زمانی که عمربن سعد، فرمانده لشگر کوفه در نامه‌ای برای حاکم کوفه نوشت که حسین بن‌ علی حاضر شده که یا برگردد و یا به یکی از سرحدات کشور اسلامی برود، عبیدالله (حاکم کوفه) نظر داد که باید پذیرفت ولی وقتی شمر از این نامه مطلع شد، او را منع کرد و گفت که اگر حسین‌ خود را تسلیم نکند و برود، بعداً قدرتمند می‌شود. پس بهتر است الان که در چنگ شما گرفتار است، نگذارید که برود. عبیدالله هم نظر شمر را قبول کرد، او را فرمانده سپاه با ۴۰۰۰ جنگجوی زبده کرد و همراه با نامه‌ای به طرف عمر بن سعد فرمانده کوفه در کربلا فرستاد، تا از حسین بخواهد که یا تسلیم شود و یا به جنگ تن در دهد و به دنبال این نامه، گفت: «ای عمر سعد، اگر اینکار را انجام نمی‌دهی از لشگر ما کناره بگیر و لشگر را به شمر بن ذی‌الجوشن واگذار».

3- اوج جنایت و شقاوت این مرد از روز عاشورا (دهم محرم سال ۶۱ هجری) در کربلا است. در آن روز او فرمانده پیاده‌های لشگر کوفه بود و جنایات بسیار را مرتکب شد. زمانی هم که بسیاری از اصحاب امام حسین شهید شدند، دشمنان امام، به طرف خیمه‌ها حمله کردند و شمر فریاد زد که آتش بیاورید تا خیمه‌ها و اهلش را بسوزانم. در این موقع امام (علیه‌السلام) در مقابل شمر فرمود: «ای پسر ذی‌الجوشن، خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند. وای بر شما، اگر دین ندارید لااقل آزادمرد باشید» و بعد حضرت خواستند که تا من زنده‌ام به حرم من تعرض نکنید که شمر از کلام امام شرم کرد و برگشت.

۴- این جنایتکار، در آخرین ساعت‌های روز دهم محرم، زمانی که امام (علیه‌السلام) جراحت‌های زیادی در سر و بدن داشتند، دستور داد تا حضرت را از پشت، تیرباران کردند و سپس آن خبیث کثیف، با چکمه و خنجر برهنه بر سینه فرزند رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) نشست و سر مقدس حضرت را از تن جدا کرد.

5- او بعد از شهادت امام و همه یاران حضرت، می‌خواست خیمه گاه خاندان وحی را آتش بزند و علی‌ بن حسین زین‌العابدین (علیه‌السلام) را به قتل برساند که دیگران مانع شدند

۶- در میان مورخین اتفاق نظر است که کسی که به فرمان عمر بن سعد، سرهای مقدس شهداء کربلا را نزد "ابن‌زیاد" برد، او بود و از طرف ابن زیاد هم، سرهای شهداء را مجدداً به همراه چند نفر دیگر، نزد یزید برد.

پایان زندگی شمر بن ذی‌الجوشن؛ زمانی که مختار ثقفی در سال 66 هجری برای خونخواهی اباعبدالله الحسین قیام کرد، شمر از کوفه فرار کرد. یکی از غلامان مختار، به دنبال او رفت، ولی شمر با ترفندی او را کشت و بعد به قریه دیگری فرار کرد و از آنجا هم باز به قریه «کلتانیه» تا اینکه سپاهیان مختار در آن جا، او را محاصره کردند. یاران شمر همگی پا به فرار گذاشتند. خود او هم فرصت نکرد تا لباس رزم بپوشد، پارچه‌ای به خود پیچید و با نیزه در مقابل سپاه مختار ایستاد تا اینکه از پای درآمد. بعضی گویند که جسم او را نزد سگان انداختند و بعضی گویند که او را دستگیر کردند، گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند و سر او را، مختار نزد "محمد بن حنفیه" فرستاد. اقوال دیگری نظیر این‌ها هم هست. نام قاتل او "ابن ابی الکنود" است که به زندگی پلید و لعین او در سال ۶۶ هجری قمری خاتمه داد.

منـبـع: سایت دائرة المعارف طهور، ۲۰ مرداد ۱۳۹۳

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.